۱۳۸۹ دی ۹, پنجشنبه

خداحافظ 2010

آخرین روز است پُشت کامپیوترم می نشینم و کلکهایم را روی کیبورد میفشارم، آخرین روز سال و آخرین ناگفته های سال نه آخرین روز ناگفته ها. 2010 سال برایم سال پرفراز و فرود بود. سالی با تجربه های جدید و چالشهای جدید. درهمین سال به خانواده وبلاگ نویسان پیوستم. به ادامه ی تحصیل ام پرداختم. سال اول تحصیل ام را با موفقیت تمام کردم و سال آخر تحصیل ام را آغاز کردم.

خوشحالیها، تاثیرپذیریها، خوب و بد زندگی، تجربه های جدید و آزمون و خطاهای خودم را اینجا پُست کردم. مثل همیشه بی حوصله بودم. با عجله نوشتم. بدون ویرایش. نوشتم چون نخواستم ناگفته هایم تبدیل به عقده شود. نوشتم چون حس کردم نیاز دارم به نوشتن. احساس کردم بنویسم چون به نوشتن علاقه داشتم. نوشتم تا خودم را در آیینه ی این وبلاگ مشاهده کنم. لحظه هایم سپری میشدند باید آنرا نگه میداشتم و اینجا نگهداشتم شان.

چیزهای آموختم. از دانشگاه، از انترنت، محیط و دوستان جدید. آموزش آنلاین را تجربه کردم. با دوستان جدید آشنا شدم. دوستان گم شده ام را پیدا کردم.

با این همه مقدار وقتیکه هدر دادم قابل ملاحظه بود، پشیمانم ولی خودم را ملامت نمی کنم. معذرت نمیخواهم. شاید به آن نیاز داشتم. فیلم دیدم. فیسبوکیدم. آه چقدر وقت ام را صرف اینکارها کردم. سال جدید و استراتژی جدید. نیاز به تغییر هست. باید تغییر کرد. باید بیشتر ارزش وقتم را بدانم.باید کتاب بخوانم. باید بیشتر دنیایم را بشناسم. باید بیشتر کار کنم...باید...


۱۳۸۹ دی ۸, چهارشنبه

بُزکشی تمام عیار

این روزها حسابی سرم شلوغ است. تلفن ام هر روز چند دفعه زنگ میخورد اما تلفنهای دوستانم نیست، تلفنها از استاد رهنما، ریئس دیپارتمنت و ازاین قبیل آدمها است. لحظه ی پیش دیپارتمنت بودم با استاد رهنما و ریئس دیپارتمنت ملاقات کردم. هرکدام حرف خود شانرا میزدند.

قرار است حدود سیصد تا چهارصد دالر امریکایی مصارف تحقیق و لوازم التحریر برای ما داده شود. حال این  عالیجنابان همه به نحوی میخواهند سهمی در این پول داشته باشند. دلایل متفاوت است وهرکدام  یک دگرش را نقص میکنند. من هم میخواهم مصارف تحقیق ام را با این پول پوشش دهم. " بُز ده غم جان و قصاب ده غم گوشت" حکایت من را بخوبی بازگو میکند.

من مسابقه بُز کشی را از نزدیک ندیده ام ولی فیلم بُزکشی را دیده ام. حال تکاپوی ما برای تصاحب این پول، یادآور مسابقه بزکشی تمام عیار است. این روزها شدیداٌ نقش پهلوان بزکشی را بازی میکنیم، کدام یک برنده خواهیم بود، گذشت زمان قضاوت خواهد کرد.حرص هم عجب چیزی است...

۱۳۸۹ دی ۴, شنبه

کریسمس و همزیستی پیروان ادیان در بنگلور

کیک 5 تنی که به پیشواز کریسمس دربنگلور ساخته شده است
هندیها مردمان عجیبی هستند. اولین بار زمانیکه وارد بنگلور شهری در جنوب هند شدم. خیلی چیزها برایم عجیب و غریب بود. از مردمان لنگ پوش تا ترانه های مذهبی " رادیو اندیگو" رادیوی انگلیسی زبان این شهر و حتی رویه نظامی استادان ام تا حدیکه به همکلاسیهایم میگفتم اینجا پایگاه نظامی هست یا یک مرکز علمی. هرقدر که از آن روزها فاصله میگیرم جاذبه های این شهر و مردمانش مرا بیشتر تحت تاثیر قرار میدهد. از آب و هوا گرفته تا گوناگونی نژادها و تنوع مذاهب و احترام گذاشتن به مذاهب و آداب و رسوم همدگر.

آب و هوای بنگلور خیلی معتدل و ملایم است. به ندرت از 30 درجه سانتی گراد بالا میرود. زمستان اش هم سرد تر از 15 درجه نیست.شاید به همین علت است که به "Air condition of India" مشهور است.  شهر سبز-سبز است و اطراف ساختمانی که در آن زندگی میکنیم با درختان بلند و باریک جنگلی تا چندین کیلومتر پوشیده شده  است. 
و اما بابانوئل تیپیک اروپایی دربنگلور

از آب و هوا که بگذریم. انصافاٌ مردمان خیلی خوبی هم دراین شهر زندگی میکنند. یکی از افغانهای ما که حدود دو سال دراینجا زندگی کرده بود، میگفت: " تعجب میکنم به این مردم، اگر "دیوالی" جشن سال نو هندیها باشد، فکر میکنی همه ی این مردم پیروان هندوئیسم هستند ولی اگر مراسم مذهبی مانند عاشورا و یا عید فطر باشد فکر میکنی همه اهالی این شهر مسلمان اند و اگر در روز کریسمس از شهر دیدن کنی فکر میکنی نه این مردم همه مسیحی اند."

تفاهم و همزیستی عجیبی بین اهالی این شهر وجود دارد. حتی کلیسا، مسجد و معبد هندوها در فاصله ی چند متری همدگر قرار دارند و هرکس به جایی میرود که به آن معتقد است بدون اینکه به شخصی از مذهب دگر توهین و بی احترامی کرده باشد. عصر دیروز در مرکز شهر رفته بودم. همه جا پر بود از کلاه های کریسمس و چیزهای که مربوط به این مناسبت مسیحیها میشود. سرچند چوک بابانوئل را دیدم که با همان لباس سرخ و ریش سفیدش ایستاده بود و بر رهگذران "میری کریسمس" میگفت و اما چهره ی بابا نوئل هندی جنوبی نبود، ماسک سفید پوست برچهره داشت.
هندیهای مسیحی در نزدیک محله ی مسلمانها


جالب تر اینکه دولت هند همه ی مراسم مربوط به اعیاد و مناسبتهای ادیان گوناگون و بخصوص هندیها، مسلمانان و مسیحیها را تعطیل عمومی اعلام کرده است. از این نظر شاید دولت هند از معدود کشورهای باشد که درسطح جهان این کار را میکنند.اینجا به جواهر لعل نهرو آنقدر احترام میگذارند که به داکتر عبدالکلام مسلمان ریئس جمهور اسبق هند احترام دارند. شاید بی دلیل نیست که هند را یکی از قویترین و بزرگترین دموکراسیهای جهان میدانند. آری کشوریکه بنیانگذار مثل گاندی داشته باشد باید اینگونه باشد.

۱۳۸۹ دی ۱, چهارشنبه

وقتی افراط در جوامع حاکم میشود

سید قطب در زندان
جریان اخوان المسملین بعد از بازگشت سید قطب از امریکا بوجود آمد. سید قطب در امریکا تحصیل کرده بود و با مظاهر تمدن غربی سخت مخالف بود. او ازاینکه کشورش نیز مسیر غربی ها را در پیش گرفته بود نگران بود و برای این مبارزه اش را بقول خودش غرض جلوگیری از" فاسد شدن مصر و سایر کشورهای اسلامی آغاز کرد. بعدها در دوران جمال عبدالناصر قُطب زندانی و بعد اعدام گردید. ایمن الظواهری بعد از قتل قطب  جنبش بجا مانده از قطب را رهبری کرد و بعدها دامنه ی این جنبش اسلامی رادیکال از مصر به کشورهای مثل الجزایر، فلسطین، افغانستان و سایر کشورهای اسلامی هم کشیده شد. انقلاب اسلامی افغانستان نیز بیشتر مدیون اخوانی های برگشته از مصر اند که توسط محصلین برگشته ازمصر آغاز شد.

بنا به عقیده ی  کارشناسان آن چیزی که امروز به نام تروریسم یاد میشود، مولود تقاطع دو جریان افراط گرای " نیو محافظه کاران" امریکا مانند پُل ولفوویتز، رامسفلد، بوش و نظریه پردازی فیلسفوف برجسته ی امریکایی فرانسس فوکویاما و در طرف دگر سید قطب و همکارانِ "اخوان المسلمین" اش است.و نتیجه ی برخورد این دو قشر محافظه کار فجایع ایست که امروز در افغانستان و بخشهای مختلف دنیا جریان دارد.
ظواهری جوان در زندان مصر
******
هرچند از ظُهور اخوان المسلمین تا حال سالها گذشته است و جنبش بردران مسلمان در الجزایر و سودان نتوانست به قدرت برسند ولی در سرزمین مصر تاثیرات عمیقی گذاشته است. تازگیها فُقهای مصری تلفظ نکردن حرف قاف را بشکل درست ان در حین طلاق باعث باطل شدن طلاق ذکر کرده اند. مصریها حرف قاف را مثل "ء" تلفظ میکنند و این روحانیون مصری را به بررسی موشکافانه ی واداشته است.

وقتی افراط درجامعهی حکم میراند، به چه چیزها که توجه نمیشود. بقول مثل قدیمی "مو را از ماست میکشند." ایکاش در بخشهای دگر زندگی اینقدر موشکافانه پرداخته میشد. آنهم از وضعیت شـرمُ الّشیخ و این هم از فقهای مصری.

شرح این گزارش را دربی بی سی بخوانید.

۱۳۸۹ آذر ۳۰, سه‌شنبه

پیامد حذف یارانه ها بر مهاجرین افغان


افغانستان،عراق،فلسطین و برخی کشورهای دگر اکثراٌ در صدر اخبار رسانه ها هستند. از انتحار و انفجار داخل که بگذریم هرازگاهی اخبار ناخوشایندی در مورد مهاجرین افغان درگوشه و کنار جهان به گوش میرسد. از وضعیت اسفبار پناهجویان در آتن و یا جزیره ای کریسمس در آسترالیا و یا همین نزدیکی در پاکستان و یا ایران.انگار ناف ما مردم با بدبختی بریده شده و هرجای دنیا پا بگذاریم آنجا برای ما به جهمنم تبدیل میشود.

این دختر افغان تا چند روز دگر باید33  برابرقیمت حال نان بخرد
وضعیت مهاجرین افغانستان مرا به یاد ضرب المثل دم دستی مادر بزرگ می اندازد"پای فقیر لنگ نیست و کنج دنیا تنگ نیست". هروقت پدر و مادرم از وضعیت نابسامان زندگی یاد میکردند، مادر بزرگ بلافاصله این جمله را یاد اوری میکرد و میگفت اگر وضعیت غیرقابل کنترل شود میرویم و میکوچیم-میرویم بجای که بجز خدا هیچکس نباشد . او داستان برادرش را قصه میکرد که در زمان ظاهرشاه بخاطر مالیه سرسام آور مرسوم به " روغن کته پاوی" و دگر اشکال مالیه های سنگین به خراسان ایران رفته و حال ساکن آنجاست. داستانهای زیادی از این قبیل مهاجرتها وجود دارد. دوسال پیش خانم داکتری را در کابل دیدم. او از قزاقستان بود و میگفت من "هزاره" ام. گفتم چطور؟ گفت: "فکر میکنم ما سالها قبل از افغانستان کوچیدیم"( شاید منظورش دوره عبدالرحمن بود.(

فکر میکنم حال دگر ضرب المثل مادربزرگ کارایی چندانی ندارد. امروز هم مردم افغانستان لنگ است و هم کنج دنیا تنگ . حکایت وضعیت مهاجرین در یونان، ایتالیا و...جاهای دگر دنیا تاسف آور است. تازگیها ایرانیها هم با وضع قانون جدید توزیع یارانه ها آخرین ضربه را بر مهاجر افغان وارد کردند. به گزارش افغان پیپر نرخ نان بعد از قانون جدید 33 برابر، نرخ فرآورده های نفتی 21 برابر و نرخ گاز، برق و آب نیز بطور سرسام آوری بالا خواهد رفت. با این حساب یک افغانی که بطوراوسط خیلی کمتر از بیست هزار افغانی و یا چهارصد هزار تومان  ماهانه  در آمد دارد، چگونه خواهد توانست چرخ زندگی را بچرخش در آورد. خوب اگر ایران را ترک کند کجا برود؟ افغانستان امروز در داخل با موج از بیکاری مواجه است. عدم ثبات سیاسی، نبود امنیت و صدها علل دگر باعث شده است تا برگشت آنها به افغانستان نیز با چالش جدی مواجه گردد.

از طرف دگر بی توجهی مقامات افغان نسبت به مهاجرین مزید برعلت شده است. آنها آنقدر مصروف مسایل شخصی و زد و بندهای سیاسی داخلی اند که فراموش کرده اند مهاجران افغان نیز بخش از جامعه ی افغانستان است و باید در مورد آنها تدابیری سنجید. ما برای مدیریت امور مهاجرین یک وزارت داریم ولی این وزرات تنها کاری که نمیکند همین است.

پیامد قانون جدید دولت ایران بازگشت انبوه مهاجران افغان به کشور است و بازگشت آنها موجی از بیکاری و نارضایتی را بوجود خواهد آورد.اگر به این وضعیت به شکل درست پرداخته نشود پیامد زیانبار اجتماعی و انسانی خواهد داشت. دولت باید از همین حالا برای فراهم آوری زندگی آبرومندانه برای شهروندان اش در خارج کشور برنامه ریزی کند ویا زمینه بازگشت آنانرا فراهم نماید و این امری است خیلی دُشوار اما نا ممکن بنظر نمی رسد.

۱۳۸۹ آذر ۲۹, دوشنبه

امریکاییها حرف اول را آخر زدند

جوبایدن معاون ریئس جمهور امریکا در مصاحبه با تلویزیون سی ان ان گفت که خروج امریکایی ها در تابستان سال جاری نمادین نخواهد بود و ما تحت هرشرایطی افغانستان را در سال 2014 ترک خواهیم کرد . پیش از آن باراک اوباما در سخنانی حین توضیح استراتژی جدید اش گفت که هدف امریکا از بین بردن تمامی تهدیدات امنیتی  و بوجود آوردن یک افغانستان امن نیست، زیرا درنهایت افغانها خودشان باید اینکار را بکنند و هدف ما دولت سازی هم نیست، زیرا افغانها خود مسئولیت ساختن دولت شانرا دارند. ما آمده بودیم تا القاعده را شکست بدهیم و جلوی تهدیدات آنانرا به امریکا و متحدان شان بگیریم.

جرج واکربوش ریئس جمهور پیشین امریکا دستور حمله به افغانستان را صادر کرد و در سفرهای متعدد اش به افغانستان بارها تاکید کرد که افغانها را تحت هیچ شرایطی تنها نمیگذارد و به افغانستان کمک میکند تا روی پا خودش بایستد و دموکراسی و حقوق بشر را در افغانستان نهادینه کند ولی ظاهراٌ اوباما این قصد را ندارد. در استراتژی جدید امریکایی ها نامی از دولت افغانستان برده نشده و پله ترازو بازهم طبق معمول طرف پاکستانیها سنگینی میکند. در استراتژی جدید از کمک به دولت پاکستان و رایزنی و همکاری با ریئس جمهور پاکستان در جهت از بین بردن تهدیدات علیه پاکستان یادآوری گردیده است. این اظهارات نشان میدهد که دیپلماسی افغانستان در مقابل لابیهای قوی پاکستانیها در کاخ سفید شکست خورده و جایگاه  و نقش دولت افغانستان در واشنگتن به شدت ضعیف شده است.

این اظهارات در حالی مطرح میشود که افغانستان هنوز با چریکهای طالبان در حال نبرد است و اردو و پولیس افغانستان توانایی های لازم برای دفاع در مقابل تهدیدات نظام را بدست نیاورده است و گمان این میرود که با خروج پیش از وقت نیروهای خارجی دولت افغانستان دچار مشکلات جدی شود. نه سال پس ازسقوط دولت طالبان، افغانستان امروز هنوز با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکند، از مهاجرت ها گرفته تا بیکاری ، ناامنی، فقر شدید، فساد اداری و انبوه از مشکلات دگر همه و همه چالش های اند که دولت باید با آن مقابله کند.

موضع گیریهای جدید مقامات امریکایی و عدم ملاقات آقای اوباما با ریئس جمهوری در دیدار اخیرش از افغانستان  نشان میدهد که دولت افغانستان در مقایسه با پاکستان از تواناییهای لازم برای گفتگو با امریکایی ها در مورد استراتژی جدید ناتوان بوده و نتوانسته است نظر مساعد امریکایی ها را جلب کند. درعوض این پاکستان است که بهره ای حمایت از طالبان را بدست می آورد و فقط انتحار و انفجار و گشت و گذار تانکهای امریکایی در سرکهای افغانستان نصیب ما شده است.

حال بر دولتمردان افغانستان است تا از فانتزی  ابطال انتخابات و جنجالهای داخلی دگرفاصله بگیرد و برای افغانستان پس از خروج ناتو و امریکاییها برنامه ریزی کند. دوران ناز و نخره های کودکانه به سر آمده است و نشانه رفتن انگشت اتهام فساد به خارجیها دردی را دوا نخواهد کرد. چه اینکه پس از خروج آنها فسادی هم وجود نخواهد داشت زیرا آنها کمکهای خود را نیز محدود خواهد کرد. وقتی کمکهای خارجیها در میان نباشد چیزی دندان گیری وجود نخواهد داشت تا دکان فساد روی آن بنا گردد.


۱۳۸۹ آذر ۲۴, چهارشنبه

طالب مسلح یا طالب معلم؟


" آنها به ما چراغ سبز نشاندادند نه چراغ سبز"!!!  آصف ننگ سخنگوی وزارت معارف در مصاحبه با تلویزیون طلوع این جمله را مورد طالبان گفت.نمیدانم منظور او از تکرار چراغ سبز چه بود. شاید دومی چراغ قرمز بوده باشد. بهرحال گفته های او درمورد طالبان جای تامل دارد.
( از طالبان که بخواهند تفنگ را به زمین گذاشته و بیایند معلمی کنند استقبال میکنیم.)

جای خوشحالی هست که میشنویم تعداد زیادی مکاتب در ولایت غزنی و سایر ولایات باز میشوند و شروع بکار میکنند. هربحرانی که امروز دامنگیر مردم ما است، درست ریشه در همین بیسوادی مردم ما دارد. اگر مردم ما باسواد و تعلیم یافته میبودند، مطمئناٌ ما این همه مشکل نمیداشتیم. بعضی از نبود کار به اردوی طالبان میپوندند، بعضیها هم از نداشتن اطلاعات کافی در مورد اسلام. اگر دقت میکنیم که گره هردو مشکل در باسواد شدن است. افغانستان امروز  با لشکری از بیکاران روبرو است. دلیل اش اینست که ما کارگر حرفه ای نداریم. آنها سواد ندارند ورنه امروز پاکستانیها، هندیها و بنگالیها در سرتاسر دنیا مشغول بکار اند. چون آنها درس خوانده اند و باسواد.

سربازگیری القاعده در مالیزیا درحد صفر است  و همینطور در دگر کشورهای اسلامی. ولی یمن، افغانستان، بخشی از پاکستان و بعضی از کشورهای آسیای میانه مکان خوبی برای عسکرگیری القاعده و طالبان تبدیل شده اند، زیرا این کشورها تعداد قابل توجهی از بیسوادان را در خود جای داده اند و نیز با فقر دست و پنجه نرم میکنند. خوب شاید بگویید فقر چه ارتباطی با باسواد شدن دارد؟ اتفاقاٌ ارتباط مستقیم دارد. به هر پیمانه ای کشوری نیروی باسواد داشته باشد به همان پیمانه سطح اقتصاد اش بالا است. نمونه خوب اش هم کوریای جنوبی و جاپان اند. آنها با تکیه بر نیروی دانش آموختگان  خود توانستند اقتصاد قوی داشته باشند.

مدارس تعلیمی طالبان
اما فکر میکنید اگر طالب معلم داشته باشیم چه اتفاقی خواهد افتاد؟ اگر اندیشه ی آنها به نسل جوان ما انتقال داده شود، آینده ی انها چگونه خواهد بود؟ به نظر من اصلاٌ جالب نیست که ما یک طالب را به معلمی بگماریم. طالب شخصی است با برداشت افراطی از اسلام، طالب شخصی است که در آنطرف مرز شستشوی مغزی شده است. بنا براین چطور سخنگوی وزارت میگوید که اگر طالب سلاح اش را بزمین بگذارد، میتواند در مکاتب درس بدهد.

معلم پرورش دهنده ی نسل نو افغانستان است، آنها باید کسانی باشند که نسل جدید افغانستان را مطابق به شرایط امروزی و سالم بار بیاورند نه طالب و افراطی. ما تعلیم یافتگان مدارس دیو بندی و فداییان تعلیم یافته ء طالبان را تجربه کرده ایم. دگر بس است.طالبی که دیروز سلاح اش را به مردم افغانستان نشانه رفته مسلماٌ نمیتواند از سواد کافی برخوردار باشد واگر درس خوانده هم باشد همان اساساتی را تدریس خواهد کرد که او را تشویق به گرفتن سلاح کرده است و این به هیچوجه به صلاح نسل آینده ی کشور نیست. باید در این موارد خیلی حساسیت بخرچ داده شود، عبور از آب با پُل خشتی و یا کلوخی در دراز مدت به ضرر افغانستان خواهد بود.

۱۳۸۹ آذر ۱۷, چهارشنبه

محرم و عاشورا


 محرم برای شیعیان یادآورعاشورا است، یادآور فصل تعزیه داری و نوحه سرایی برای امام حسین است. امام حسین در اوایل خزان سال شصت و یک هجری با همراهان اش در شهر کربلا در عراق امروزی به شهادت رسید. شیعیان از این روزها در سرتاسر دنیا تجلیل میکنند.

تجلیل از محرم در اکثر کشورهای اسلامی صورت میگیرد و مردم در این ایام  به نوحه سرایی و سینه زنی میپردازند. آنطورکه عالمان دین میگویند، فلسفه ی تجلیل از محرم، توضیح و تشریح قیام امام حسین و زنده نگهداشتن آنچه است که  امام حسین به خاطر آن دست به قیام زد. آنان جاودانگی عاشورا و نهضت کربلا را به پیام آن مربوط میدانند.  به باور متخصصین حوزه ی دین،  ایستادگی در برابر ستم، امر به معروف و نهی ازمنکر تیترهای درشت قیام امام حسین میباشد.

اما این روزها محرم در برخی کشورها و از آن جمله در افغانستان بشکل دگری تجلیل میشود که در برخی موارد محتوای پیام آنرا تحت تاثیر قرار میدهد. در پاکستان این مراسم با قمه زنی( زدن زنجیرهای تیغ دار برپُشت و شانه ها)، عبور از آتش و... همراه است. تنشها بین شیعیان و سنیها دو فرقه مهم اسلامی به شدت بالا میرود و احتمال درگیریهای خونین متصور است.برخی از  سخنرانان بجای اینکه در صدد نزدیکی مذاهب و و حدت امت مسلمان باشند، بیشتر از روی احساسات کار میگیرند و به تنشها دامن میزنند.

در افغانستان نیز چند سالی است که این مراسم در شهرهای بزرگ با شکوهِ خاصی برگزار میشود. همزمان با دهه ی عاشورا، مردم تکه های سیاه را به نشانه ی عزاداری بر در و دیوار شان نصب میکنند. در مساجد و حسینیه ها این مراسم با برگزاری مجالس خیرات، سخنرانی، نوحه سرایی و سینه زنیها  همراه است. دولت نیز پروگرامهای ویژه ای را برای برگزاری اینگونه مراسم برگزار میکند و مقامات دولتی، رهبران و شخصیتهای ملی در این مراسم اشتراک نموده و مردم را به اتحاد و یکدلی دعوت میکنند که جای بسی افتخار است. اهدای خون توسط غزاداران به نیازمندان بخش بسیار خوب و ابتکاری این مراسم است که میتواند جان ده ها انسان نیازمند را از هلاکت نجات دهد.

اما برنامه های دگر هم در طول این مراسم برگزار میشود که گاهاٌ باعث آزار مردم، تحریک احساسات و.... میشود که خود جای نگرانی دارد. بطور مثال " قمه زنی" که در تاریخ افغانستان سابقه نداشته در این چند سال اخیر در مراسم های سینه و زنجیر زنی رایج شده است. باوجود تحریم قمه زنی از سوی علمای دین، هنوز عده ای جوانان هستند که به این امر مبادرت میورزند.

راه اندازی دسته های عزاداری و به راه افتادن کاروانهای موتر از یکطرف شهر به طرف دگر آن باعث ازدحام ترافیک، نارضایتی مردم شده و نیز فرصت را در اختیار کسانی قرار میدهد که در صدد ایجاد شکاف بین پیروان شیعه و سنی اند. چه بسا سنی های افغانستان همیشه در اینگونه مراسم اهل تساهل و تسامح بوده و همیشه در اینگونه مراسم  دوش به دوش شیعیان عزاداری نموده اند. به باور من سُنی های افغانستان بهترین نوع همزیستی مسالمت امیز با شیعیان را به نمایش گذاشته اند و از این نظر شاید در دنیا نمونه باشند. البته باید حساب طالبان و بعضی افراطی های دگر را از سُنیها تفکیک کرد.

صحنه ای  از قمه زنی در لاهور پاکستان
دوستی از کابل با من صحبت میکرد گفت: سال گذشته یک عده در سرتاسر کابل میخواستند دروازه بزنند و حتی در کوچه ای مربوط به سفارت بریتانیا میخواستند دروازه نصب کنند. کارکنان سفارت مانع این کاربود ولی آنها اصرار میکردند که باید آنجا دروازه نصب شود. حالا حرکت های این چنینی به هیچ وجه به صلاح مردم افغانستان نیست و کمکی هم به عاشورا و فلسفه ی آن نخواهد کرد. به علاوه این میتواند عناصر تفرقه افگن را که درکمین نشسته اند، فعال کند و این همگرایی که بین شیعه و سنی در افغانستان وجود دارد، بهم بزنند.

کافیست تاریخ  زد و خوردهای فرقه ای در پاکستان را مرور کنیم و عوامل برهم زننده ای وحدت مسلمانان را بشماریم. در اوایل مردم پاکستان هیچ مشکل باهم نداشتند و شیعه-سنی در کنارهم برادروار زندگی میکردند. اما حلقات معینی با پشتیبانی کشورهای خاص و با تحریک احساسات مردم دربرابر برگزاری مراسم مذهبی- شیعه و سنی را بجان هم انداخت که تا امروز ادامه دارد و هر روز به ابعاد فاجعه افزوده میشود.

پس برآگاهان است که اجازه ندهند مراسم مذهبی باعث تحریک دگران شده و آب را به آسیاب دشمن بریزد. مردم افغانستان باید به این نتیجه برسند که مذهب نمیتواند مانع همزیستی همزاد شیعه- سنی باشد که همریشه است  و هدف یگسان را تعقیب میکنند. در کشورهای پیشرفته اینگونه مشکلات تا حدود زیادی حل شده است و مردم فقط به انسان و ارزشهای انسان محور اعتقاد دارند ولی در کشورهای فقیر مانند افغانستان اینگونه مراسم پاشنه آشیل شان شمرده میشود و زمینه ی خوبی را برای دست درازی بیگانگان و تفرقه افگنان فراهم میسازد.


۱۳۸۹ آذر ۱۳, شنبه

ویکی لیکس و افشاگریهای تازه

نافرمانیهای ویکی لیکس ادامه دارد. جولیان آسانگ بنیانگذار ویکی لیکس در اظهارات تازه ای گفته است که بزودی اطلاعات مهم و طبقه بندی شده ای  را در مورد اجسام غریبه و مرموزِ" بشقاب پرنده " به نشرخواهد سپرد. او پس از نشر 250000 سند طبقه بندی شده در ویبسایت اش گفت که او و همکاران اش تهدید بمرگ شده اند و اضافه کرد ما تدابیر لازم را برای رویاروی مناسب با یک ابرقدرت را اتخاذ کرده ایم.

آقای آسانگ که این سخنان را در گفتگوی آنلاین با گاردین میکرد اظهارداشت که او بقیه اسناد طبقه بندی شده را در 10000 فایل کاپی کرده و اگر اتفاقی برای آنها بیافتد، بلافاصله تمام این اسناد بصورت خودکار نشرخواهد شد. این سخنان به نحوی به ایالات متحده هشدار میدهد تا ازهرگونه تهدید جانی بر علیه وی برحذر باشند.

اما درتازه ترین اسناد نشر شده پای عمر داوود زی ریئس دفتر ریئس جمهوری کشورمان، جنرال داوود داوود و معصوم استانکزی نیز کشیده شده است. بر پایه ی این اسناد، عمر داوود زی رهاشدن چند پولیس مرزی متهم به قاچاق از سوی ریئس جمهور را شرم اور میخواند و جنرال داوود نیز گفته است که شماری از اعضای خانواده ی کرزی در بدل رهایی قاچاقبران از آنها پول دریافت میکنند. به این ترتیب پس از مورد اتهام قرار دادن برادران ریئس جمهور، آقای کرزی نیز به حمایت از قاچاقبران مواد مخدر متهم میشود.

هرچند سخنگویان ریئس جمهور گفته اند که انتشاراین اسناد بر روابط افغانستان- امریکا تاثیری نخواهد داشت ولی از قرار معلوم اوضاع خیلی هم روبراه نیست. باراک اوباما بدون دیدار با آقای کرزی به امریکا برگشت هرچند دلیل ملاقات نکردن دو رهبر را خرابی هوا اعلان کردند ولی بعید به نظرمیرسد قضیه به این سادگی باشد. روابط آقای کرزی همیشه با همتای امریکایی اش تنش آلود بوده و حال ببینیم پس از انتشار اسناد محرمانه امریکا چه تغییری در روابط دوکشور بوجود خواهد آمد. به نظر میرسد پس از افشای نظر ایکن بیری و مقامات افغان در ویکی لیکس اوضاع حسابی قمر در عقرب است.

۱۳۸۹ آذر ۱۱, پنجشنبه

در غزنی فقط قانون برنده شد

          پس از ده ها روز انتظار کمیسیون مستقل انتخابات افغانستان، نتایج انتخابات پارلمانی ولایت غزنی را اعلان کرد تا آخرین گروپ از نمایندگان منتخب مردم جواز حضور در مجلس را بدست آورند. با اعلان نتایج غزنی پرونده ی انتخابات دومین دوره ای شورای ملی افغانستان نیز بسته گردید. پیش از این زمزمه های زیادی وجود داشت که گویا نتیجه ی انتخابات غزنی دستخوش تغییراتی خواهد شد زیرا به عقیده ی برخیها ترکیب قومی درآن رعایت نشده بود حتی شخص اول مملکت نیز ناراحتی خود را ازاین رخداد پنهان نکرد.شاید ریئس جمهور کرزی فراموش کرده بود دراولین نطق ریاست جمهوری اش گفته بود خواهان افغانستان ایست که یک نفر از یکاولنک بتواند ریئس جمهور افغانستان باشد. با تمام اینها کمسیون انتخابات اما، نتایج را بدون تغییر نتایج ابتدایی اعلان کرد.
       
انتخابات امسال نظر به سالهای گذشته از آغاز با جنجالهای زیادی روبرو بود. قبل از برگزاری انتخابات کمسیون تصمیم گرفت تعدادی از سایتهای مناطق امن غزنی را مسدود نماید تا تعادل ترکیب شرکت کنندگان در انتخابات را تعیین کند. برای این منظور حدود سی هزار رای دهنده از ولسوالی مالستان و شصت هزار شرکت کننده ای دگر از ولسوالی جاغوری از حق رایدهی محروم گردید. در بعضی مناطق مانند ولسوالی قره باغ در روز انتخابات صندوق های رایدهی نرفت و مردم این ولسوالی هم نتوانستند به نامزد مورد نظر شان رای دهند. باتمام اینها در روز برگزاری انتخابات مشارکت مردم در مناطق امن گسترده بود و در مناطق ناامن ولایت غزنی تعدادی اندکی توانستند رای بدهند.

         قطع نظر از اینکه کیها توانسته اند پیروز میدان باشند، به نظرمن برنده ای اصلی این انتخابات دموکراسی نوپای کشور و کمسیون مستقل انتخابات بود.آنها توانستند بیطرفانه نسبت به قضیه بنگرند و آنچه در قانون پیش بینی شده بود، به اجرا در اورند. در کشورهای مانند افغانستان دخالت مقامات حکومتی قابل پیش بینی است و در چنین مواردی معمولاً قانون فدای منافع افراد قرار میگیرد. اگر قانون منافع عده ای را در خطر بیاندازد بلافاصله به بهانه های گوناگون مانند تحکیم وحدت ملی به آسانی زیرپا میشود. اما کمیسیون انتخابات توانست بر این فشارها مقاومت کند و آنچه برآیند انتخابات بود به مردم افغانستان اعلان نمود. بدون شک این میتواند به دموکراسی و قانون گرایی کمک کند.انتخابات ها می آیند و میروند و فقط اعتماد مردم میتواند مانا باشد. ازاین نظر کمسیون توانست این اعتماد را به مردم برگرداند و نشاندهد تا در یک انتخابات رای مردم معیار است نه ملاحظات و زد وبندهای سیاسی. خداکند روزی ماشاهد افغانستانی باشیم تا قانون درهمه جا حرف اول را بزند نه تبار، قوم و چیزهای ازاین قبیل.

        دولت و نهادهای مربوط نیز باید به پختگی لازم برسند تا به تصمیم مردم احترام گذارند و حافظ قانون باشند. نتیجه ای این انتخابات هرچه باشد مقطعی است و بعد از چهار سال انتخابات دگری برگزار خواهد شد. ممکن است در آن زمان نمایندگان غزنی از ولسوالیهای باشد که در این دوره نتوانستند نماینده بفرستند، خوب اگر امسال در نتیجه ی انتخابات دست درازی صورت میگرفت، خوب در دوربعدی طرف دگر قضیه باید ادعای تغییر در ترکیب نمایندگان میکرد و این جنجال ادامه می یافت و در نتیجه چیزی بنام انتخابات معنی نداشت.
    
     نمایندگان فعلی غزنی نیز باید هوشیاری و آگاهی لازم را داشته باشند تا آله ی دست این و آن قرار نگیرند و منافع علیای کشور را فدای منافع زودگذر نکنند.آنها باید ممثل اراده ی مردم غزنی باشند.آنها باید نماینده ی تمام مردم غزنی و افغانستان باشند. آنها باید ثابت کنند که میتوانند از تمام مردم نمایندگی کنند و رنگ، قوم و... مانع خدمت آنها به مردم نشود. آنها از فرصت بدست آمده باید استفاده ی بهینه را بکنند و ثابت کنند که وحدت ملی تنها با حضور فیزیکی قابل لمس نیست بلکه با عمل میشود به وحدت ملی رسید.ما باید دموکراسی و حاکمیت قانون را تمرین کنیم و دراین راه قوم و تبار و قبیله نباید مانع ایجاد کند. اگر مردم امریکا باراک اوباما را ریئس جمهور انتخاب کرد فقط بخاطر همین نهادینه شدن قانون بود. مردم افغانستان باید دیر یا زود به این واقعیت برسند که حامی قانون باشند و برای رسیدن به قانون هیچ چیزی مانع ایجاد نکند. دراین مقطع لازم است سیاستمداران بجای اینکه آتش تفرقه اندازی را بیافروزند باید حامی آنچه باشند که اکثریت مردم آنرا فیصله کرده اند. آنها باید درایت این را داشته باشند تا مردم افغانستان را در چنین روزهای نزدیک کنند نه اینکه شکاف ها را وسعت دهند. باید از سرحدات قوم و قبیله فراتر رفت و به شایسته ترین فکر کرد.اعتماد نه مبنای قومی بلکه مبنای شایستگی داشته باشد.



۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه

مذاکره دولت و ناتو با بدل ملا اختر محمد منصور


نیویورک تایمز در شماره روز سه شنبه خود نوشت  که دولت افغانستان با نماینده طالبان مذاکره نکرده است بلکه در سه دور مذاکرات فی ما بین دولت، ناتو و طالبان یک شخص بدل، عوض ملا اختر محمد منصور حضور یافته است. این شخص توسط هواپیمای اختصاصی ناتو به کابل انتقال یافته و حتی با حامد کرزی ریئس جمهور نیز ملاقات و گفتگو داشته است.

نیویورک تایمز به نقل از یک دیپلمات غربی مقیم کابل نوشته است : " ما پول زیادی هم به این شخص پرداخت کرده ایم". اینکه دولت افغانستان و ناتو طی سه دور مذاکرات نتوانسته اند این شخص را بشناسند واقعاٌ در نوع خود جالب است. کس چه میداند تا حال چند مرتبه افغانها با طالبان مذاکرات این چنینی داشته اند. خدا کند اصرار دولت افغانستان مبنی بر تشکیل شورای صلح و مفکوره ی گفتگو با طالبان از این مذاکرات نشآت نگرفته باشد، درغیر آن تمام وقت و امکانات صرف شده به هدر خواهد رفت.

شرح بیشتر این خبر را در خبرگزاری رویتر بخوانید.

۱۳۸۹ آذر ۲, سه‌شنبه

خوشبینی مردم نسبت به ناتو و امریکایی ها

یافته های یک تحقیق جدید نشان میدهد ساکنان ولایت های جنوبی قندهار و هلمند نسبت به نیروهای خارجی خوشبین تر شده اند. این تحقیق میدانی اخیراٌ توسط موسسه مطالعات بین المللی امنیت و توسعه (International Council on Security and Developmen) انجام یافته و در ویبسایت آنها نشر شده است.

این پژوهش که بشکل مصاحبه انجام یافته و در آن 1000 نفر از ساکنان قندهار و هلمند و حدود 500 نفر نیز از ولایت های پروان و پنجشیر در آن شرکت کرده اند. درهلمند و قندهارحدود 6% پاسخ دهندگان گفته اند پولیس ملی توانایی برقراری امنیت در افغانستان پس از خروج نیروهای خارجی را نخواهد داشت. جالب تر اینکه 56% از پاسخ دهندگان گفته اند پولیس ملی با طالبان همکار است.

43% از مصاحبه شوندگان در هلمند و قندهار راجع به اهمیت دموکراسی چیزی نمیدانستند.81%  آنان گفته اند که به قدرت رسیدن طالبان بمعنی بقدرت رسیدن القاعده است و 72% آنان نیز گفته اند در صورت بقدرت رسیدن طالبان، القاعده به منافع غربی ها حمله خواهند کرد.

همچنین 80% درصد پاسخ دهندگان تاجیک مربوطات پروان و پنجشیرمعتقد بودند دولت مرکزی نگهبان منافع آنها است و پاسخ دهندگان جنوبی و ولایت های پروان و پنجشیر دراینکه نیروهای خارجی به عنعنات و مذهب آنها احترام نداردهم نظربوده اند. شرح کامل این گزارش را در اینجا بخوانید.

۱۳۸۹ آبان ۲۶, چهارشنبه

خیانت واضح؟؟؟!!!

آیت الله خامنه ای رهبر ایران در نطقی (بی بی سی) گفت : منفی بافی خیانت واضح است. مسئولین ایرانی همیشه گفته اند که تحریمها هیچ تاثیری بر زندگی مردم ایران نخواهد داشت ولی آمارها غیر رسمی حاکی از بدتر شدن تدریجی وضع اقتصادی ایران است. وقتی این خبر را در بی بی سی خواندم، برای لحظه ی خدا را شکر کردم ایرانی نبودم و گرنه هراز گاهی مرتکب "خیانت واضح" میشدم.

هفته گذشته ایمیلی را از مسئولان برگزار کننده ی کنفرانس بین المللی تغییرات آب و هوای دریافت کردم که در آن نوشته بود:" متاسفانه بدلیل طولانی بودن فرآیند اخذ ویزه برای شهروندان افغان و  همزمان شدن آن  با تعطیلات کشورنیپال و نیز باتوجه به تاخیر در تاییدیه ی دانشگاه مطبوع شما، گرفتن ویزاه برای شما مقدور نخاهد بود. مسئولین کنفرانس به شدت متاثر است و مراتب تاسف خود را ابراز میدارد.امید در فرصت های بعدی بتوانیم از شما استفاده کنیم."

روی فورم ایکه برای ویزا خانه پری کرده بودم نوشته شده بود" برای اتباع کشورهای افغانستان، بورکینافاسو، گانگو، سریلانکا و رواندا."  آن لحظه ایکه این فورم را خانه پری کردم و لحظه ی که ایمیل معذرت خواهی را دریافت کردم، منفی ترین احساس نسبت به خودم، کشورم و شهروندی ام بمن دست داد. آخر اتباع دگر کشورها خیلی راحت ویزا دریافت میکنند و بعضی هم اصلاٌ به ویزا هم ضرورت ندارند. این چه کشوری ایست  که حتی  نیپال برای ورود ما شرایط وضع میکند.

در تاریخ و جغرافیه دوره ی مکتب ما همیشه می نویسند ما افغانها تاریخ پنج هزار ساله داریم، وطن ما کوه های بلند دارد، ما سالها در هند حکومت کرده ایم، بت شکن هستیم و سومنات را ویران کردیم. فلان جا حمله کردیم. شجاع هستیم. انگلیس را شکست داده ایم و روس را... هیچوقت نگفتیم حال ما چکاره هستیم و به کجا میرویم؟ چه افتخارات داریم ؟ واقعیت اینست که نام کشورما با تروریسم، مواد مخدر، انفجار-انتحار پیوند خورده است. بهترین جوانان این خاک در یونان، جریزه ای کریسمس و... جاه های دگر ماه ها بدون سرنوشت زندگی میکنند تا شهروندی خود را تبدیل کنند. شاید همین افتخارات دیروز روی شانه های آنان سنگینی میکند؟؟؟ و یاهم نکبت امروز....

آیا هیچ راهی برای بیرون رفت از این بحران وجود دارد؟ آیا مسئولین کشور نیم نگاهی هم به این مشکلات جدی دوخته اند؟ آیا کسی بفکر این سرزمین هست؟ تاکی میخواهیم با تاریخ چند هزارساله زندگی کنیم؟ تاکی با افتخارات فانتزی میشود زیست؟ یک اعتراف میتواند شروعی باشد برای همه ی این نارسایی ها تا نسل آینده ما بیخودی به چیزهای که نداریم افتخار نکنند و بیشتر از این بفکر شکست دادن ابرقدرت ها نباشد. کمی هم بفکر ساختن زندگی خود باشند و فراموش کنند ما زمانی بت شکن بودیم.

هموطن، بت در آستین خودت است آنرا بشکن! فقر بت است، بیسوادی میتواند سومنات امروزی باشد. مدارس دیو بندی بتخانه است. اینجا پر از بتخانه است، صدها بت در کشورت وجود دارد.قوم پرستی بت است. افراط گرایی بت است. فساد بت است و .... بت است آنرا بشکن.... اهریمن در خانه است و تو در بیرون دنبالش هستی.........

۱۳۸۹ آبان ۲۵, سه‌شنبه

عید به مستمندان مبارک!

عید از راه میرسد، عید یاد آور کالای نو است، یادآور عطرِ است که جوان قریه روی لباس اش پاشیده است،تداعی کننده گشت و گذار دختر همسایه است که لبهایش را اولین بار رنگ کرده است سرخِ- سرخ، عید دید و بازدید بزرگان قریه را بخاطر می آورد، روز تصمیم سازی ریش سفیدان و متنفذین قریه است که فرصت می یابند راجع به قریه و کوچه باهم تصمیم بگیرند، عید یادآور خاطرات کودکی، دویدن ها، شوخی ها و مردم آزاریها است و یادآور خیلی چیزهای دگر. . .


1- اما عید هم عید قدیم، قدیما مردما خیلی بی ریا تر از امروز عید را جشن میگرفتند، آنروزها سفره ای عید خیلی پر رنگ نبود، تقریباٌ همه سفره ها باهم مشابه بودند، ثروتمندان به فقرا میرسیدند، یادم است حاجی احمد هر عید 30-20 متر رخت میگرفت و به بچه های فقیر قریه توزیع میکرد تا لباس عید شان نو باشد، عبدالحسین دکاندار چند پیپ روغن نباتی دوکیلویی را به مستمندان قریه بخشش میکرد. آنروزها خبری از این همه بادام، پسته و... نبود. درعوض بزرگان عید را باشریک کردن چای و شیرنی و بعضاٌ هم با آبگوشت گوسفند داخلی! تجلیل میکردند و دراین روز تصمیم میگرفتند که مسجد خود را تعمیر کنند و یا اّشرِ را تدارک ببینند تا سرک و یا کدام جای عمومی دگر را تعمیر کنند.
 *****
و اما عید قربان در کنار اینها یادآور رمه های گوسفند وگله های گاو است که هر طرف شهر و قریه به چشم میخورند. گوسفندانِ که از زمان ابراهیم تا حالا جّورِما را میکشند و روز عید شاهد کشتار دسته جمعی خودها اند. بزرگترین قتل عام آنها در مکه صورت میگیرد، جایی که شاید از دومیلیون گوسفند تجاوز کند. تا همین چند سال پیش دولت عربستان با بلدوزر گوسفندان قربانی شده را زیر خاک میکرد ولی حالا حاجی ها اجازه دارند که گوشت آنرا با خود ببرند و یا هم به کشورهای نیازمند میدهند که این میتواند امری پسندیده باشد.

2- عید این روزها اما کمی که چه عرض کنم کلی متفاوت از گذشته است. این روزها سفره ها خیلی رنگی تر شده است، انواع کیک  و کلوچه، پسته و بادام و انواع میوه ها در سفره ی عیدی وجود دارد. ثروتمندان خیلی کمتر از گذشته بفکر ناداران دور و اطراف اش است. سفره ی عید وسیله ی چشم و هم چشمی است تا سفره ی عید. همه کوشش میکنند تا سفره شان از هر نظر از همسایه خوب تر چیده شده باشد و چیزی از قلم نیافتاده باشد. اگر دیروز بچه حاجی به دخترو پسرش میگفت کوشش کنند پیش خانه فلانی ها نروند بد بختها کالای مثل شما ندارند خفت میخورند. امروز حاجی سفارش بهترین لباس برای پسر و دخترش فراهم میکند و توصیه میکند باید مردم مود و فیشن آنهارا ببینند تا چشم حسود کور شود، میگوید مه زحمت کشیده ام، آنها هم زحمت بکشند و کالای نو بخرند.
*****
حاجی امروز در برگشت از حج مهمانی بزرگی را تدارک میبیند و تمام سرشناسان کوچه و قریه،ریئسها و آدمهای "بدرد بخور" را دعوت میکند تا بقول بعضی ها یک روز کارش بند نماند و مهم تر از همه پیشوند " حاجی" خوبتر به نامش جا بیافتد. خیلی بیش از اینکه به فکر ثواب باشد دنبال "کباب"  شهرت اش است.

من کسی را میشناسم که فوق العاده مُسِن بود و نمیتوانست حج برود، فرزندانش شخصی را که در عربستان سعودی بسر میبرد مامور کرد تا برای پدرش حج کند و بعدش هم این حاجی پیر به فرزندانش فشارآورد تا به شکرانه ی حج "طوی" کنند و مردم را دعوت کنند. استدلالش هم این بود که اگر طوی نکنید مردم مه ره حاجی نمیگه؟؟؟!!!!! اگر در همسایگی حاجی امروز فردی از گرسنگی بمیرد کک اش هم نمیگزد.

حاجی هایی را میشناسم که با برکت پول بادآوردهِ قاچاق تریاک به عربستان سفرمیکنند، و کسانی به حج میروند که پولهای کلانی از بودجه ی مردم افغانستان را در آشفته بازار فساد اداری به جیب زده اند. حاجیهای را میشناسم که از طریق سهمیه ی دولتی بدون قرعه کشی معمول به حج میروند و بالاخره وکیلان و سناتورانی را میشناسم که سهمیه ی حج شان را به ده ها هزار افغانی به فروش میرسانند و اما دراین میان کسانی هستند که عشق واقعی حج در دل شان پرپر می زند ولی فرصت نمی یابند تا به حج بروند.

و اماحج؟؟؟ هرسال میلیونها پول بی زبان افغانی هزینه ی حج میگردد آنهم در کشوریکه اکثریت مردم آن با درآمد کمتر از دو دالر در روز روز را به شب میرسانند!!! هرحاجی پنج- شش هزار دالر مصرف میکند، درحالیکه" براساس آمار رسمی، هم اکنون پنجاه درصد مکاتب در افغانستان ساختمان ندارند، شمار زیادی از دانش آموزان در ساختمان های نیمه ویران و یا در زیر خیمه ها درس می خوانند و ۷۷ درصد از معلمان افغان از امکانات لازم برای تدریس برخوردار نیستند"(بی بی سی)

و این را میگذاریم به اندیشمندان و متخصصین دینی تا قضاوت کنند که آیا درچنین شرایط فلسفهی وجودی حج چنین چیزی را ایجاب میکند؟ وقت آن نرسیده تا توصیه های لازم را برای این قوم حج رفته بکنند؟

۱۳۸۹ آبان ۲۳, یکشنبه

سُو! دوستت داریم

خانم سو سال 1990
خانم آنگ سان سو کی، رهبر مردمی میانمار یا همان برمه سابق پس از پانزده سال زندان و حصر خانگی آزاد شد. خانم سو یک روز بعد از آزادی اش با هوادارانش صحبت کرد و گفت که به حاکمیت قانون و حقوق بشر باور دارد.او گفت که اگر هنوز خواهان تغییر هستید، باید راه درست را انتخاب کنند.او خطاب به هوادارنش گفت: " امید را از دست ندهید."

خانم سو دخترِ جنرالی است که موفق شد استقلال برمه را بدست آورد. آنگ سان سوچی در دهه نود درحالیکه حزب اش پیروز انتخابات شده بود توسط نظامیان اول زندانی و پس از آن حصر خانگی شد.خانم سو بخاطر تلاش بیوقفه اش برای حاکمیت دموکراسی و حقوق بشر جایزه صلح نوبل را هم بدست آورده است.

خانم سو پس از آزادی از حصر خانگی
او حال 65 سال دارد، زندان چین و چروک صورت اش را زیاد تر کرده است ولی در اراده اش برای تثبیت دموکراسی خللی وارد نکرده است. از صحبت هایش پیداست که او همچنان مصصم برای حاکمیت قانون و تامین حقوق بشر خواهد جنگید.

شاید او قهرمان عصری باشد که گفته میشود عصر قهرمان پرستی بسر آمده است. او ثابت کرد که درکشوری که میانگین عمر مردمش خیلی کمتر از سن و سال فعلی اش میشود، به ارزش ها باورداشت و برایش قربانی داد. او سالها عمرش را به امید روزی سپری کرده است که شاهد دموکراسی درکشورش باشد. او بدون شک نماد مقاومت دموکراتیک و مبارزه برای تغییر در کشورهای درحال توسعه است. 


۱۳۸۹ آبان ۲۰, پنجشنبه

عراق،افغانستان،مشابهت ها و تفاوت ها

عراق و افغانستان دوکشورِ دارای ویژگیهای همسان زیادی هستند. دوکشوربه ترتیب میراث دار تمدنهای بزرگ بین النهرین و باختر اند، هردو دیکتاتوریهای بعث صدام و حکومت افراطی طالبان را تجربه کرده اند، مردمان هردو کشور قتل عام ها را باچشم سردیده اند، هردو کشور خانه ی مشترک اقوام و مذاهب گونه گون هستند، هردو کشور تجربه ی حضور امریکا یی بخاک شان را  دارند و بالاخره جنجالهای پس از انتخابات جزئی از تاریخ پس دکتاتوری دوکشور اند.

اما تفاوتهای زیادی نیز درماهیت حکومت های پس از فروپاشی حکومت صدام و طالبان وجود دارد. عراقی ها با پل برِمِر زندگی پس از دیکتاتور را شروع کردند، حاکم امریکایی که مستقیماٌ اداره ی امور در عراق را بدست داشت. انفجارهای متعددی خواب را از چشمان کودک عراقی ربود و جنگهای خونینِ منطقهِ سبز بغداد و فلوجه را به تونل وحشت تبدیل کرده بود. تکریت و فلوجه به مرکز فرماندهی شورشیان عراقی و القاعده تبدیل شده بود. امریکایی ها تاحدود زیادی در عراق زمینگیر شده بودند. اما عراقی ها بخود آمدند، برِمِر رفت و محمود جعفری نخست وزیر عراق شد.بعدتر محمود جعفری جایش را به ایادعلاوی سپرد. قانون اساسی تدوین گردید و عراقی ها انتخابات را درمیان خون و آتش برگزار کردند. این بار اما نوری مالکی شیعه مذهب به نمایندگی ازاکثریت شیعه مذهب عراق به نخست وزیری، سُنی ها دومین مجموعه بزرگ ساکنان آن کشور به ریاست مجلس عراق و کردهاسومین مجموعه ی بزرگ جمعیت آن کشور به ریاست جمهوری رسید. 

عراقی ها جدول زمانی برای خروج نیروهای امریکایی از کشور تعیین کردند و حضور نیروهای خارجی در کشورشان را قانونمند ساختند، چندی پیش هم انتخابات برگزار گردید و ائتلاف ایادعلاوی با حمایت سنیها و ائتلاف قانون با محوریت نوری المالکی به ترتیب با 91 و88 کرسی بیشترین کرسی ها را در مجلس 523 عضوی عراق بدست آورند و کردها هم 43 کرسی مجلس را از آن خود کرند. از آنجا که عراق دارای سیستم پارلمانی است و هیچ یک از آنها نتواستند آرای لازم برای تشکیل دولت را بدست آورند، جنجال انتخابات به درازا کشید و پس از ماه ها بالاخره گروه های پیروز به توافق دست یافتند و نوری المالکی نخست وزیر فعلی به سمت اش ابقا گردید و مامور تشکیل دولت گردید.

 درافغانستان اما قضیه کمی متفاوت است. سیستم حکومت ریاستی است وحامد کرزی ریئس جمهور فعلی از بدو تشکیل دولت موقت تا هنوز ریئس جمهور است. چند انتخابات در افغانستان برگزارشده و هرانتخابات با اتهام تقلب گسترده همراه بوده است.برعکس عراق که روند روبه رشد دولت سازی را طی کرده است و امنیت آن روز بروز بهبود پیدا میکند، افغانستان تجربه برعکس داشته است. امنیت روزهای اول بعد از سقوط طالبان حال دگر به رویا تبدیل شده است.گراف حملات انتحاری و ماینهای کنار جاده ای شکل صعودی را بخود گرفته است. طالبان که پس ازسقوط حکومت شان به غارها پناه گزین شده بودند و یا سوراخی را در پاکستان و مناطق قبایلی جستجو میکردند امروزاما راست- راست در سرکهای کشور راه میروند و والی ولسوال تعیین میکنند. از شرکت ها و انجوها پول دریافت میکنند و لحن مسئولین کشور روز بروز در مواجهه با طالبان نرم تر و نرم تر میشود. 

برعکس عراقیها که برندگان انتخابات باهم بر سر تشکیل دولت مذاکره میکنند، درافغانستان اما این برندگان نیست که باهم پای میز مذاکره بنشیند،اینجا گفته میشود این رهبران حکومت اند که با کمیسیون و نهادهای زیربط باید مذاکره کنند. اینجابحث سراینست که کیها باید در پارلمان راه یابند و کیها باید حذف گردند. باگذشت بیش از یک ماه از برگزاری انتخابات هنوز نتایج نهایی اعلان نشده و جنجال انتخابات هر روز بعد تازه ای بخود میگیرد، ریئس جمهور آشکارا نارضایتی خود را از نتیجه ی بدست آمده ابراز داشت و زمزمه های وجود دارد که حکومت خواستار حذف بعضی نامها از فهرست برندگان نهایی انتخابات است. تازه گیها این کشمکش، کمیسیون انتخابات و دادگاه عالی کشور را نیز بجان هم انداخته است. آقای قانونی نیز وارد میدان شده و دیروز به دادگاه عالی هشدار داد که از مداخله در امور کمیسیون بپرهیزد. با گذشت هر روز این بحران پیچیده گیهای تازه ی بخود میگیرد.

حکومت هنوز هم راه های زیادی دارد تا نارسایی های این انتخابات را جبران کند تا اینکه به راه های غیرقانونی متوسل شود، مثلاٌ آقای ریئس جمهور از نتایج بدست آمده در غزنی ناراضی است و میتواند چند نفر از کسانی را که رای لازم را نیاورده از غزنی به مجلس سنا معرفی کند. تا هم بقول خودش وحدت ملی!!! تامین شود و هم خللی در پروسه ی قانونی انتخابات بوجود نیاید.

 قرار است امروز نتیجه ی انتخابات اعلان شود. بهرصورت تاخیر در اعلان نتایج نهایی هر دلیلی داشته باشد، موجه نیست. عراق میتواند نمونه ی خوبی گذار از بحران برای کشورما باشد، کشوریکه سرنوشت همسان و مشابهی با ما دارد و باوجود جذر و مد های زیادی در هرم سیاسی عراق، آنکشور روند صعودی را طی میکند. ما نیز مسئولیت داریم بر انتخاب مردم افغانستان و سیستم برخاسته ازآرای آنها احترام بگذاریم. نهادهای ذیدخل نباید درصدد تقلب و یا مهندسی آرای مردم باشند. برهمگان است تا نتیجه ی انتخابات را هرچه باشد، بپذیرند. ما باید انتخابات را بعنوان یک اصل مردم سالاری نهادینه کنیم و آنرا بعنوان یک ارزش به نسلهای بعدی افغانها بیادگار بگذاریم. ببینیم آیا میتوانیم از این آزمون سربلند بیرون آییم؟





۱۳۸۹ آبان ۱۸, سه‌شنبه

قران سوزی ما و غربی ها

وزارت معارف با انتشار خبرنامه ی اعلان کرده است که مهاجمین 850 قران را هنگام آتش زدن یک مکتب در لغمان سوختاند. البته این اولین بار نیست این افراد که ظاهراٌ طالبان اند، دست به چنین کاری میزنند.بارها و بارها اتفاق افتاده است آنها قران را در آیینهای مکتب سوزی شان و همچنین در بهسود به آتش کشیده اند.

خیلی حرس آدم میگیرد وقتی می بینی این آدمهای که رگ غیرت شان برای خبر سوزاندن یک قران در امریکا بالا میزند، حال چه میکنند؟ کجا گُم وگور شده اند در حالیکه این حادثه در بیخ گوش شان اتفاق می افتد، آنهم توسط کسانیکه القاب دهان پرکن ملا و مجاهد را یدک میکشند. این آقایان اگر راست میگویند بیایند حالا تظاهرات کنند و این عمل را تقبیح کنند. نمیدانم شاید آنها فکر میکنند اگر مسلمانی قران را سوزاند هیچ اتفاقی نمی افتد ولی اگر یک شخصی از غرب گفت که من قران را میسوزانم آنوقت آسمان به زمین میخورد و رگ گلوی این مسلمانان چندین آتشه مانند ریسمان کلفت میشود،  بعدش هم تظاهرات میکنند و تعدادی هم کشته و زخمی میشود.

و برای من جالب است که چطور خبرهای این چنینی به این سرعت به گوش فردی در لغمان و یا جلال آباد میرسد و درست روز بعد آنها به سرک میریزند ولی شاید اکثر باشندگان این ولایات اینبار حتی خبر نشوند که چه اتفاقی افتاده است و اگر خبر شوند هم خیلی عادی از کنار آن میگذرند. این است قصه ی یک بام و دوهوای مسلمانی ما.

شاید خیلیها که در افغانستان بسر میبرند ویا نشستهای هفتگی (TED) را تعقیب کرده باشند، میدانند طالبان چطور از یک بمباردمان ناتو شبکه ی هرمی تبلیغات را در بین مردم براه می اندازند . این شبکه ی وسیع تبلیغاتی طالبان است که تعداد قابل توجه مردم  جنوب و شرق با آنهاهمگرایی میکنند و  این تبلیغات است که از یک جوان ناآگاه ماشین ترور و انفجار میسازد و طالبان حتی موفق میشوند از مردم عادی بسادگی لشکری ازتظاهرکنندگان بسازند تا برعلیه اقدام یک کشش غربی به خیابان بریزند بدون اینکه مظاهره کنندگان واقعاٌ بفهمد کی پشت سر این تظاهرات است. تبلیغات سینه به سینه ء طالبان آنقدر وسیع است که آگاهی دهی رسانه های افغان و غرب به گرد آنهم نمیرسد. دولت افغانستان هم باید از این شواهد حداکثر استفاده را برای شناساندن چهره ای واقعی این دشمنان افغانستان بخرچ دهد و مردم را از ضدیت آنها نسبت به دین آگاه کند. زیرا آنان به بدترین شکل از دین و مذهب و ساده لوحی مردم استفادهء ابزاری میکنند.

به نظرمن کمپاین آگاهی دهی ویا حتی تشویق مردم به تظاهرات در برابر این اعمال میتواند کفه ی ترازو را بنفع دولت تغییر دهد، اگر دولت واقعاٌ میخواهد به این بازی شوم پایان دهد.

۱۳۸۹ آبان ۱۷, دوشنبه

باد و باران

 دوازده شب است وپنجره اتاق ات باز.  بادِ خُنک و ملایمی از پنجره ی اتاقت وارد میشود.صبح ها هم با نوازش نسیم ملایم صبح از خواب برمیخزی.واما لابد این مهمان ناخوانده ی نصف شبی هوس همنشینی با تو را کرده است. با خود میگویی شاید این خنک نسیم تحمل هوای بیرون را ندارد و میخواهد پناه گزین اتاق گرم توشود.یا شاید از نوازش گیسوانِ درختانِ جنگل خسته شده است. کس چه میداند شاید بادهای امروزی نیز مانند انسانهای این عصر به جنگل و درختان آن بی توجه شده اند. هفته ی پیش بود که چندین درخت را قطع کردند تا جا برای فضای سبز و گلکاری باز شود. چند ماه پیش هم قسمتی از این درختان را سر بریدند تا جای زباله دانی را باز کنند که زباله های روزانه این ساختمان را آنجا بریزند. و دو کیلومتر دورتر از اینجا نیز قسمتی ازدرختانی  جنگل را به کوره ی آجر پزی راه دادند تا جا برای اعمارشهرک باز شود. شاید باد هم دگه از این درختان خسته شده است. شاید اهمیت این درختان برای تنفس را او و ما- دوتا از یاد برده ایم. این روزها باد هم انسانی تر از همیشه فکر میکند.

من اما کنار پنجره نشسته ام. بادِ ملایم میوزد، سر وشانه هایم را لمس کرده، فضای اتاقم را مینوردد.خیلی دوست دارم هوا همیشه اینگونه باشد. هرچند هوا اینجا همیشه ملایم است حتی در تابستان. اما برای منی که سردیهای برفهای "بابا" را تجربه کرده ام و دشت ناوُور را در خزان هایش پیموده ام، این آب و هوا خوشایند تراست. دو روز است باران میبارد. هوا ابری- ابری است درست مثل حال و هوای من. هوا آنقدر سرد شده است که دیروز  هنگام خواندن روزنامه در گوشهء از سالن مجبور بودم کرتی بپوشم. خیلی عجیب است. دیروز حس وهوای بهار بامیان سال 88 بمن دست داد، کارته صلح یادم آمد و باران های مرتب بعد از ظهری. یادش بخیر. راستی بقول بازیگر فیلم ایرانی "مارمولک"، "ما سرمایی هستیم و گرما بما سازگار نیست".البته من جای سرما و گرما را بدل کردم. این آب و هوا بیشتر از گذشته حس هوایی بودن ام را تداعی میکند.

۱۳۸۹ آبان ۹, یکشنبه

0 ی بزرگ

چند روز مانده به ورود قدرتمندترین مرد جهان، هندی ها هیجان زده شده اند. رسانه ها مطالبی در مورد اوباما می نویسند. در کوچه و خیابان که راه بروی متوجه میشوی که دارند در مورد اوباما حرف میزنند.

The Biggest O
عنوان مقالهء است که روزنامه "تایم آف ایندیا" دربارهء اوباما نوشته است. "زیرو یا صفر" اشاره به حرف اول نام اوباما دارد. البته چندین مطلب دگر نیز در مورد اوباما، اهداف سفر اش و اینکه آیا هندوها به امریکایی ها بیشتر نیاز دارد و یا بالکعس.

هندیها هیجان زده اند، شاید حق دارند. هندی که میزبان آیزنهاور ریئس جمهور وقت امریکا در سال 1959 بود با هندوستانی که باراک دیدن میکند، کاملا متفاوت است. موضوع مورد مذاکره هند آنوقت با روسای جمهوری امریکا معمولا واردات غذا و گندم برای هندیهای گرسنه بود ولی مانموهان سینگ با باراک حسین اوباما در مورد توسعه ی همکاریها در ساحه انرژی اتمی، تکنالوژی و تعلیم و تربیه مذاکره میکنند.

هندیها اما، این بار نه بعنوان یک کشور جهان سومی بلکه بعنوان یک قدرت منطقه ی و یکی از قدرتهای جهان چند قطبی آینده با امریکا روبرو میشود.
-اگر امریکایی ها به تولید سرانه داخلی 15 تریلییون دالر خود مینازند، هندیها رشد اقتصادی 8.5 درصدی خود را به رخ امریکایی ها میکشند.
-اگر درآمد سرانه امریکایی ها چهل و هفت هزار دالر درسال است، هندیها 440 میلیون نیروکار حرفه ای و نیمه حرفه ای دارد و یک سوم پزشک/داکتران شفاخانه های ایالت متحده و تقریباٌ به همین مقدار انجنیران مشغول به کار در امریکا را تشکیل میدهند.
- هند با داشتن 600 میلیون کاربر موبایل یکی از سریع ترین بازار این صنعت مخابرات بشمارمیرود.
-هندیها چهارمین کشوری است که بیشترین کاربران انترنت در دنیا را دارا اند و 284 میلیون دالردرسال مبادلات تجاری اش را تشکیل میدهد.
- هند با داشتن 1.3 میلیارد نفوس بدون شک یکی از بزرگترین بازارهای مصرف دنیا است که هرتولید کننده ی را وسوسه میکند.

این نکات باعث میشود که من موهان سینگ به عنوان مرد شماره یک هند چشم درچشم باراک اوباما خواسته هایش را مطرح کند و به باراک بگوید که تو مجبوری که باما کنار بیایی. هندیها قدرت انتخاب دارند و از موضع قدرت حرف میزنند نه اینکه التماس کنند.با وجود آنکه خیلی چیزها را مدیون امریکایی ها اند. مثلاٌ هندیها حالا یکی از صادرکنندگان گندم، برنج و دومین صادرکننده ی بزرگ میوه و سبزی در جهان اند. حالا حتی جوانان امریکایی و اروپایی رُز والنتاین اش را ازگلهای میخرند که  از بنگلور و پونه وارد شده است ولی همین پیشرفت چشمگیرشان در این عرصه را نیز مدیون یک امریکایی است.
نورمن بورلاگ برنده ی جایزه صلح نوبل در زراعت کسی بود که ورایتیهای مقاوم گندم را کشف کرد. او به هند آمد و شخصاٌ در تولید گندم و سایر محصولات زراعتی به هندیها کمک کرد و این بود که انقلاب سبز در هند اتفاق افتاد و هندیهای گرسنه امروز به هندی های صادر کننده ی محصولات زراعتی تبدیل شد.

هندیها حاضرند با جهان تک قطبی به رهبری ایالات متحده کنار بیایند تا با جهانی که سردمدار آن چین باشد ویا حاضرند بعنوان یک همکار درمعادلات جهانی در کنار امریکایی بیاستند تا در کنار چینی که اختلافات دیرینه دارند. برای امریکایی ها هم بازار هند خیلی بیشتر از گذشته ارزش دارد، به ویژه وقتیکه درصدی بیکارها در امریکا به بالاترین حد درطول تاریخ امریکا(9.6) درصد رسیده است.

باراک اوباما جمعه این هفته وارد هند میشود و اولین ریئس جمهوری است که اغاز سال نو هندیها "دیوالی" را با آنان تجلیل میکند. و اولین ریئس جمهور امریکا است که دیدار سه روزه ای را از هند ترتیب داده است. او پس از امضای چندین قرارداد مهم میخواهد بداند که پس از بازگشت چقدر امریکایی صاحب کار خواهد شد.

بیانیه پرانکها و تایید و تکذیبها

در زندگی عادی آدم خیلی چیزهای غیرعادی، متضاد و متناقض اتفاق می افتد.این روزها خبرهای که از کشور به رسانه ها میرسد،اینگونه اند و این خیلی غیر عادی است، به خصوص وقتیکه خبرها به ریئس جمهور، دولت و کارکنان اش مربوط میشود.

اواخرهفته ی گذشته رسانه ها گزارش دادند که عملیات مشترک ناتو- روسیه بر چند کارگاه تولید مواد مخدر در ولایت ننگرهار روی داده است و از آن بعنوان یک دستاورد در راستای همکاری روسیه- ناتو یاد گردید. کمی بعدتر دفتر ریئس جمهور با صدور بیانیه ی شدید اللحن این رویداد را محکوم کرد وگفت که هر تلاشی باید با هماهنگی دولت افغانستان باشد.

جنرال بازمحمد احمدی در کنفرانس خبری روز شنبه اظهار داشت که این عملیات به رهبری پولیس مبارزه علیه مواد مخدر افغانستان صورت گرفته و در آن، هیچ سرباز روسی شرکت نداشت. این درحالیست که ایوانف وزیر مبارزه بامواد مخدر روسیه اشتراک روسها در عملیات را تایید کرد و از آن بعنوان یک دستاورد بزرگ یادآور شد.

نمیدانم وزارت مبارزه با مواد مخدر بی اطلاع است و یا آقای کرزی. درهر صورت تناقض گویی ها از مسئولان یک دولت بعید بنظر  میرسد.
نمیدانم آنجا چه خبر است؟ یکی تکذیب میکند، یکی تایید میکند.و یکی هم...

۱۳۸۹ آبان ۷, جمعه

وقتی گاو آدم دوقلو می زاید

بعضی مواقع سهل انگاری کار دست آدم میدهد. قضیه از این قرار است که در" کنفرانس بین المللی تغییرات آب و هوا"  در کاتماندو پایتخت نیپال دعوت  شده ام.این کنفرانس به همت دانشگاه کلورادوی امریکا، انستیتوت آسیایی تکنالوجی تایلند و کنسرسیوم دانشگاه های هیمالیایی برگزار میشود. قرار است این کنفرانس در اواسط ماه نوامبر برگزار شود  و یکماه قبل مسئولان برگزار کننده ی کنفرانس دعوت نامه ی عنوانی بخش تدریسی دانشگاهی ما روان کرده بودند و از آنان خواسته بود که تسهیلات لازم و قانونی شرکت من در این کنفرانس را فراهم نمایند. متاسفانه دانشگاه تا هنوز هیچ اقدامی که نکرده هیچ ، تازه رییس دیپارتمنت ما میگوید: " محصل خارجی حق ندارد در کنفرانس های خارج کشور شرکت کند."

لعنت به ادارات بوروکراتیک این گوشه ی دنیا. البته این اولین بار نیست که با ادارات اینجا مشکل دارم.بارها اتفاق افتاده که اینها "اکت" های اینچنینی کرده اند. حال مجبورم دو روز دگر دنبال میرزا قلمهای اینجا بگردم تا کار دوباره روی غلطک بیافتد. دراین فرصت کم طی مراحل این کار هم کار حضرت فیل است.

راستش بخاهی، من گاهگاهی به این پیشرفت سریع هندیها متعجبم و آنرا شبیه بیک معجزه میدانم. آخر چطور این آدمهای وقت نشناس، سهل انگار و فاسد توانسته اند کشور خود را به سوی ملل توسعه یافته جهان هُل دهند؟ شاید راز این که هندیها باوجود این همه منابع طبیعی و کشور غنی خیلی ها عقب تر از چین هستند، در همینجا نهفته باشد. البته میدانم که از جزء به کل رفتن ضریب خطا را بالا میبرد.

۱۳۸۹ آبان ۴, سه‌شنبه

ریئس جمهور نباید ناقض اصولی باشد که خودش در ایجاد آن سهیم بوده

کنفرانس مطبوعاتی روز گذشته ی  آقای ریئس جمهور با همتای تاجیکی اش خیلی ها را غافلگیر کرد. فدا حسین مالکی سفیر ایران که پرداخت پول به شخص عمر داوودزی را انکار کرده و گزارش نیویورک تایمز را اهانت آمیز دانسته بود، مقامات امریکایی را که در برزخ از تردید بسر میبردند و بالاخره مردم افغانستان را که فکر نمیکردند ریئس جمهور واقعن خواستار مهندسی آرای مردم است.

سفیرایران در افغانستان که قبلن تقدیم کردن بسته های یورو به داوودزی را اهانت آشکار خوانده بود و آنرا جزئی از شیطنت رسانه های غربی و امریکا نامید، شاید هیچگاه فکر نمیکرد که ریئس جمهور به این آسانی لب به سخن گشاده و محتوای گزارش نیویورک تایمز را تایید کند. آقای کرزی با کنفرانس مطبوعاتی اش آب سردی روی دست سفیر ریخت و پرده از یک راز ناگفته برداشت. شاید این اعتراف تلخ ریئس جمهور ریشه در بی توجهی امریکا به ریئس جمهور باشد و او خواسته اینطوری به آنها خط و نشان بکشد. ولی به نظر من یک ریئس جمهور نباید مصارف قصر اش را از کشوری دگری و بشکل غیر شفاف تامین کند. چه اینکه این پول ها غیر از آن چیزی است که ایران در کنفرانس کمک به بازسازی تعهد کرده و انکار سفیر ایران نیز بر ابهام آن می افزاید. من که شهروند افغانستان هستم حال در مواجهه با یک ایرانی شرمگین ام چون ممکن است او بگوید که پول قصر ریئس جمهور شمارا سفیر ما میدهد و بعدش هم ایران دربدل این پول چه چیزی از ریئس جمهور ما میخاهد.

دولت امریکا در خیلی از موارد گزارشهای رسانه ها را نمی پذیرند، اینبار حتمن برایشان روشن شده است که آقای کرزی از کشورهای دگر نیز پول دریافت میکنند. ممکن است در جریان سالهای اول حکومت آقای کرزی و ریاست جمهوری آقای بوش، امریکایی ها هم کمکهای این چنینی کرده اند.زیرا آقای ریئس جمهور پول گرفتن این چنینی را از امریکا نیز یادآور شد. شاید هزینه ی کمپاین و بریز و بپاشهای آقای کرزی در جریان انتخابات اولین دوره ی ریاست جمهوری نیز مربوط به این قضیه باشد. بهر حال آقای کرزی به امریکایی ها نیز فهماند که نباید دنبال این قضیه را بگیرند ورنه پای خودشان نیز در این وسط درمیان است.

اما آنچه من را بیشتر از همه متعجب ساخت یادآوری آقای ریئس جمهور از انتخابات و مشخصن انتخابات در غزنی بود. آقای کرزی در کنفرانس مطبوعاتی اش واضحن به مسئله انتخابات در غزنی اشاره کرد و گفت که در بعضی ساحات نتیجه آنطور که باید میبود، نیست. نمیدانم منظورآقای کرزی بعنوان ریئس جمهور افغانستان از این سخنان چی بوده و چرا باید به این شکل اظهار نظر کند درحالیکه همه شهروند افغانستان اند و باید با دید وسیع و مساویانه نگریسته شوند. 

1- وقتی ما انتخابات درسطح یک ولایت را بعنوان یک اصل میپذیریم، منطق حکم می کند که پیامد آنرا هرچه باشد پبذیریم ولو در خیلی مواقع ممکن به نفع شخصی و..... نباشد. چون میزان رای مردم است و مردم انتخاب کرده اند که کیها باید از آنها نمایندگی کنند.
2-  وقتی دور اول انتخابات پارلمانی یعنی همین مجلس فعلی در غزنی برگزار شد، اکثریت ولسوالی ها دارای نماینده نبودند و نماینده ها بیشتر از ولسوالیهای بود که در این دور نماینده ندارند. نمیدانم چرا آقای کرزی در آن وقت نگفت که نتیجه ی انتخابات آنطورکه باید میبود نیست.این دقیقن سیاست " یک بام و دو هوا" است که از ریئس جمهور ملت افغانستان به هیچ وجه انتظار نمیرود.
3- ریئس جمهور بخوبی میداند که هرآنچه را که قانون حکم میکند باید پذیرفت ولی نمیدانم باکدام معیار از کمسیون میخاهد که این نقیصه را برطرف کنند(یعنی آرای غزنی را دستکاری کنند). شاعر مشهور پارسی گوی در مورد اشاعه ی فساد در یک دولت میگوید:
 اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی    برآورند غلامان درخت را از بیخ
به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد   زنند لشکریانش هزار مرغ به سیخ
4- آقای کرزی شاید قبل از انتخابات انتظاراتی داشته و حال که این انتظارات برآورده نشده، این چنین لب به شکایت میگشاید. پس نتیجه اینست که در انتخابات های قبلی نظر ریئس جمهور در مورد گزینش افراد تاحدودی زیادی لحاظ شده بوده است. ولی این بار که انتخابات در یک ولایت طبق سازه ی قبلی ایشان پیش نرفته است، اینگونه لب به شکایت گشوده است. کما اینکه خیلی ها تصور میکردند آرای ادوار قبلی با تقلب مهندسی شده همراه بوده است.

بهرحال آقای کرزی باید بیش از اینها متوجه اعمال و رهنمودهایش باشد زیرا وقتی خودش خاهان نادیده گرفتن نظر مردم در مقطعی باشند واضح است که اطرافیان اش در نادیده گرفتن حقوق مردم و فساد جسورتر از گذشته خاهند شد و این به هیچ وجه به صلاح مردم افغانستان نخاهد بود. بهتر اینست که قواعد را که خود ما ایجاد کرده ایم و ریئس جمهور از آنها بعنوان نکات برجسته ی دوران ریاست جمهوری اش یاد میکند، نباید این چنین توسط خودش و یا بدستورخودش زیر پا گردد. او بعنوان شخص اول مملکت حامی خط مقدم این ارزش ها باشد نه ناقض درجه اول آن.

۱۳۸۹ آبان ۲, یکشنبه

بکس های یورو و دالر

نیویورک تایمز نوشته است که عمر داوود زی رئیس دفتر آقای کرزی از ایرانی ها پول دریافت میکند. این روزنامه از قول یک منبع که نخاسته نامش فاش شود گفته است که آقای داوودزی بطور مستقیم پول اخذ کرده و نیز گفته است که آنها آقای داوودزی را دیده اند که یک بکس پر از پول را به خانه اش برده است.

گفته میشود از این پول ها برای تاثیر گذاری روی تصمیمات آقای کرزی استفاده شده است. چقدر بکسهای پول وارد افغانستان شده باشد و چه آدمهای که صاحب نشده باشند. تفصیل گزارش را در در نیویورک تایمز بخوانید.

ناقض حقوق بشر والی نمیشود

هفته ی گذشته شورای وزیران فیصله کرده بود که پس از این انتخاب والیان بر اساس رقابت آزاد صورت گیرد. یکی از شرایط انتخاب شدن آنان هم متهم نبودن به نقض حقوق بشر است
(بیشتر بخوانید).
ایکاش برای ورود به  پارلمان و دگر نهادهای کلیدی هم سوابق حقوق بشری نامزدها بررسی میشد تا قوانین مثل قانون مصالحه ی ملی به تصویب نمیرسید.
کس چه میداند شاید این پیش شرط هم انعطاف پذیر باشد و درمواردی خاصی استثنا داشته باشد.

۱۳۸۹ آبان ۱, شنبه

بورسیه های تحصیلی مقطع ماستری و دکترا

دوستانی که علاقه به ادامه تحصیل در مقطع ماستری و دکترا در کشورهای هالند، بریتانیا، جرمنی و کانادا را دارند، می توانند به آدرسهای زیر بروند و تقاضانامه را از لینک های زیر بدست آورید:
بورسیه های هالند
  اینجا
.اینجا
ویا هم اگر در افغانستان هستید از سفارتهای  بریتانیا، جرمنی  و بنیاد فرهنگ و جامعه ی مدنی معلومات بگیرید. لازم به ذکراست که سپری نمودن موفقانه ی امتحان TOEFL ویا IELTS برای این بورسیه ها لازم است و کاندید باید از دانش معیاری زبان انگلیسی لازم برخوردار باشد.

۱۳۸۹ مهر ۲۷, سه‌شنبه

منتظر چاپ آثار کاتب باشید

تقریبا هشت- نه سالم بود که نام و عکس کاتب را دیدم.از روزیکه پا به مکتب گذاشتم عکس اش روی ورودی لیسهء ما بود. وقتی خطخوان شدم دیدم روی تابلو نوشته است " لیسه فیض محمد کاتب ". بعد ها هم مطالبی در باره ی کاتب درهفته نامه ها ی "امروزما"، حبل الله، طلوع وحدت و سایر مجلات خاندم. به کتابهایش علاقه گرفتم ولی سبک نوشتاری اش برایم خیلی پیچیده بود. بعدتر سراج التواریخ را خاندم. برایم خیلی لذت بخش بود با وجود آنکه کلمات" اعلیحضرت همایونی" "والا حضرت" و کلمات ازاین دست آزارام میداد. یک وقتی با دوستانم به سبک نوشتار سراج التواریخ و سفرنامهء ناصر خسرو بلخی حرف می زدیم.

زمانیکه کودکی بیش نبودم، شبها با قصه های مادر بزرگ ام به خواب میرفتم. قصه های بزک چینی، ملا بدیگگ، دیو و پری و بعدتر هم ارسلان رومی، یوسف و زلیخا و ... را از بر بودم و از آن لذت میبردم. شاید همین باعث شده بود تاریخ و جغرافیه از مضامین دلچسپ مکتب بودند(هرچند ریاضی  لذت دگری داشت بخصوص وقتی پدر از خرید بر میگشت و من مصارف اش را حساب و کتاب میکردم). "افغانستان در پنج قرن اخیر" و " افغانستان در مسیر تاریخ" کتابهای بودند که پیش از سراج خانده بودم. یادش بخیرمعلم صادق استاد تاریخ ما بود و خیلی تشویق میکرد که این کتاب ها را باید بخانیم ولی بعد از خاندن سراج التواریخ فهمیدم تاریخ که در مکاتب آن زمان تدریس میشد چقدر روایت رسمی، غیر منصفانه و تحریفی داشته است.

شب گدشته گزارشی را در مورد آثار کاتب خواندم. ایوب آروین (اینجا)گزارش مفصلی در سایت بی بی سی راجع به  واگذاری امتیاز چاپ آثار کاتب به بخش خصوصی  نوشته است. بدون شک چاپ آثار کاتب بزرگترین موفقیت فرهنگی برای وزارت اطلاعات و فرهنگ پنداشته خاهد شد. آثار کاتب گنجینه ی بزرگ افغانستان است و چاپ و در اختیار عموم قرار دادن آن میتواند پرده از تاریخ واقعی کشور بردارد. با خاندن آثار کاتب، ما گذشته ی افغانستان از بدو تاسیس تا دوره حبیب الله و امان الله را آنطور که هست، درخاهیم یافت. گذشتهء یک ملت، آیئنه ی است فرا روی آن ملت. یک ملت فقط با دیدن به گذشته و اصلاح اشتباهات اش میتواند به بلوغ و کمال برسد.

این اقدام وزرات اطلاعات و فرهنگ را باید بدیده ی قدر نگریست. البته ناگفته نباید گذاشت که  بعد از آمدن آقای فرهنگ نفسِ تازه ی در کالبد وزارت دمیده شده است و امید است این حرکت های آهسته، پیوسته باشد.

۱۳۸۹ مهر ۲۶, دوشنبه

به کوری چشم متقلبان

بقول سخنگوی کمیسیون انتخابات ارای 120 مرکز دگر نیز باطل اعلان شد. حال اگر این روند ادامه داشته باشد، چه چیزی از انتخابات و مشروعیت آن خاهد ماند. قبل از آن آقای معنوی گفته بود که اشتراک مردم در انتخابات به چهل درصد میرسد. حال اگر این آرای باطل شده را از مجموع آرا کم کنیم، فکر میکنید چه چیزی خاهد ماند؟ و آیا این انتخابات مشروع خاهدبود؟ و دلیل تأخیر اعلان نتایج قسمی چیست و چرا هر روز به چهار-پنج روز بعد موکول میشود. هیچ کشوری در دنیا را سراغ ندارید که نتایج انتخابات با این تاخیر اعلان شود.معمولن سه-چهار روز بعد از انتخابات نتیجه در هرجای دنیا اعلان میشود ولی اینجا ما باید دوماه صبر کنیم تا نتایج اعلان شود. نفس همین تاخیر بو دار و مسئله دار است.

صلح رویای دست نیافتنی

هر روز که از عمر کمیسیون های زنجیره ای صلح وآشتی ملی و شورای عالی صلح ونهادهای همسوی آن می گذرد، مبارزه ی طالبان جدی ترشده و اراده ی آنها برای تسخیر افغانستان با وجود حضور نظامیان ناتو و سربازان باراک اوباما، استوارتر شده میرود. آنان در تازه ترین اقدام حمله ی موفقیت آمیز دگری را در سرپل انجام دادند. دیروز در قندهار رشته حملات انفجاری دگری را  انجام دادند که تعدادی از هموطنان ما را به کام مرگ فرستاد. همچنین در زابل نیزدر اثرانفجار یک ماین کنارجاده ی یازده نفر از هموطنان غیرنظامی کشته شد که از جمله خانم لیلا اسدی نیز در جمع کشته شدگان است.

لیلا اسدی دختر جوانی که تازه از مکتب فارغ شده و برای گرفتن تذکره راهی غزنی شده بود،شاید هزاران آرزو در سر داشت، شاید میخاست دیپلمات، داکتر، انجینیر و شاید.... ولی  با همه ی اینها شاید هیچگاه تصور نمیکرد که این چنین مورد حمله بزدلانه قرارگیرد.او شاید نماینده صدها جوان دختر و پسری باشد که روزانه در جای جای این سرزمین با هزاران امید و آرزو قربانی انفجار، بمب و خشونتهای ناشی از جنگهای جاری میشود.

رسانه ها دیروز اعلان کردند که هرات اولین شهری خاهد بود که امنیت آن بدست افغان ها سپرده شود و درست فردای اعلان این خبر امروز در هرات انفجاری رخ داد و مثل همیشه تعدادی از هموطنان مارا به کام مرگ کشاند.بغلان روز بروز نا امن تر میشود و دامنه ی خشونت ها به سرپل نیز کشیده شده است. بلخ نیز دستخوش ناامنی های جدید شده و در خبرها داشتیم که ولسوالی چمتال نیز بدست طالبان افتاده است. در فاریاب و بادغیس همین اکنون طالبان والی های خود را تعیین کرده اند و این موج کم-کم رفته دامنه ی کل شمال را میگیرد. تلفات آلمانی ها روز بروز زیاد شده میرود، قندز جایی بود که تادیروز بهشت امن نیروی ناتو به حساب میرفت و ناتو ازینکه آلمان ها نمیخواهند به جنوب عسکر بفرستند، انتقاد میکرد. قندزحال اما، به مرکز سازماندهی قوای طالبان تبدیل شده و میرود که کل شمال کشور را نابود کند.

اینکه درچنین شرایطی شورای عالی صلح چکار خاهد کرد، امری است که هنوز دورنمای روشنی برای آن وجود ندارد. آنچه مسلم است، طالبان روز بروز قویتر شده میرود و از جایی برخاسته است که نیروی تا به دندان مسلح ناتو و امریکایی ها حضورداشته است. زمانی یک عسکر اردوی ملی بمن گفت که ما طالبان را اسیر میکنیم و بعد امریکایی ها می آیند و رها می کنند. آقای کرزی نیز زمانی گفته بود که طالبان با هلی کوپترهای امریکایی وارد شمال میشوند.

مردم افغانستان هم کم-کم به این نتیجه میرسند که وقتی دولتمردان و رسانه ها بازی صلح-صلح راه انداختند باید بفهمی که این واژه بیشتر از هرزمانی غریبتر شده میرود و نتیجه ی عکس میدهد. زمانی همه از حقوق بشر و دموکراسی حرف میزدند ولی تنها چیزی که روی آن مکثی صورت نگرفت دموکراسی و حقوق بشر بود. بعدش حرف عدالت انتقالی و محاکمه جنایتکاران جنگی پیش آمد،ولی این تنها کاری بود که در نطفه خفه شد. سال گذشته هم که مبارزه با فساد اداری در راس برنامه های ملی و بین اللملی قرار گرفت ولی تا حال هیچگونه کاری در مورد صورت نگرفته است.

امسال نیز حرف از صلح است و آشتی. تجربه نشانداده است که این حرکت نیز راهگشا نخاهدبود و بیم آن میرود که حرکت طالبان را مصمم تر کند و طالبان جسور تر و گستاخ تر از همیشه وارد صحنه شوند و بعد از این رد پای آن را در جای جای این کشور خاهیم دید. بازهم مثل گذشته ها از فرصت بوجود آمده استفاده نتوانستیم و بسادگی این فرصت را بازیگوشان بازی سیاست در افغانستان براحتی از کف خاهند داد و روزی خاهد شد که حسرت این فرصت را خاهیم خورد. تاچشم براهی فرصت جدیدتری باشیم که شاید به این زودیها دستگیر ما نشود. رویای افغانستان مرفه و صلح پایدار؟  آیا محقق خاهد شد؟ صلح را به انتظار نشسته ایم ولی آیا این راهش است؟

۱۳۸۹ مهر ۱۴, چهارشنبه

آیا داکتر سمر بالاخره نوبل صلح را به خانه خواهد آورد؟

نوبل امسال به کی تعلق خواهد گرفت؟ اصلن کی سزاوار نوبل امسال است؟ اینها سوالهای است که کمیتهء داوران نوبل، قرار است روزجمعه به آن پاسخ دهند. داکتر سیما سمر از افغانستان نیزنامزد جایزه صلح نوبل است و همرا با " لیو جیاباوء" از چین، "سی ویتلانا گانوشکینا" از روسیه بخت های اصلی تصاحب این جایزه ء معتبر بین المللی به شمار میروند.

تاکنون کمیته ی صلح نوبل بارها متهم به سیاست زدگی شده است. به خصوص پارسال که با تقدیم کردن جایزه به باراک اوباما مورد انتقاد تند رسانه ها و سازمانهای بین المللی قرار گرفت. خیلی ها معتقدند که دادن جایزه ء صلح نوبل به خانم شیرین عبادی و اوباما بیشتر سیاسی بوده تا شایسته بودن این دو نفر. خیلی ها معتقدند که مهاتما گاندی سزاوارترین شخص برای تصاحب جایزه ی صلح بود ولی کمیته ی نوبل از دادن جایزه به گاندی خود داری کرد.

داکتر سیما سمر از معدود کسانی است که واقعن سزاوار این جایزه است. او که به بانوی مکتب ساز، شفاخانه ساز و اشیانه ساز مشهور است، در دوران جهاد و جنگ های داخلی از کسانی بوده است که در گیرو دار آتش توپخانه و تفنگ مکتب ساخته است. در بدترین حالت ناامنی و جنگ های داخلی شفاخانه ساخته است و به کمک یتیمان شتافته است که مادر و پدر خود را در جنگ ها از دست داده است. خانم سمر بعد از تشکیل دولت انتقالی و دوران پس از طالبان همیشه از عدالت برای همه داد زده است. او صدای رسای مردم افغانستان برای به محاکمه کشاندن جنایتکاران جنگهای داخلی و حمایت از قربانیان جنگها، قتل عامهای دسته جمعی و متضررین جنگها بوده است.

مهمتر از آن سیما سمر از افغانستان برخاسته است، کشوری که هنوزنسبت به  زن، به عنوان یک کالای شخصی مرد مینگرند.زن در سنت ها و رسوم کشورما یک موجود بی روح و مرده است، یک عروسک است در دست ستبر مرد. او باید تابع کسانی باشد که سنت ها به آن اجازه پدرخواندگی و قلدری را داده است. شوهر همه کاره ی او است. اصلن صاحب و اختیاردار اوست. سیما سمر در چنین جامعهی رشد کرده و با کار و تلاش اش کوشش کرده است برای زنان کاری بکند. سنت ها را بشکند و طرح نوی بیاندازد. او پیشاهنگ کاروانی است که نو در افغانستان به حرکت افتاده است و مسلمن ناهمواریها و موانع زیادی پیشرو داشته و دارد. ولی او مصصم و قاطع درمقابل همه ی این ناملایمت ها ایستاده است و از پا نیافتاده است. مردانه تر از هر مردی به زن، مرد و کودک این مرز و بوم کمک کرده است. پس جا دارد بخاطر خدمات این بانوی افغان و بخاطر تشویق زنان افغان به مبارزه بیشتر و قوت قلب دادن به خانم سمر، جایزه ی صلح امسال به او تعلق گیرد. او شایسته ترین فرد نسبت به تمامی نامزد های جایزه امسال صلح نوبل است.

اما بیم آن هم میرود که امسال هم این جایزه سیاسی شود و به " لیو" ی چینی و " سیویتلانا" ی روسی تعلق گیرد. زیرا آنها در مخالفت با دولت های مطبوع شان مشهور اند و از این نظر می تواند فرصت خوبی برای غربی ها باشد تا از این طریق دولتهای روسیه و چین را تحت فشار قرار بدهند. هرچند همین حالا دولت چین به ناروی و کمیته ی صلح نوبل هشدار داده است تا از دادن جایزه به مخالفان آن خودداری کنند و تهدید کرده است که درصورت چنین اتفاقی در روابط خود با ناروی تجدید نظر خاهد کرد. این میتواند شانس خانم سیما را افزایش دهد.

باید منتظر باشیم تا جمعه. ببینیم آیا جایزه به این بانوی افغان تعلق خاهد گرفت. اگر چنین شود، افتخار بزرگی نصیب کشور ما خاهد شد. زیرا این جایزه نه تنها به سیما سمر بلکه به زنان افغان تعلق خاهد گرفت. این جایزه در پیشبرد پروسه صلح و دستاورد های حقوق بشری کمک می کند. باید صبر کرد و منتظر ماند.یک جمعه و یک جهش سرنوشت! باید منتظر قضاوت کمیته ی داوران نوبل بود. آیا آنان امسال منصفانه قضاوت خواهند کرد؟

۱۳۸۹ مهر ۸, پنجشنبه

این چند روز

این چند روزه زیادی مصروفم. کارهای است که باید انجام بدهم. وظایفی که باید خیلی وقت از اینها به سراغ اش می رفتم ولی تازگیها کار امروز به فردا گذاشتن عادت ام شده. میدانم کاری خوبی نیست و سعی می کنم اصلاح اش کنم. بهمین خاطر چندی است که از اینجا دور شده ام ولی میگویند :"ترک عادت موجب مرض است" فکر کنم خیلی هم بیجا نیست. نکاتی از اتفاقات گذشته به ذهنم سنگینی میکرد فکر کردم اینجا باید گذاشت.

1. لست اعضای شورای عالی صلح به رسانه ها و مردم معرفی گردید. در لست نام کسانی به چشم میخورد که در گذشته خود تهدید برای صلح بوده اند و حتی از آنها به عنوان مسببان اصلی ظهور طالبان یاد می کنند. حالا ببینم شاید آنان اینبار بتوانند بانی صلح باشند.یکی از مجریان تلویزیون طلوع زمانی میگفت: " افغانها همانطور که جنگ بلدند، صلح هم بلدند" آنوقت احساس خوبی نسبت به اینگونه حرف ها نداشتم ولی این کار حالا حقیقت پیدا می کند. ببینیم شاید قهرمانان دیروز جنگ، بت های صلح امروز نیز باشند. من نمیدانم چرا این همه بدبینم؟

2. خبرها از تقلب های گسترده در انتخابات امسال میگویند. انتظار میرفت بعد از برگزاری سه انتخابات مهم اینبار با توجه به " افغانیزه شدن پروسه" بدون تقلب باشد. چراکه در انتخابات قبلی آقای ریئس جمهور انگشت اتهام را بسوی خارجی ها نشانه رفته بود و گفت:"تقلب صورت گرفت و خارجی ها تقلب کردند." این بار اما بازهم انتخابات ما از تقلب خالی نیست و این معنی اش این است که افغانیزه کردن به معنی تقلب زیادتر.

3. زمزمه های شنیده می شود که گویا آقای ریئس جمهور میخواهد بعضیها را بدون رای مردم و بارای خودش بشکل مستقیم وارد پارلمان نماید. اگر قرار باشد پس از صرف این هزینه گزاف بازهم ما از انتصاب خلاص نشویم چه بهتر که ریئس جمهور از اول انتخابات را لغو میکرد وتعدادی را به پارلمان معرفی میکرد و هزینهء انتخابات را هم صرف پلان صلح میکرد و بردران ناراضی را خشنود میساخت. این را میشود افغانیزه کردن بمعنی واقعی اش دانست.

4. آقای کرزی در مراسم تجلیل از روزجهانی سواد در لیسهء امانی-کابل پشت تریبون گریه کرد و در ضمن اعتراف تلخی کرد. او گفت که کشورش از 130 سال به اینطرف هیچ پیشرفتی نداشته است. تلخ ولی واقعی است. شاید عقب ماندگی افغانستان به سالها پیشتر از آن نیز برسد. حالا سوال پیش می آید دلیل عقب ماندگی ما چه بوده است؟ چرا آقای کرزی درهمین نزدیکی ها محمدظاهر  پادشاه سابق را به کمک "لوی جرگه" لقب "بابای ملت" داد؟ شخصیکه به تنهایی مسئول چهل سال بدبختی کشور بود. او در آرام ترین دوره ی افغانستان بجز عقب نگهداشتن ملت هیچ گامی را بسوی ترقی برنداشت.

چرا باطالبان از درِ مدارا پیش آمد؟ آنان بخشی از نیروهای ضد سواد و امنیت کشور اند. در طی هشت سال حاکمیت آنان بدترین جفاها را بمردم تحمیل کردند. سیل عظیم از جوانان دختر و پسر را از تحصیل علم محروم ساخت. همین حالا هم مکاتب را آتش می زنند و روی دختران مکاتب اسید می پاشند. پس آیا واقعن صلح با این اشرار نفعی برای پیشرفت کشور خاهد داشت؟

ریئس جمهورباید خون گریه کند. او ریئس جمهور کشوری است که پایین ترین آمار تحصیل کردگان در دنیا را داراست، در کشوری حکمرانی می کند که هنوز مردمان وجود دارند که پشت شتر به دنیا می آیند و در انجا از دنیا میروند. ولی آیا وقعن ریئس جمهور نگران عقب ماندگی کشور است؟ فرض کنیم که اینطور باشد. پس برای پیشرفت باید اقداماتی انجام دهد.باید با فساد دولت اش مبارزه کند. باید به معارف توجه بیشتری کند و باید....خیلی اصلاحات دگر انجام دهد وگرنه این اشکها جزء اشک تمساح چیزی بیشتری نیست.

حکومتداری خوب، پرهیز از تبعیض، تشویق خدمتگزاران وقعی وطن، تنبیه دشمنان این خاک و ازمیان برداشتن ریشه های فساد می تواند ریئس جمهور را در راستای نجات کشورش از عقب ماندگی کمک کند درغیر آنصورت همان آش است و همان کاسه.

6. و من بیشتر از همه به حرفهای جنرال حمیدگل تعجب کردم. او کیست و این توصیه هایش حاکی کدام پلان شوم آی اس آی است. به نظر می رسد آنها فکر می کنند در انتهای جاده اهداف شان رسیده است و حال باید فاز جدید حمایت رسانه ی از طالبان را در قالب یک جنگ روانی به پیش ببرد. آنها جامعه جهانی را به حمایت از اهداف اسلام آباد فرا میخوانند و خواستار تسلط دایمی شان برکشور ماست. این میتواند سرآغاز یک هشدار جدی باشد برای کسانیکه از گفتگو با طالبان حرف میزنند.

۱۳۸۹ مهر ۵, دوشنبه

شماره اش را میگیرم. چند مرتبه زنگ میخورد. بالاخره گوشی را بر میدارد. سلام می کنم و میگویم بخواطر پاره ی مشوره و رهنمایی زنگ زده ام. میگوید خوب است فردا ساعت نه صبح در دانشگاه در دفتر من می بینیم. تاکید می کنید که حتمن ساعت نه آنجا باشم ورنه ایشان خاهد رفت و میتینگ دگری دارد. میگویم حتمن و خداحافظی می کنم.

ساعت هشت و چهل و پنج دقیقه است و من پیشروی دفتر جنابعالی پرسه می زنم. ساعت نه می شود. بازهم خبری نیست. نه و نیم می شود. ده می شود و بعد سر و کله آقا پیدا می شود. احوالپرسی می کنم و میگویم که از ساعت هشت و نیم تاحالا منتظر بوده ام. میگوید :"یک محصل باید حوصله داشته باشد. یک ساعت که چیزی نیست. محصل قبلی من ساعت ها منتظر من میماند و بالاخره آخر روز می رفت خانه اش. خیلی خوب محصل بود. امروز من خیلی زود آمده ام.شاید برای اصلاح "تز" ساعت ها منتظر بمانی.باید از حالا عادت کنی."
*******
این تکه ی از گفتگوی من با استاد رهنمای من است. هرگز فکر نمی کردم، هندی ها اینهمه نسبت به وقت بی توجه باشند.یک ساعت همیشه تاخیر دارند. پنج دقیق شان معادل نیم ساعت است.قبل از اینکه اینجا بیایم، فکر می کردم هند سایه به سایه چین جلو می رود و شاید آدمهایش هم مدرن تر و با کلاس تر باشند. ولی از وقتی اینجا آمدم فهمیدم که هندوها خیلی از شاخصه های جامعه های پیشرفته را ندارند. فرهنگ شان موازی با اقتصاد و صنعت شان رشد نکرده است. یا بعبارتی شاخصهای انسانی اینجا خیلی پایین است. حتی در افغانستان خیلی وقتها وقت شناسی بعنوان یک ارزش مطرح بود و به آن عمل میشد.
هندی آنقدر وقت نشناس اند که حتی در سطح مقامات عالیرتبه ی دولتی نیز دیده میشود. قراراست به همین زودیها بازیهای کشورهای مشترک المناقع در هند برگزار شود ولی تا هنوز که فقط پنج روز به برگزاری بازیها مانده است. محلات رهایشی و سالن های ورزشی آماده نشده است. رییس کمیته برگزار کننده ی المپیک مشترک المنافع گفته است که اگر قرار است کسی باید جوابگو باشد باید دولت هند باشد نه کمیته ی برگزار کننده. وقتی یک دولت بزرگترین رخداد ورزشی مانند بازیهای کشورهای مشترک المنافع را دست کم بگیرد و نتواند در موقع مقرر آماده نماید،این واقعن جای تاسف عمیق دارد. زیرا هند برای این برگزاری این بازیها مییلیون ها دالر پول گرفته است.
 
خوب این هم از مشکلات کشورهای شرقی و جهان سوم است  و کاری هم نمیشه کرد. باید سوخت و ساخت. من که با استاد رهنمایم طوری تا می کنم که دوره ام ختم شود ولی رییس کمیته ی برگزار کننده بازیهای مشترک المنافع چه خواهد کرد که کاروانهای ورزشی کشورها هنوز در هوتل ها زندگی می کنند و دهکده بازیها هنوز آماده نشده است.

۱۳۸۹ شهریور ۳۱, چهارشنبه

آواز دُهل،خدای هندو و من

معبد" گانیش" نزدیک دانشگاه ماست و صبح ها مراجعه کنندگان زیادی دارد.
یک هفته از روز "گانیش" خدای افسانه ی هندوها گذشته است ولی هنوز هم برنامه های مذهبی آنها ادامه دارد. شب ها صدای دهل و آواز کاروان گانیش خواب را از چشمان مردمان نزدیک آن می رباید. هندوها مجسمه ای گانیش خدای خود را روی موتر بالا کرده و کوچه به کوچه میگردانند و همگام با آن جمعیت قابل توجهی با دهل و کرنا از ان مشایعت می کنند.

شاید صنف دهم -یازدهم مکتب بودم، فکر می کردم مذهب و اقتصاد رابطه معکوسی باهم دارند. هرقدر سطح دانش واقتصاد مردم کشوری رشد کند به همان تناسب ایمان و اعتقاد به مذهب در آن جامعه کمرنگ خواهد شد ولی مشاهدات من فعلن تاحدودی زیادی این مفکوره ام را به چالش میکشد.

 زمانی که دربانکوک بودم.خانمی که در انستیوت  بین المللی آسیایی تکنالوژی تایلند تدریس می کرد و خیلی هم دانشمند وفرهیخته بود، در مقابل چشمان من پیشروی راهب بودایی زانو زد و هدیه ای را تقدیم کرد. درایران هزاران نفر به سیدعلی تعظیم می کند و ریئس جمهور احمدی نژاد خاضعانه پشت دست او را در مقابل ده ها دوربین بوسه می زند.نه بخواطر رهبربودن اش بلکه بخواطر رهبر مذهبی بودن اش. اینجا در هند پروفیسورهای دانشمند را می بینی که هنوز یکی نه بلکه دوتا دست بند تبرک شده ای معبد را می پوشد و به " گورو" روحانی مذهب اش  بشکل عجیبی تعظیم می کنند و میگویند که علم را نباید وارد دنیای مذهب کرد. میلیون ها ایتالیایی و اروپایی ها در مراسم شب سال نو از ساعت پیش روبروی قصر پاپ در واتیکان شب زنده داری می کنند تا پاپ از پنجرهء قصر مجلل خود دستی برای آنها تکان بدهد.

او شاید یکی از متجدد ترین هندوی است که می شناسم ولی در ایستگاه دین اینگونه متواضع است
منظور ام از طرح این مسئله توهین به مذهب و یا اعتقادات کسی نیست ولی صدای دهل و ترقه بازی چند شب آنان وادارم کرد تا عقده ای ناشی از آن را اینجا بریزم. شاید این بهترین اعتراض مدنی ام در برخورد با این قضیه باشد.فقط میخواستم بگویم که این آدما همه از یک جنس اند و درهمه جوامع وجود دارند خواه اروپایی باشد، یاهندی و یا هم جایی درجنوب افغانستان و مناطق سرحدی...
ولی بهرحال باید یاد بگیرم با این قضایا کنار بیایم. باید توان تحمل ام را بالا ببرم. باید کوشش کنم دگران را آنطور که هست بپذیرم و قبول اش کنم و به عقاید آنان احترام بگزارم.بیایید همه ی ما کوشش کنیم اینگونه باشیم.