۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه

مذاکره دولت و ناتو با بدل ملا اختر محمد منصور


نیویورک تایمز در شماره روز سه شنبه خود نوشت  که دولت افغانستان با نماینده طالبان مذاکره نکرده است بلکه در سه دور مذاکرات فی ما بین دولت، ناتو و طالبان یک شخص بدل، عوض ملا اختر محمد منصور حضور یافته است. این شخص توسط هواپیمای اختصاصی ناتو به کابل انتقال یافته و حتی با حامد کرزی ریئس جمهور نیز ملاقات و گفتگو داشته است.

نیویورک تایمز به نقل از یک دیپلمات غربی مقیم کابل نوشته است : " ما پول زیادی هم به این شخص پرداخت کرده ایم". اینکه دولت افغانستان و ناتو طی سه دور مذاکرات نتوانسته اند این شخص را بشناسند واقعاٌ در نوع خود جالب است. کس چه میداند تا حال چند مرتبه افغانها با طالبان مذاکرات این چنینی داشته اند. خدا کند اصرار دولت افغانستان مبنی بر تشکیل شورای صلح و مفکوره ی گفتگو با طالبان از این مذاکرات نشآت نگرفته باشد، درغیر آن تمام وقت و امکانات صرف شده به هدر خواهد رفت.

شرح بیشتر این خبر را در خبرگزاری رویتر بخوانید.

۱۳۸۹ آذر ۲, سه‌شنبه

خوشبینی مردم نسبت به ناتو و امریکایی ها

یافته های یک تحقیق جدید نشان میدهد ساکنان ولایت های جنوبی قندهار و هلمند نسبت به نیروهای خارجی خوشبین تر شده اند. این تحقیق میدانی اخیراٌ توسط موسسه مطالعات بین المللی امنیت و توسعه (International Council on Security and Developmen) انجام یافته و در ویبسایت آنها نشر شده است.

این پژوهش که بشکل مصاحبه انجام یافته و در آن 1000 نفر از ساکنان قندهار و هلمند و حدود 500 نفر نیز از ولایت های پروان و پنجشیر در آن شرکت کرده اند. درهلمند و قندهارحدود 6% پاسخ دهندگان گفته اند پولیس ملی توانایی برقراری امنیت در افغانستان پس از خروج نیروهای خارجی را نخواهد داشت. جالب تر اینکه 56% از پاسخ دهندگان گفته اند پولیس ملی با طالبان همکار است.

43% از مصاحبه شوندگان در هلمند و قندهار راجع به اهمیت دموکراسی چیزی نمیدانستند.81%  آنان گفته اند که به قدرت رسیدن طالبان بمعنی بقدرت رسیدن القاعده است و 72% آنان نیز گفته اند در صورت بقدرت رسیدن طالبان، القاعده به منافع غربی ها حمله خواهند کرد.

همچنین 80% درصد پاسخ دهندگان تاجیک مربوطات پروان و پنجشیرمعتقد بودند دولت مرکزی نگهبان منافع آنها است و پاسخ دهندگان جنوبی و ولایت های پروان و پنجشیر دراینکه نیروهای خارجی به عنعنات و مذهب آنها احترام نداردهم نظربوده اند. شرح کامل این گزارش را در اینجا بخوانید.

۱۳۸۹ آبان ۲۶, چهارشنبه

خیانت واضح؟؟؟!!!

آیت الله خامنه ای رهبر ایران در نطقی (بی بی سی) گفت : منفی بافی خیانت واضح است. مسئولین ایرانی همیشه گفته اند که تحریمها هیچ تاثیری بر زندگی مردم ایران نخواهد داشت ولی آمارها غیر رسمی حاکی از بدتر شدن تدریجی وضع اقتصادی ایران است. وقتی این خبر را در بی بی سی خواندم، برای لحظه ی خدا را شکر کردم ایرانی نبودم و گرنه هراز گاهی مرتکب "خیانت واضح" میشدم.

هفته گذشته ایمیلی را از مسئولان برگزار کننده ی کنفرانس بین المللی تغییرات آب و هوای دریافت کردم که در آن نوشته بود:" متاسفانه بدلیل طولانی بودن فرآیند اخذ ویزه برای شهروندان افغان و  همزمان شدن آن  با تعطیلات کشورنیپال و نیز باتوجه به تاخیر در تاییدیه ی دانشگاه مطبوع شما، گرفتن ویزاه برای شما مقدور نخاهد بود. مسئولین کنفرانس به شدت متاثر است و مراتب تاسف خود را ابراز میدارد.امید در فرصت های بعدی بتوانیم از شما استفاده کنیم."

روی فورم ایکه برای ویزا خانه پری کرده بودم نوشته شده بود" برای اتباع کشورهای افغانستان، بورکینافاسو، گانگو، سریلانکا و رواندا."  آن لحظه ایکه این فورم را خانه پری کردم و لحظه ی که ایمیل معذرت خواهی را دریافت کردم، منفی ترین احساس نسبت به خودم، کشورم و شهروندی ام بمن دست داد. آخر اتباع دگر کشورها خیلی راحت ویزا دریافت میکنند و بعضی هم اصلاٌ به ویزا هم ضرورت ندارند. این چه کشوری ایست  که حتی  نیپال برای ورود ما شرایط وضع میکند.

در تاریخ و جغرافیه دوره ی مکتب ما همیشه می نویسند ما افغانها تاریخ پنج هزار ساله داریم، وطن ما کوه های بلند دارد، ما سالها در هند حکومت کرده ایم، بت شکن هستیم و سومنات را ویران کردیم. فلان جا حمله کردیم. شجاع هستیم. انگلیس را شکست داده ایم و روس را... هیچوقت نگفتیم حال ما چکاره هستیم و به کجا میرویم؟ چه افتخارات داریم ؟ واقعیت اینست که نام کشورما با تروریسم، مواد مخدر، انفجار-انتحار پیوند خورده است. بهترین جوانان این خاک در یونان، جریزه ای کریسمس و... جاه های دگر ماه ها بدون سرنوشت زندگی میکنند تا شهروندی خود را تبدیل کنند. شاید همین افتخارات دیروز روی شانه های آنان سنگینی میکند؟؟؟ و یاهم نکبت امروز....

آیا هیچ راهی برای بیرون رفت از این بحران وجود دارد؟ آیا مسئولین کشور نیم نگاهی هم به این مشکلات جدی دوخته اند؟ آیا کسی بفکر این سرزمین هست؟ تاکی میخواهیم با تاریخ چند هزارساله زندگی کنیم؟ تاکی با افتخارات فانتزی میشود زیست؟ یک اعتراف میتواند شروعی باشد برای همه ی این نارسایی ها تا نسل آینده ما بیخودی به چیزهای که نداریم افتخار نکنند و بیشتر از این بفکر شکست دادن ابرقدرت ها نباشد. کمی هم بفکر ساختن زندگی خود باشند و فراموش کنند ما زمانی بت شکن بودیم.

هموطن، بت در آستین خودت است آنرا بشکن! فقر بت است، بیسوادی میتواند سومنات امروزی باشد. مدارس دیو بندی بتخانه است. اینجا پر از بتخانه است، صدها بت در کشورت وجود دارد.قوم پرستی بت است. افراط گرایی بت است. فساد بت است و .... بت است آنرا بشکن.... اهریمن در خانه است و تو در بیرون دنبالش هستی.........

۱۳۸۹ آبان ۲۵, سه‌شنبه

عید به مستمندان مبارک!

عید از راه میرسد، عید یاد آور کالای نو است، یادآور عطرِ است که جوان قریه روی لباس اش پاشیده است،تداعی کننده گشت و گذار دختر همسایه است که لبهایش را اولین بار رنگ کرده است سرخِ- سرخ، عید دید و بازدید بزرگان قریه را بخاطر می آورد، روز تصمیم سازی ریش سفیدان و متنفذین قریه است که فرصت می یابند راجع به قریه و کوچه باهم تصمیم بگیرند، عید یادآور خاطرات کودکی، دویدن ها، شوخی ها و مردم آزاریها است و یادآور خیلی چیزهای دگر. . .


1- اما عید هم عید قدیم، قدیما مردما خیلی بی ریا تر از امروز عید را جشن میگرفتند، آنروزها سفره ای عید خیلی پر رنگ نبود، تقریباٌ همه سفره ها باهم مشابه بودند، ثروتمندان به فقرا میرسیدند، یادم است حاجی احمد هر عید 30-20 متر رخت میگرفت و به بچه های فقیر قریه توزیع میکرد تا لباس عید شان نو باشد، عبدالحسین دکاندار چند پیپ روغن نباتی دوکیلویی را به مستمندان قریه بخشش میکرد. آنروزها خبری از این همه بادام، پسته و... نبود. درعوض بزرگان عید را باشریک کردن چای و شیرنی و بعضاٌ هم با آبگوشت گوسفند داخلی! تجلیل میکردند و دراین روز تصمیم میگرفتند که مسجد خود را تعمیر کنند و یا اّشرِ را تدارک ببینند تا سرک و یا کدام جای عمومی دگر را تعمیر کنند.
 *****
و اما عید قربان در کنار اینها یادآور رمه های گوسفند وگله های گاو است که هر طرف شهر و قریه به چشم میخورند. گوسفندانِ که از زمان ابراهیم تا حالا جّورِما را میکشند و روز عید شاهد کشتار دسته جمعی خودها اند. بزرگترین قتل عام آنها در مکه صورت میگیرد، جایی که شاید از دومیلیون گوسفند تجاوز کند. تا همین چند سال پیش دولت عربستان با بلدوزر گوسفندان قربانی شده را زیر خاک میکرد ولی حالا حاجی ها اجازه دارند که گوشت آنرا با خود ببرند و یا هم به کشورهای نیازمند میدهند که این میتواند امری پسندیده باشد.

2- عید این روزها اما کمی که چه عرض کنم کلی متفاوت از گذشته است. این روزها سفره ها خیلی رنگی تر شده است، انواع کیک  و کلوچه، پسته و بادام و انواع میوه ها در سفره ی عیدی وجود دارد. ثروتمندان خیلی کمتر از گذشته بفکر ناداران دور و اطراف اش است. سفره ی عید وسیله ی چشم و هم چشمی است تا سفره ی عید. همه کوشش میکنند تا سفره شان از هر نظر از همسایه خوب تر چیده شده باشد و چیزی از قلم نیافتاده باشد. اگر دیروز بچه حاجی به دخترو پسرش میگفت کوشش کنند پیش خانه فلانی ها نروند بد بختها کالای مثل شما ندارند خفت میخورند. امروز حاجی سفارش بهترین لباس برای پسر و دخترش فراهم میکند و توصیه میکند باید مردم مود و فیشن آنهارا ببینند تا چشم حسود کور شود، میگوید مه زحمت کشیده ام، آنها هم زحمت بکشند و کالای نو بخرند.
*****
حاجی امروز در برگشت از حج مهمانی بزرگی را تدارک میبیند و تمام سرشناسان کوچه و قریه،ریئسها و آدمهای "بدرد بخور" را دعوت میکند تا بقول بعضی ها یک روز کارش بند نماند و مهم تر از همه پیشوند " حاجی" خوبتر به نامش جا بیافتد. خیلی بیش از اینکه به فکر ثواب باشد دنبال "کباب"  شهرت اش است.

من کسی را میشناسم که فوق العاده مُسِن بود و نمیتوانست حج برود، فرزندانش شخصی را که در عربستان سعودی بسر میبرد مامور کرد تا برای پدرش حج کند و بعدش هم این حاجی پیر به فرزندانش فشارآورد تا به شکرانه ی حج "طوی" کنند و مردم را دعوت کنند. استدلالش هم این بود که اگر طوی نکنید مردم مه ره حاجی نمیگه؟؟؟!!!!! اگر در همسایگی حاجی امروز فردی از گرسنگی بمیرد کک اش هم نمیگزد.

حاجی هایی را میشناسم که با برکت پول بادآوردهِ قاچاق تریاک به عربستان سفرمیکنند، و کسانی به حج میروند که پولهای کلانی از بودجه ی مردم افغانستان را در آشفته بازار فساد اداری به جیب زده اند. حاجیهای را میشناسم که از طریق سهمیه ی دولتی بدون قرعه کشی معمول به حج میروند و بالاخره وکیلان و سناتورانی را میشناسم که سهمیه ی حج شان را به ده ها هزار افغانی به فروش میرسانند و اما دراین میان کسانی هستند که عشق واقعی حج در دل شان پرپر می زند ولی فرصت نمی یابند تا به حج بروند.

و اماحج؟؟؟ هرسال میلیونها پول بی زبان افغانی هزینه ی حج میگردد آنهم در کشوریکه اکثریت مردم آن با درآمد کمتر از دو دالر در روز روز را به شب میرسانند!!! هرحاجی پنج- شش هزار دالر مصرف میکند، درحالیکه" براساس آمار رسمی، هم اکنون پنجاه درصد مکاتب در افغانستان ساختمان ندارند، شمار زیادی از دانش آموزان در ساختمان های نیمه ویران و یا در زیر خیمه ها درس می خوانند و ۷۷ درصد از معلمان افغان از امکانات لازم برای تدریس برخوردار نیستند"(بی بی سی)

و این را میگذاریم به اندیشمندان و متخصصین دینی تا قضاوت کنند که آیا درچنین شرایط فلسفهی وجودی حج چنین چیزی را ایجاب میکند؟ وقت آن نرسیده تا توصیه های لازم را برای این قوم حج رفته بکنند؟

۱۳۸۹ آبان ۲۳, یکشنبه

سُو! دوستت داریم

خانم سو سال 1990
خانم آنگ سان سو کی، رهبر مردمی میانمار یا همان برمه سابق پس از پانزده سال زندان و حصر خانگی آزاد شد. خانم سو یک روز بعد از آزادی اش با هوادارانش صحبت کرد و گفت که به حاکمیت قانون و حقوق بشر باور دارد.او گفت که اگر هنوز خواهان تغییر هستید، باید راه درست را انتخاب کنند.او خطاب به هوادارنش گفت: " امید را از دست ندهید."

خانم سو دخترِ جنرالی است که موفق شد استقلال برمه را بدست آورد. آنگ سان سوچی در دهه نود درحالیکه حزب اش پیروز انتخابات شده بود توسط نظامیان اول زندانی و پس از آن حصر خانگی شد.خانم سو بخاطر تلاش بیوقفه اش برای حاکمیت دموکراسی و حقوق بشر جایزه صلح نوبل را هم بدست آورده است.

خانم سو پس از آزادی از حصر خانگی
او حال 65 سال دارد، زندان چین و چروک صورت اش را زیاد تر کرده است ولی در اراده اش برای تثبیت دموکراسی خللی وارد نکرده است. از صحبت هایش پیداست که او همچنان مصصم برای حاکمیت قانون و تامین حقوق بشر خواهد جنگید.

شاید او قهرمان عصری باشد که گفته میشود عصر قهرمان پرستی بسر آمده است. او ثابت کرد که درکشوری که میانگین عمر مردمش خیلی کمتر از سن و سال فعلی اش میشود، به ارزش ها باورداشت و برایش قربانی داد. او سالها عمرش را به امید روزی سپری کرده است که شاهد دموکراسی درکشورش باشد. او بدون شک نماد مقاومت دموکراتیک و مبارزه برای تغییر در کشورهای درحال توسعه است. 


۱۳۸۹ آبان ۲۰, پنجشنبه

عراق،افغانستان،مشابهت ها و تفاوت ها

عراق و افغانستان دوکشورِ دارای ویژگیهای همسان زیادی هستند. دوکشوربه ترتیب میراث دار تمدنهای بزرگ بین النهرین و باختر اند، هردو دیکتاتوریهای بعث صدام و حکومت افراطی طالبان را تجربه کرده اند، مردمان هردو کشور قتل عام ها را باچشم سردیده اند، هردو کشور خانه ی مشترک اقوام و مذاهب گونه گون هستند، هردو کشور تجربه ی حضور امریکا یی بخاک شان را  دارند و بالاخره جنجالهای پس از انتخابات جزئی از تاریخ پس دکتاتوری دوکشور اند.

اما تفاوتهای زیادی نیز درماهیت حکومت های پس از فروپاشی حکومت صدام و طالبان وجود دارد. عراقی ها با پل برِمِر زندگی پس از دیکتاتور را شروع کردند، حاکم امریکایی که مستقیماٌ اداره ی امور در عراق را بدست داشت. انفجارهای متعددی خواب را از چشمان کودک عراقی ربود و جنگهای خونینِ منطقهِ سبز بغداد و فلوجه را به تونل وحشت تبدیل کرده بود. تکریت و فلوجه به مرکز فرماندهی شورشیان عراقی و القاعده تبدیل شده بود. امریکایی ها تاحدود زیادی در عراق زمینگیر شده بودند. اما عراقی ها بخود آمدند، برِمِر رفت و محمود جعفری نخست وزیر عراق شد.بعدتر محمود جعفری جایش را به ایادعلاوی سپرد. قانون اساسی تدوین گردید و عراقی ها انتخابات را درمیان خون و آتش برگزار کردند. این بار اما نوری مالکی شیعه مذهب به نمایندگی ازاکثریت شیعه مذهب عراق به نخست وزیری، سُنی ها دومین مجموعه بزرگ ساکنان آن کشور به ریاست مجلس عراق و کردهاسومین مجموعه ی بزرگ جمعیت آن کشور به ریاست جمهوری رسید. 

عراقی ها جدول زمانی برای خروج نیروهای امریکایی از کشور تعیین کردند و حضور نیروهای خارجی در کشورشان را قانونمند ساختند، چندی پیش هم انتخابات برگزار گردید و ائتلاف ایادعلاوی با حمایت سنیها و ائتلاف قانون با محوریت نوری المالکی به ترتیب با 91 و88 کرسی بیشترین کرسی ها را در مجلس 523 عضوی عراق بدست آورند و کردها هم 43 کرسی مجلس را از آن خود کرند. از آنجا که عراق دارای سیستم پارلمانی است و هیچ یک از آنها نتواستند آرای لازم برای تشکیل دولت را بدست آورند، جنجال انتخابات به درازا کشید و پس از ماه ها بالاخره گروه های پیروز به توافق دست یافتند و نوری المالکی نخست وزیر فعلی به سمت اش ابقا گردید و مامور تشکیل دولت گردید.

 درافغانستان اما قضیه کمی متفاوت است. سیستم حکومت ریاستی است وحامد کرزی ریئس جمهور فعلی از بدو تشکیل دولت موقت تا هنوز ریئس جمهور است. چند انتخابات در افغانستان برگزارشده و هرانتخابات با اتهام تقلب گسترده همراه بوده است.برعکس عراق که روند روبه رشد دولت سازی را طی کرده است و امنیت آن روز بروز بهبود پیدا میکند، افغانستان تجربه برعکس داشته است. امنیت روزهای اول بعد از سقوط طالبان حال دگر به رویا تبدیل شده است.گراف حملات انتحاری و ماینهای کنار جاده ای شکل صعودی را بخود گرفته است. طالبان که پس ازسقوط حکومت شان به غارها پناه گزین شده بودند و یا سوراخی را در پاکستان و مناطق قبایلی جستجو میکردند امروزاما راست- راست در سرکهای کشور راه میروند و والی ولسوال تعیین میکنند. از شرکت ها و انجوها پول دریافت میکنند و لحن مسئولین کشور روز بروز در مواجهه با طالبان نرم تر و نرم تر میشود. 

برعکس عراقیها که برندگان انتخابات باهم بر سر تشکیل دولت مذاکره میکنند، درافغانستان اما این برندگان نیست که باهم پای میز مذاکره بنشیند،اینجا گفته میشود این رهبران حکومت اند که با کمیسیون و نهادهای زیربط باید مذاکره کنند. اینجابحث سراینست که کیها باید در پارلمان راه یابند و کیها باید حذف گردند. باگذشت بیش از یک ماه از برگزاری انتخابات هنوز نتایج نهایی اعلان نشده و جنجال انتخابات هر روز بعد تازه ای بخود میگیرد، ریئس جمهور آشکارا نارضایتی خود را از نتیجه ی بدست آمده ابراز داشت و زمزمه های وجود دارد که حکومت خواستار حذف بعضی نامها از فهرست برندگان نهایی انتخابات است. تازه گیها این کشمکش، کمیسیون انتخابات و دادگاه عالی کشور را نیز بجان هم انداخته است. آقای قانونی نیز وارد میدان شده و دیروز به دادگاه عالی هشدار داد که از مداخله در امور کمیسیون بپرهیزد. با گذشت هر روز این بحران پیچیده گیهای تازه ی بخود میگیرد.

حکومت هنوز هم راه های زیادی دارد تا نارسایی های این انتخابات را جبران کند تا اینکه به راه های غیرقانونی متوسل شود، مثلاٌ آقای ریئس جمهور از نتایج بدست آمده در غزنی ناراضی است و میتواند چند نفر از کسانی را که رای لازم را نیاورده از غزنی به مجلس سنا معرفی کند. تا هم بقول خودش وحدت ملی!!! تامین شود و هم خللی در پروسه ی قانونی انتخابات بوجود نیاید.

 قرار است امروز نتیجه ی انتخابات اعلان شود. بهرصورت تاخیر در اعلان نتایج نهایی هر دلیلی داشته باشد، موجه نیست. عراق میتواند نمونه ی خوبی گذار از بحران برای کشورما باشد، کشوریکه سرنوشت همسان و مشابهی با ما دارد و باوجود جذر و مد های زیادی در هرم سیاسی عراق، آنکشور روند صعودی را طی میکند. ما نیز مسئولیت داریم بر انتخاب مردم افغانستان و سیستم برخاسته ازآرای آنها احترام بگذاریم. نهادهای ذیدخل نباید درصدد تقلب و یا مهندسی آرای مردم باشند. برهمگان است تا نتیجه ی انتخابات را هرچه باشد، بپذیرند. ما باید انتخابات را بعنوان یک اصل مردم سالاری نهادینه کنیم و آنرا بعنوان یک ارزش به نسلهای بعدی افغانها بیادگار بگذاریم. ببینیم آیا میتوانیم از این آزمون سربلند بیرون آییم؟





۱۳۸۹ آبان ۱۸, سه‌شنبه

قران سوزی ما و غربی ها

وزارت معارف با انتشار خبرنامه ی اعلان کرده است که مهاجمین 850 قران را هنگام آتش زدن یک مکتب در لغمان سوختاند. البته این اولین بار نیست این افراد که ظاهراٌ طالبان اند، دست به چنین کاری میزنند.بارها و بارها اتفاق افتاده است آنها قران را در آیینهای مکتب سوزی شان و همچنین در بهسود به آتش کشیده اند.

خیلی حرس آدم میگیرد وقتی می بینی این آدمهای که رگ غیرت شان برای خبر سوزاندن یک قران در امریکا بالا میزند، حال چه میکنند؟ کجا گُم وگور شده اند در حالیکه این حادثه در بیخ گوش شان اتفاق می افتد، آنهم توسط کسانیکه القاب دهان پرکن ملا و مجاهد را یدک میکشند. این آقایان اگر راست میگویند بیایند حالا تظاهرات کنند و این عمل را تقبیح کنند. نمیدانم شاید آنها فکر میکنند اگر مسلمانی قران را سوزاند هیچ اتفاقی نمی افتد ولی اگر یک شخصی از غرب گفت که من قران را میسوزانم آنوقت آسمان به زمین میخورد و رگ گلوی این مسلمانان چندین آتشه مانند ریسمان کلفت میشود،  بعدش هم تظاهرات میکنند و تعدادی هم کشته و زخمی میشود.

و برای من جالب است که چطور خبرهای این چنینی به این سرعت به گوش فردی در لغمان و یا جلال آباد میرسد و درست روز بعد آنها به سرک میریزند ولی شاید اکثر باشندگان این ولایات اینبار حتی خبر نشوند که چه اتفاقی افتاده است و اگر خبر شوند هم خیلی عادی از کنار آن میگذرند. این است قصه ی یک بام و دوهوای مسلمانی ما.

شاید خیلیها که در افغانستان بسر میبرند ویا نشستهای هفتگی (TED) را تعقیب کرده باشند، میدانند طالبان چطور از یک بمباردمان ناتو شبکه ی هرمی تبلیغات را در بین مردم براه می اندازند . این شبکه ی وسیع تبلیغاتی طالبان است که تعداد قابل توجه مردم  جنوب و شرق با آنهاهمگرایی میکنند و  این تبلیغات است که از یک جوان ناآگاه ماشین ترور و انفجار میسازد و طالبان حتی موفق میشوند از مردم عادی بسادگی لشکری ازتظاهرکنندگان بسازند تا برعلیه اقدام یک کشش غربی به خیابان بریزند بدون اینکه مظاهره کنندگان واقعاٌ بفهمد کی پشت سر این تظاهرات است. تبلیغات سینه به سینه ء طالبان آنقدر وسیع است که آگاهی دهی رسانه های افغان و غرب به گرد آنهم نمیرسد. دولت افغانستان هم باید از این شواهد حداکثر استفاده را برای شناساندن چهره ای واقعی این دشمنان افغانستان بخرچ دهد و مردم را از ضدیت آنها نسبت به دین آگاه کند. زیرا آنان به بدترین شکل از دین و مذهب و ساده لوحی مردم استفادهء ابزاری میکنند.

به نظرمن کمپاین آگاهی دهی ویا حتی تشویق مردم به تظاهرات در برابر این اعمال میتواند کفه ی ترازو را بنفع دولت تغییر دهد، اگر دولت واقعاٌ میخواهد به این بازی شوم پایان دهد.

۱۳۸۹ آبان ۱۷, دوشنبه

باد و باران

 دوازده شب است وپنجره اتاق ات باز.  بادِ خُنک و ملایمی از پنجره ی اتاقت وارد میشود.صبح ها هم با نوازش نسیم ملایم صبح از خواب برمیخزی.واما لابد این مهمان ناخوانده ی نصف شبی هوس همنشینی با تو را کرده است. با خود میگویی شاید این خنک نسیم تحمل هوای بیرون را ندارد و میخواهد پناه گزین اتاق گرم توشود.یا شاید از نوازش گیسوانِ درختانِ جنگل خسته شده است. کس چه میداند شاید بادهای امروزی نیز مانند انسانهای این عصر به جنگل و درختان آن بی توجه شده اند. هفته ی پیش بود که چندین درخت را قطع کردند تا جا برای فضای سبز و گلکاری باز شود. چند ماه پیش هم قسمتی از این درختان را سر بریدند تا جای زباله دانی را باز کنند که زباله های روزانه این ساختمان را آنجا بریزند. و دو کیلومتر دورتر از اینجا نیز قسمتی ازدرختانی  جنگل را به کوره ی آجر پزی راه دادند تا جا برای اعمارشهرک باز شود. شاید باد هم دگه از این درختان خسته شده است. شاید اهمیت این درختان برای تنفس را او و ما- دوتا از یاد برده ایم. این روزها باد هم انسانی تر از همیشه فکر میکند.

من اما کنار پنجره نشسته ام. بادِ ملایم میوزد، سر وشانه هایم را لمس کرده، فضای اتاقم را مینوردد.خیلی دوست دارم هوا همیشه اینگونه باشد. هرچند هوا اینجا همیشه ملایم است حتی در تابستان. اما برای منی که سردیهای برفهای "بابا" را تجربه کرده ام و دشت ناوُور را در خزان هایش پیموده ام، این آب و هوا خوشایند تراست. دو روز است باران میبارد. هوا ابری- ابری است درست مثل حال و هوای من. هوا آنقدر سرد شده است که دیروز  هنگام خواندن روزنامه در گوشهء از سالن مجبور بودم کرتی بپوشم. خیلی عجیب است. دیروز حس وهوای بهار بامیان سال 88 بمن دست داد، کارته صلح یادم آمد و باران های مرتب بعد از ظهری. یادش بخیر. راستی بقول بازیگر فیلم ایرانی "مارمولک"، "ما سرمایی هستیم و گرما بما سازگار نیست".البته من جای سرما و گرما را بدل کردم. این آب و هوا بیشتر از گذشته حس هوایی بودن ام را تداعی میکند.