۱۳۹۳ آذر ۲۰, پنجشنبه

و اما سرگذشت خانم پا برهنه و شهرآشوب کابل..

فکر میکردم شاید داستان خیلی زود بسته میشود و هرکس راه خود را میگیرد. هفته ی دوم است ملت درمورد دختری پا برهنه که در یکی از نواحی کابل دیده شده است, حرف میزنند. دیری نگذشت که از شبکه های اجتماعی به وبلاگها و ویبسایت بی بی سی هم سرایت کرد. هرکسی از ظن خود درمورد این دختر تبصره میکند. انگار گمانه زنیها تمامی ندارند و این قصه ناتمام مجبورم کرد تا من هم چیزهایی را که درمورد آن دختر شنیده ام, در اینجا بنویسم. یکی از دوستان ام داستان زیر را برایم تعریف کرد و مصرانه میگفت که با دیدن عکس او را شناخته است. شاید نهادهای مدنی و دگر انساندوستان به کمک ایشان بشتابند و این خانم را نجات بدهند.

در گرما گرم دست به دست شدن تصویر آن خانم در شبکه های اجتماعی, دوستی آمد و گفت که من آن دختر را میشناسم و ادامه داد که من نخواستم چیزی بنویسم زیرا ممکن بود حساسیت بوجود بیاید و از من خواست تا در مورد بنویسم. "دختر از ولایات غربی کشور است  و با مردی عروسی میکند و می آید کابل. بعد از مدتی بنا به دلایلی مرد دختر را طلاق میدهد. بعد از طلاق کابل میماند و  مدتی  بعد با مرد دگری ازدواج میکند, آن مرد هم بعد از مدتی او را رها میکند. دختر از بی کسی و بی نوایی دچار اختلالات روانی میشود و حتی بعضی شبها در اتاق پولیس میخوابد." دوستم میگفت که این خانم در نزدیکیهای خانه شان بوده و خیلی اوقات با لباس و سر وضع کثیف گشت و گزار میکند, دلیل اش هم جلب توجه نکردن است ولی بقول همین دوست بی خانه و کاشانه بودن, کار خود را کرده است و به احتمال زیاد ممکن است معتاد به مواد مخدر هم شده باشد. شهر بی سر و ته مثلِ کابل برای خانم تنها و بی پناهی مثل ایشان, درست مثل" The walking death" یا شهر مرده های متحرک میماند. حالا اگر داستان این باشد, این خانم نیاز به حمایت مبرم دارد و نیازمند همکاری فوری است.

امیدوارم نهادهای مدنی و مسئولین مربوط به جستجوی این خانم بپردازند و ایشان را از چنگال گُرگهای خطرناک شهر نجات دهند. این خانم سخت نیازمند همکاری و حمایت است. دوستان و کسانیکه در کارته چهار و سه زندگی میکنند, امیدوارم به ایشان کمک کنند و این خانم را از مهلکه موجود نجات دهند.

۱۳۹۳ آبان ۲۱, چهارشنبه

سریال تجاوز و سکوت دردآور علما

باز هم تجاوز و این بار بر یک کودک سه ساله. همین چند روز پیش بود که خبری مبنی بر تجاوز طالبها بر دو راس گاو, در شبکه های اجتماعی دست به دست شد. برای خیلی از کاربران شبکه های اجتماعی این خبر به هجو تلخ تبدیل شده بود و هرکسی از زاویه ای به آن پرداخته بودند. قبل از آن هم مردی برای سالهای متوالی بر دخترش تجاوز کرده و حالا صاحب دختر چهار ساله ی هستند. نمیدانم دختر-نواسه آن مرد در آینده به چی سرنوشتی دچارخواهد شد وقتی با واقعیت تجاوز پدر-پدرکلان اش مواجه شود. حتما تجاوز ملا امام مسجد بر دخترنوجوان کندزی ره هم شنیده اید.

این مطمئنا آخرین خبری از این دست نخواهد بود و در آینده نیز این از این خبرها خواهیم شنید. من وقتی به این قضایا فکر میکنم به این نتیجه میرسم که این ملت مرده است و یا از فرط مشکلات سیاسی, قومی و قبیله ای وجدان جمعی اش کرخت شده است و هرقدر سوزن بزنیم, درد را حس نمیکند و همینطور عمق فاجعه را. بارها از علما, محاسن سفیدان در این صفحه و در جاههای دگر خواسته ایم تا موارد این چنینی را جدی بگیرند, چه دین و مذهب این اعمال را تقبیح کرده است ولی کو گوش شنوا. حالا اگر خبری مثلا درمورد کاریکاتور اهانت آمیز در انترنت منتشر شود که در فلان کشور چنین و چنان کار شده, همین عالم دین ما موج بزرگی ایجاد میکند و تظاهرات. خداوند به عالم دین اش هم آگاهی بدهد حال اگر در کشور خود ما وقایع این چنینی رخ بدهد, ملت آرام است مثل اینکه هیچ اتفاق نیافتاده است. من واقعا مانده ام با این جامعه مریض چکارباید کرد. شاید به تلنگری جدی ضرورت داریم یا شاید هم به یک شوک بزرگ. فکر میکنم هرکس  در هربخشی و متناسب با شعاع وجودی اش باید در این مبارزه کار و فعالیت کند, حالا از وبلاگ گرفته تا مسجد و منبر و شبکه های اجتماعی.

فعلا توان من در همین حد است.

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۹, دوشنبه

به پیشواز تجلیل از پایتخت فرهنگی سارک " بامیان"

انتخاب شدن بامیان بعنوان پایتخت فرهنگی سارک برای مردم منطقه فرصت بزرگی فراهم کرده است. فکر میکنم ما باید با یک برنامه همه جانبه به پیشواز سال 2015 برویم. مردم، نهادهای مدنی، موسسات و دولت در کنار همدگر میتوانند بیاد ماندنی ترین جشن در تاریخ افغانستان را رقم بزنند.

مردم بامیان
باشندگان بامیان بعنوان میزبان این جشن بزرگ باید در قبال آن احساس مسئولیت کنند. طوریکه هرتوریستی که در بامیان می آید با خاطره خوب از آنجا برود و بعنوان یک مبلغ جاذبه های توریستی بامیان و مهمانداری مردمان بامیان عمل کند.
چگونگی راهنمایی جهانگردان، تهیه، ساخت و طراحی صنایع دستی که بشکلی از این مدنیت نمایندگی نماید. 
آموزش بازاریان و کسانیکه بشکلی با توریستها و مهمانان سر و کار دارند. و خیلی از کارهایی دگر است که باید روی آن فکر شود و از مردم دعوت گردد تا در آن سهیم گردند.

نهادهای مدنی، بنگاه های فرهنگی و رسانه ها!
مسئولیت آگاهی و دادخواهی درمورد انکشاف و توسعه زیربناها وظیفه جامعه مدنی است. هرچند نهادهای مدنی در بامیان نشانداده اند که از ابتکار کافی برخوردار اند. با توجه فرصت اندک که وجود دارد و بودجه سال 1393 هم قابل تغییر نیست، لازم است تا نهادهای مدنی در برنامه سازی و جستجوی منابع لازم برای تطبیق برنامه ها دولت محلی و برنامه سازان را یاری رسانند.

موسسات
موسسات میتوانند در تطبیق برنامه ها به حکومت محلی همکاری کنند و خصوصا موسسات بین المللی از تجارب برگزاری چنین مراسمها در کشورهای دگر در بامیان استفاده کنند.

اداره محلی بامیان
دولت محلی باید بعنوان محور مرکزی در اجرای این پروژه بزرگ ملی عمل میکند. حکومت محلی باید کمیته ی ویژه ای درمورد تشکیل داده و روی چگونگی برگزاری این مراسم در مشوره با متخصصین مربوط کار را آغازکند.

فرصت بسیار اندک است و تا چشم برهم بزنی 2015 آمده است. این فرصت خیز بزرگی است بسوی توسعه بامیان پس بر همه ی ماست تا از این فرصت بعنوان سکوی پرتاب بامیان از محرومیت بطرف توسعه بنگریم. دنیا برای ما میزبانی المپیک و یا برگزاری جام جهانی را نمیدهد ولی نفس انتخاب بامیان بعنوان پایتخت فرهنگی کشورهای عضو سارک ارزش بمراتب بالاتر از میزبان جام جهانی بودن را دارد.

بیایید همه برای برگزاری یک جشن بزرگ آماده شویم و با هم اندیشی و دور اندیشی بسوی افق های نوین حرکت کنیم. فکر کنیم، نظر دهیم، طرح بریزیم و راه های برگزاری بهترین جشن ممکن را جستجو کنیم. بقول معروف " تاتنور سرد نشده نان را بچسپانیم". بسم الله

۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۱, پنجشنبه

عوامل سیلابها و استراتیژیهای پیشگیری از وقوع آن


"سنگ ده پای لنگه" ضرب المثل هزاره گی است که در بین مردم دهان به دهان میشود. افغانستان این سالها هم مصداق این ضرب المثل افغانی است.افغانستان از دید جامعه بین اللمل و رسانه ها به کشور جنگ زده، فقیر، میزبان تروریستهای بین المللی و... معروف است. در کنار اینها حوادث طبیعی هم هرازگاهی به زمین مزروعی، خانه و جان انسانهای این وطن جاری شده و خسارات جبران ناپذیری را وارد میکنند.سیلابهای اخیر بخوبی این مهم را آشکار نمود. درنتیجه این سیلابها تعداد زیادی از هموطنان ما کشته، زخمی و بی خانمان شدند.

هر حادثه  طبیعی ایکه در افغانستان رخ میدهد، طبیعتا اداره ملی مبارزه با حوادث  اولین ارگان دولتی است که انگشت انتقاد بسوی آن نشانه میرود. واکنش این اداره هم معمولا قابل پیشگویی و در نوع خود جالب است. معمولا آنها زمانی مصاحبه میکنند که عملیات امداد رسانی را شروع کرده باشند. تعداد کمپل، غذا وغیره وسایل اولیه توزیع شده و مسئولین این اداره طبق روال همیشگی خواهان کمکهای جهانی میشوند و میگویند که بودجه این اداره برای حوادث این چنینی کافی نیست. بعد از مدتی همه چیز روال عادی را بخود میگیرد و نهادهای مدنی، رسانه ها و... همه، حادثه زدگان را فراموش میکنند. و اما برخورد دگران با اینگونه حوادث متفاوت است. بعد از هر حادثهء مشابه در کشورهای دگر، آنها بدنبال ریشه ها و عوامل حادثه میروند، آنها را شناسایی نموده و احیانا راه حلهای ممکن را جستجو نموده و درجهت از بین بردن آن گام میبرند.

ممکن است درنگاه اول خیلیها به این نظر باشند که حوادث طبیعی غیر قابل مهار اند و تنها کاریکه ما میتوانیم در قبال آن انجام دهیم، همان کمکهای انساندوستانه نهادهای مسئول و مردم است. درحالیکه اگر به تجارب  کشورهای آسیب پذیر درمقابل حوادث طبیعی مراجعه شود، درخواهیم یافت که این حوادث تا حدود زیاد قابل پیشگیری اند و با کمک باشندگان محل آسیب دیده، دولت و نهادهای همسو میتوان آسیبهای ناشی از حوادث طبیعی را جلوگیری، کنترل و یا حداقل کاهش دهیم. بطور مثال جاپان کشوریست که زلزله، سونامی، تایفون و دگر حوادث طبیعی بطور عادی در آن رخ میدهد. بنگله دیش، کشوری در کنار اقیانوس هند است و بارانهای مونسونی سیلهای ویرانگر را بر آن کشور تحمیل میکند. هند و نیپال کشورهایی دگری اند که به ترتیب با سیل، لغزش زمین و یخ و سیلابها دست و پنجه نرم میکنند. هریک از این کشورها با توجه به منابع دست داشته و تکنولوژی خود سعی در کنترل حوادث نموده اند و تاحدود زیادی موفق بوده اند. بطور مثال ساختمانهای جاپان به زلزله ء"هشت درجه در مقیاس ریشتر"مقاوم اند. هند، نیپال و دگر کشورها با تکنولوژی "Bio Engineering" و یا پوشش گیاهی به مقابله سیلابها رفته اند و تاحدود زیاد موفق بوده اند.
در افغانستان نیزعوامل سیلابها و لغزش زمین کم و بیش شبیه هند و نیپال است. افغانستان داغ  بیش از سی سال ناآرامی، جنگ و ویرانی را در پیشانی دارد. طبیعی است که این عوامل روی منابع طبیعی هم سایه افگنده است. به نظر من عوامل ذیل در کنار عوامل طبیعی در جاری شدن سیلابهای چندسال اخیر دخیل اند:
1-    چرای بیش از حد کوهستانها
2-    قطع و نابودی درختان و جنگلات
3-    جمع آوری بته ها و درختچها بمنطور سوخت
4-    کشت للمی گندم و دگر غله جات
5-    عدم توجه مردم و ارگانهای دولتی در بازسازی و توسعه پوشش گیاهی
سیلاب از سرچشمه کنترل میشود. زمانیکه اولین قطره باران به زمین برهنه برخورد میکند، مقداری از خاک را به اطراف پخش میکند و با یکجا شدن این قطرات سیل ویرانگر بوجود می آید و از کوهساران و دشت و دمن بسوی مزارع ما فوران میکند و هرچیز وهرکسی در مسیر آن قرار بگیرد، نابود میکند. درمقابل اگر این زمین پوشش گیاهی داشته باشد، ریشه های گیاهان آنرا حفظ کرده و در نیتجه از وقوع سیلابها جلوگیری میکند.

مشاهدات من در ساحات ایکه موسسات در بامیان روی "مدیریت آبریزه ها" یا بقول خودشان "Watershed " کار میکنند، این مهم را ثابت میسازد. بعد از تراس بندی ساحه ای از دره آهنگران در مرکز بامیان بقول مردم آن منطقه سیلابها و حتی برف کوچها تاحدود زیادی کنترل شده است. مسئولین محلی Helvetas موسسه سویسی که در ولسوالی کهمرد و سیغان فعالیت دارد نیز میگوید که بعد از تراس بندی و کشت گیاهان بومی چندین منطقه در این ولسوالیها، شاهد کاهش چشمگیر سیلابها در این مناطق بودیم.

تجربه موسسات در بامیان، تخار و بدخشان میتواند در ساحات دگر کشور نیز استفاده شود.همکاری و همیاری وزارتهای زراعت و آبیاری، اداره ملی مبارزه با حوادث، اداره ملی حفاظت از محیط زیست و مردم منطقه میتواند در جلوگیری از رخدادهای مشابه در سالهای آینده مفید و موثر باشد. مسئولین این نهادها باید در استراتیژی خود تغییرات آورده وعلاج حادثه را قبل از وقوع آن جستجو کنند.  با تهیه یک استراتیژی مدون، تشخیص ساحات سیلاب خیز با توجه به خصوصیات توپوگرافیکی منطقه، پلانهای تراس بندی، ترینچ سازی و کشت زرع درختان و نباتات منطبق به خصوصیات آن  منطقه به مبارزه با حوادث بروند نه اینکه به توزیع کمپل و غذا بعد از جاری شدن سیلابها بسنده کنند.این ارگانها در همکاری با مردم و با تلاش هماهنگ میتوانند با غرس درختان در ولایت فاریاب و بادغیس و کشت نباتات بومی و کوهی منطقه پوشش گیاهی را وسعت داده و از وقوع سیلابها تاحدود زیادی جلوگیری کنند.