۱۳۹۱ آذر ۲۹, چهارشنبه

شیعه امامی، شیعه اسماعیلی و تکفیر

در زندگی لحظاتی هست که نمیتوانی به گل روی دوستانت نه بگویی حتی اگر آری گفتن سخت باشد. برای من بارها اتفاق افتاده....
برای تطبیق سلسله ورکشاپهای آموزشی محیط زیست برای اهالی اطراف معدن آجه گک بزرگترین معدن آهن افغانستان رفته بودم. آنجا نه به انترنت و نه حتی به موبایل دسترسی داشتم. روزها بود که بدون دسترسی به اطلاعات گذشت و البته خیلی هم بد نبود چون حداقل از انفجارها چیزی نشیندم. میشه گفت بودن در آنجاها به انسان حس آرامش میدهد. نشستن با مردم محل و صحبت کردن با آنها از محاسن دگر این سفر بود، چه اینکه من همیشه از گفتگوی با آنها لذت میبرم و از تصویرسازی جز به جز رخدادها توسط آنها متعجب میشوم. عجب حافظه ی دارند آن آدمها...

درکنار این محاسن اما، چیزهایی را حس کردم که هضم آن برای من دشوار و یا حداقل غیرقابل تصور بود. مثلا در چندین مکان وقت خوردن ناهار، متوجه شدم که شیعه امامیه از غذا خوردن با شیعه اسماعیلی امنتاع میکند. وقتی از ساکنان آنجا سوال کردم چرا اینگونه است؟ آنها گفتند که آخوندها معاشرت با آنها را نهی کرده است. به مدرسه علوم دینی رفتم و از علمای آنجا علت را پرسیدم. یکی از آنها گفت:"اینکارها خوب نیست و خشکه مقدسی است. حتی آیت الله واعظ هم به مردم گفته بود که اینکار را نکنید" بعد تر دوستی دگری گفت:" آیت الله صالحی در سفرش به منطقه به مردم گفته است که معاشرت با آنها هیچ مشکلی ندارد".

اما دونفر از ملاهای دگر به اضافه دوستی جوانیکه از مدرسه خاتم النبیین فارغ شده  است بشدت از رفتار مردم دفاع کرد و تازه گفت که ما مردم را به منزوی ساختن آنها ترغیب میکنیم. آنها میگفتند که این اسماعیلیها بمراتب بدتر از یهود و نصارا هستند زیرا به زعم آنها یهود و نصارا عقیده مشخص دارند و صف شان مشخص است اما اسماعیلیها اینطور نیستند. دلیل شان هم این بود که گویا معاشرت با آنها سبب کاهلی درامور دینی میشود زیرا به گفته ی آنان کسانیکه سابقه معاشرت با آنها را دارند در مسایل دینی بی پروا شده اند.

و از طرف دگر آنها تاکید داشتند که انزوای آنها باعث میشود تا سنی ها ما را با آنها اشبتاه نگیرند.  و عجیب تر هم اینکه همین جوان فارغ التحصیل دانشگاه خاتم النبیین از تجربه شستن ظرفها و مواد آشپزخانه در زیر نل آبیکه جوانهایی اسماعیلیه از آن استفاده میکرده اند، باعث کاهلی در نماز و تنبلی در امور دینی اش شده بوده است.

نمیدانم وقتی بین دو فرقه یک مذهب در یک محدوده کوچک جغرافیایی اینقدر تعصب وجود داشته باشد، احترام به عقاید دگران و تساهل و تسامح در اسلام به کجا ختم خواهد شد؟ و بالاخره سرنوشت حق های دگر در دموکراسی چه معنی میتواند داشته باشد؟ برای من واقعا گیج کننده است وقتی میبینم مردمانی سالها در کنار هم زیسته اند و هنوز اینگونه باید در قبال همدیگر رفتار داشته باشند.
چقدر این سرزمین دچار تعصبات شده است از هر جنبه.....