۱۳۹۰ مهر ۸, جمعه

بالاخره صدای طالبان شنیده شد

خیلی خوشبینانه برخورد کردیم، گفتیم آنها تغییر پذیر اند، بالاخره به دامن وطن برمیگردند، پوست می اندازند و ماهیت شان تغییر میکنند. کمسیونها بوجود آمد، پول هنگفت بمصرف رسید و بالاخره دستگاه طویل و عریض شورای عالی صلح بوجود آمد. دولت افغانستان و بخصوص حلقه اطراف ریئس جمهور با خوشبینی فراوان از کشاندن طالبان به میز مذاکره دم میزدند. گاهی اوقات چنان در مورد تغییر طالبان اغراق کردند که گویا آنها دگر طالب نیستند. گفتند طالبان اجازه داده اند مکاتب دخترانه باز شده است. ما با دودلی و تردید کمی باور کردیم.

دیری نپایید طالبها پروژه ی فراری دادن زندانیهایشان را بکمک حلقاتی درون حکومت به اجرا گذاشتند، بزرگترین اتفاق تاریخ  تبهکاران که فقط در سریال فرار از زندان میشد تصور اش کرد نه کندهار. پروژه ای بعدی هم نابودی سران بود. آنها در این پروژه هم موفق بودند و بسیاری از کسانیکه خیال میشد سد راه آنان است از میان برداشتند و آخرین اش هم استاد ربانی بود که با استفاده از لنگی  و برنامه صلح او را از پا در آوردند. شاید همینقدر کافی بود تا آقای کرزی موقتا درک کند که صلح با طالبان دگر معنایی ندارد. بالاخره او در حضور رسانه ها اذعان کرد که گفتگو با طالبان به بن بست رسیده است و حال باید با پاکستان گفتگو کرد.

سوال اساسی اینجااست که مردم افغانستان تا چه وقت باید قربانی بدهد تا مسئولین اش درک کنند که این یا آن راه غلط است. مردم افغانستان از همان اول میدانستند که صلح با طالبان مفهمومی ندارد. نهادهای مدنی، روشنفکران ، زنان و حتی مردمان کوچه و بازار میدانستند که صلح با طالبان نتیجه ندارد ولی دولت افغانستان به طبل صلح میکوبید. تا کی مردم افغانستان به آزمون و خطاهای دولت افغانستان قربانی بدهند. بیکاری، بد امنی، فقر، فساداداری موجود در دولت امان مردم را بریده است. اگر عکس العمل دولت افغانستان در مقابل هر پدیده اینقدر کُند باشد، چه بلای بر سر مردم افغانستان خواهد آمد. 

جای شکر اش باقیست که دولتمردان افغانستان بالاخره صدای رسای طالبان را شنید و اعتراف نمود که مذاکره با طالبان جاده ی یکطرفه است. حال باید ببینیم چقدر وقت میگیرد تا دولت افغانستان درک کند که پاکستان هم به این سادگیها از اهداف خود در افغانستان پا پس نخواهند کشید. آنها اهداف و منافعی در افغانستان دارند و سالهاست روی  طالبان و اقمار آنها سرمایه گذاری کرده اند. نباید خوشبینانه قضاوت کرد و باید در مذاکره با پاکستان به نگرانیهای درازمدت مرزی افغانستان و پاکستان  پاسُخ گفته شود. در ضمن الان بهترین فرصت ممکن برای تحت فشار قراردادن پاکستان است زیرا پاکستان بیشترین فشار بین المللی را تجربه میکند. خدا کند دولت ما از عقب ماندگی ذهنی برآید و چالشهای فرا رویش را زودتر درک کند، تشخیص دهد و برای از میان برداشتن آن راه حل مناسب بیابد.

۱۳۹۰ شهریور ۲۹, سه‌شنبه

بازهم ترور و بازهم لُنگی

درست در آستانهی روز جهانی صلح، ریئس شورای عالی صلح قربانی شد. آنهم با استفاده از مواد منفجرهی که در لنگی طالب جاسازی شده بود. ظاهرا این طالب از دُبی هماهنگ شده بود تا آقای ربانی دیدار داشته باشد.

       این چندمین باریست که طالبان با استفاده از لنگی پشاوری شان به مقامات بلندپایه حمله میکنند ولی نمیدانم چرا نیروهای امنیتی آنها را تلاشی نمیکنند. حملهی چند روز گذشته درکابل با نظم و برنامه خاص در روزهای بعد از یازدهم سپتامبر اتفاق افتاد و حملهی امروز هم مقارن با روزجهانی صلح با زمانبدی دقیق و با هدف دقیق تر برنامه ریزی شده بود. روزیکه قرار بود کبوتر سپید صلح شاخهی زیتون را برای مردم افغانستان به ارمغان آورد ولی اینگار اینجا همه چیز وارونه است. وقتی بیرق سپید بلند میشود، اینجا نشان صلح نه بلکه نشانهی کشتارها و فصل خون و آتش است و در آستانهی روزجهانی صلح متولی صلح در کشور توسط طرف مذاکره کننده اش کشته میشود.

و جالبتر اینکه درست بعد از بازگشت آقای ربانی از اجلاس تهران صورت میگیرد، جایی که آقای ربانی بشکلی از امریکا هم انتقاد کرد تا این سوء ظن را بوجود آورد که امریکاییها در ترور آقای ربانی دخیلی بوده اند. با اینگونه ترورها آنها بدون شک تکنیک یک تیر و دو فاخته را دنبال میکنند.

       نمیدانم نفر بعدی کی خواهد بود؟ و این قتلهای زنجیره ای تاکی ادامه پیدا خواهد کرد و مهمتر از همه حکومت کی متوجه خواهد شد که صلحی در کار نیست و بیشتر از این نباید خود را فریب داد. تاکی به شعور مردم افغانستان بازی کرد و تا چه زمانی باید قربانی داد و آزموده را آزمود. بهتر است دولت افغانستان از تجارب  سریلانکا، فیلپین و دگر کشورهای جهان جهان برای ریشه کن ساختن این بحران  استفاده کند. تا بحال دولت هرچه زده به در بسته بوده است.

       بهتر است تا خیلی دیر نشده بساط این شورای بی سرپرست را برچید و استراتژی جدیدی را در قبال طالبان و القاعده اتخاذکرد. هر چه از عمر شورای صلح میگذرد، طالبان جسورتر، خونریزتر و بیباک تر میشوند. صلح درحال حاضر فقط راهیست که انتهایش به ترکستان خواهد بود.

۱۳۹۰ شهریور ۲۲, سه‌شنبه

آنها همین نزدیکیها اند...

           چه خبرا؟ برای چی میپرسی درحالیکه میدانی هیچ خبرتازه ای نیست. یعنی هیچ خبر امیدوار کننده ای نیست، خبر همان خبر انتحار است و انفجار. عصر روز گذشته بازهم مهاجمان انتحاری مسلح با موشک انداز خواب بعد از ظهر کابلیها را پریشان ساخت. بنظر میرسد طالبان هرجا اراده کنند و هر هدف را بخواهند، میتوانند آماج قرار دهند حتی کابل را، حتی سفارت امریکا را... حملهی عصر گذشته یک حملهی کاملا ترکیبی، منظم و برنامه ریزی شده بود. 

          نا امید میشوی وقتی میبینی در پایتخت کشورت و در چند قدمی کاخ ریاست جمهوری طالبان با آر پی جی حضور می یابند. مثل آب خوردن حملات شانرا دقیق و هدفمندانه سازماندهی میکنند و آقای کرزی به فاصلهی چند صد متری از محراق خون و آتش میزبان نمایندگان حکمتیار است و با آنها خوش و بش میکند. قدوم حکمتیار و نمایندگان اش هیچگاه خوش یُمن نبوده، حداقل رخدادهای دههی گذشته همین را میگوید. امروز هم نمایندگان حکمتیار با راکتهای همرزمان اش، همزمان مهمان کابلیها شد. برادری برای صلح آمده و برادری با راکت انداز برای کشتن.
       
         حوادث اینروزهای کشورم داستان معروف سگ و خروس را تداعی میکند که میخواستند روستای ویران را دوباره آباد سازند. خروس  صبح ها به روستا میرفت و بانگ میداد و سگ هم پاسبانی میکرد. روزی روباهی میخواست خروس را سر به نیست کند. درهمان زمان سگ به داد اش رسید و دُم روباه را کند. روباه بدون دُم از ده فاصله گرفت و گفت:" ما با دُم کنده رفتیم اما شما دوتا هم ده آباد کُن نخواهید بود."  باورش خیلی سخت خواهد بود که باوجود این وضعیت شورای صلح و آقای کرزی، ده آبادکن باشند و با برادران صلح کنند. حیف آنهمه پول که مصرف شورا شد.راستی آب در هاون کوبیدن یعنی چی؟

۱۳۹۰ شهریور ۱۹, شنبه

یازدهم سپتامبر

          از یازدهم سپتامبر خیلی زیاد گفته و شنیده ایم.در زندگی شخصی من اما، یازدهم سپتامبر نقش پُر رنگی داشت. شاید برای خیلی از جوانان افغانستان همینگونه بوده است. امید به زندگی بهتر در دنیای پس یازدهم سپتامر در من جوانه زد. حس میکنم اگر یازدهم سپتامبر اتفاق نمی افتاد شاید من حالا مهاجری بیش نبودم و باید با شهروند درجه دو بودن در یکی از کشورها کنار می آمدم و با بی میلی زندگی ام جریان پیدا میکرد هرچند هنوز هم  آینده خیلی روشن نیست ولی حس خوبی دارم.

        معتقدم افغانستان پس از طالبان بمراتب جای بهتری برای زیستن است هرچند با مشکلات عدیده ای دست و پنجه نرم میکند، هرچند خبر انتحار تیتر روزمره ای رسانه است، ممکن است مردم هنوز از مشکلات اقتصادی و نبود کار رنج ببرند، ممکن است مشکلات سیاسی دامنه داری وجود دارد و فساد در ادارات دولتی و غیر دولتی بیداد میکند و دهها مشکل دگر...ولی باوجود تمامی این مشکلات افغانستان پسا طالبان بمراتب جای بهتری برای زیستن است. بی بی سی نوشته خوبی راجع به همین مناسبت در سایت اش نشر کرده میتوانید اینجا بخوانید.