۱۳۹۱ آذر ۲۹, چهارشنبه

شیعه امامی، شیعه اسماعیلی و تکفیر

در زندگی لحظاتی هست که نمیتوانی به گل روی دوستانت نه بگویی حتی اگر آری گفتن سخت باشد. برای من بارها اتفاق افتاده....
برای تطبیق سلسله ورکشاپهای آموزشی محیط زیست برای اهالی اطراف معدن آجه گک بزرگترین معدن آهن افغانستان رفته بودم. آنجا نه به انترنت و نه حتی به موبایل دسترسی داشتم. روزها بود که بدون دسترسی به اطلاعات گذشت و البته خیلی هم بد نبود چون حداقل از انفجارها چیزی نشیندم. میشه گفت بودن در آنجاها به انسان حس آرامش میدهد. نشستن با مردم محل و صحبت کردن با آنها از محاسن دگر این سفر بود، چه اینکه من همیشه از گفتگوی با آنها لذت میبرم و از تصویرسازی جز به جز رخدادها توسط آنها متعجب میشوم. عجب حافظه ی دارند آن آدمها...

درکنار این محاسن اما، چیزهایی را حس کردم که هضم آن برای من دشوار و یا حداقل غیرقابل تصور بود. مثلا در چندین مکان وقت خوردن ناهار، متوجه شدم که شیعه امامیه از غذا خوردن با شیعه اسماعیلی امنتاع میکند. وقتی از ساکنان آنجا سوال کردم چرا اینگونه است؟ آنها گفتند که آخوندها معاشرت با آنها را نهی کرده است. به مدرسه علوم دینی رفتم و از علمای آنجا علت را پرسیدم. یکی از آنها گفت:"اینکارها خوب نیست و خشکه مقدسی است. حتی آیت الله واعظ هم به مردم گفته بود که اینکار را نکنید" بعد تر دوستی دگری گفت:" آیت الله صالحی در سفرش به منطقه به مردم گفته است که معاشرت با آنها هیچ مشکلی ندارد".

اما دونفر از ملاهای دگر به اضافه دوستی جوانیکه از مدرسه خاتم النبیین فارغ شده  است بشدت از رفتار مردم دفاع کرد و تازه گفت که ما مردم را به منزوی ساختن آنها ترغیب میکنیم. آنها میگفتند که این اسماعیلیها بمراتب بدتر از یهود و نصارا هستند زیرا به زعم آنها یهود و نصارا عقیده مشخص دارند و صف شان مشخص است اما اسماعیلیها اینطور نیستند. دلیل شان هم این بود که گویا معاشرت با آنها سبب کاهلی درامور دینی میشود زیرا به گفته ی آنان کسانیکه سابقه معاشرت با آنها را دارند در مسایل دینی بی پروا شده اند.

و از طرف دگر آنها تاکید داشتند که انزوای آنها باعث میشود تا سنی ها ما را با آنها اشبتاه نگیرند.  و عجیب تر هم اینکه همین جوان فارغ التحصیل دانشگاه خاتم النبیین از تجربه شستن ظرفها و مواد آشپزخانه در زیر نل آبیکه جوانهایی اسماعیلیه از آن استفاده میکرده اند، باعث کاهلی در نماز و تنبلی در امور دینی اش شده بوده است.

نمیدانم وقتی بین دو فرقه یک مذهب در یک محدوده کوچک جغرافیایی اینقدر تعصب وجود داشته باشد، احترام به عقاید دگران و تساهل و تسامح در اسلام به کجا ختم خواهد شد؟ و بالاخره سرنوشت حق های دگر در دموکراسی چه معنی میتواند داشته باشد؟ برای من واقعا گیج کننده است وقتی میبینم مردمانی سالها در کنار هم زیسته اند و هنوز اینگونه باید در قبال همدیگر رفتار داشته باشند.
چقدر این سرزمین دچار تعصبات شده است از هر جنبه.....



۱۳۹۱ آبان ۱۰, چهارشنبه

حمید رحیمی و هوادارانی از جنس ما

هفت راند طول کشید تا حمید رحیمی حریف قدر تانزانیایی خود را شکست بدهد و نیم ساعت وقت. هموطنان زیادی بیدار مانده بودند تا اولین مسابقه حرفه ای بوکس" مبارزه برای صلح" را تماشا کنند. مبارزه حمید با تشویق دو هزار نفر همرا بود و با هر مشت او سالن منفجر میشد. سید امبلوا شدیدا خود را تنها احساس میکرد و قابل پیش بینی بود که خواهد باخت. جو خیمه به نفع او نبود نه تماشاگران و نه مجریان و نه...

برخورد مجریان برنامه، تماشاچیان و حتی افغانها در شبکه های اجتماعی حیرت آور، گیج گننده و در مجموع خیلی غیر حرفه ای بود.رسم براین است که مجریان و برگزارکننده گان برنامه های این چنینی انصاف و اصل بیطرفی را رعایت میکنند ولی در مسابقه دیشب از این چیزها خبری نبود. دو مجری بشدت غیرحرفه ای و بدور از اخلاق خبرنگاری برنامه را اجرا کردند. به باور اکثریت آنها حتی الفبای خبرنگاری را بلد نبودند. حتی قاری قران برای موفقیت حمید بزبان عربی دعا کرد، چیزیکه اصل قاری بودن او را بعنوان یک قاری بین المللی زیر سوال میبرد. رسم شده که در این کشور همه چیز رنگ مذهبی بخود میگیرد و دعا برای پیروزی حمید از یکطرف و مسلمان بودن دومشت زن از طرف دگر. 

اجرای دو آهنگ بزبان پشتو برای خیلی از تماشاچیان تعجب آور بود. درکشوریکه حساسیت های زبانی، قومی و ... بیداد میکند، برنامه ریزی این چنینی واقعا حساسیت برانگیز است. کانادا مثال خوبی از برقراری تناسب زبانی برای افغانها است و ما باید در اینگونه موارد احساسات مردم را در نظر بگیریم. متاسفانه تلویزیون ملی بیطرفانه به اینگونه قضایا برخورد نمیکند و برای این است که شاید کمترین بیننده را درمیان تلویزیونهای افغانستان دارا است.

فحش و دشنام به حریف حمید نیز اشتباه جبران ناپذیر دگر ماها بود و ما حتی در مبارزه برای صلح خویشتندار نبودیم. نتوانستیم ثابت کنیم که ملت با فرهنگی هستیم. ازآهنگ که به آریایی بودن افتخار میکرد تا به فحش و دشنام که نصیب امبلوا شد، همه و همه نشاندهنده ای بود که ما درملغمه ای از فاشیست بودن و تبعیض گرا بودن گیر کرده ایم و این خلاف داعیه تمدن پنجهزارساله ما است. هرچند ما خشونت های سی سال اخیر تاحدود زیادی ثابت کرده ایم که پشیزی از آن فرهنگ پنجهزارساله را باخود نداریم. ما باید بدانیم که آریایی بودن چیزی به ارزش ما اضافه نخواهد کرد و همینطور فحش دادن به یک مهمان.. شاید محرومیت جان تری بازیکن معروف انگلیسی را بدانیم که فدراسیون فوتبال انگلستان شدیدا در برابرش واکنش نشانداد. تبعیض و هتاکی در ورزش پیامد سنگینی دارد و ما باید یاد بگیریم که رفتار ما بهتر باشد تا اینکه آریایی باشیم و به آن افتخار کنیم.

و حتی دوستان ما در شبکه های اجتماعی و رسانه ها که داعیه روشنگری دارند، نیز به تعبیرهای چون سیه چرده، چاکلیتی، ذغال و... متوسل شدند. کاری که کمتر میشود انتظارش را داشت، هر چند فکر میکنم آنها از روی شوخی اینکار را کرده باشند ولی تحت هر عنوان نباید کرامت انسانی کسی را زیر سوال برد.

و اما سمیع حامد شاعر پرآوازه افغان در صفحه فیسبوک اش خبر از تبانی در این مسابقه داده است که خیلی ناامید کننده است. نمیدانم چرا حتی بزرگان مثل حامد معتقد به تیوری توطئه اند و جریان حوادث را توطئه آمیز میدانند. تبانی آفت بزرگ ورزش است و بهای سنگین دارد و در ورزش قابل بخشش نیست. من فکر نمیکنم قهرمان تانزانیایی دست به تبانی زده باشد.

خیلی از دوستان گفته و نوشته اند که تجربه اول است و مشکلات این چنینی را در پی دارد. من هم امیدوارم در تجربه های بعدی ما پند بگیریم و اشتباهات خود را به حداقل برسانیم هرچند شک دارم..

۱۳۹۱ آبان ۸, دوشنبه

عید

روز چهارم  عید قربان است و تعطیلات برقرار. اصلن تعطیلات از هفته ی قبل آغاز شده بود و ممکن تا آخر این هفته ادامه کند. عید فرصتی بود برای فراموش کردن انبوه مشکلات این سرزمین ولی این فرصت هم از ما گرفته شد. میمنه در سوگ فرو رفت و در غزنی هم به زندگی مسافران نقطه پایان گذاشته شد.

درسوی دگر ملاعمر اما، پیام عیدی اش را مثل سالهای گذشته نشر کرد. او در پیام اش سیمای یک رهبر تمام عیار را ترسیم کرد. از ادامه راهش سخن گفت و از کاربرد تلاشهای سیاسی و نظامی در کنار هم. او اطمینان داد که حق زنان و مردان را خواهد داد و ... 

و رهبران دگر هم پیام دادند هر کدام به نوبه خود ملت افغانستان را نشانه رفتند و رقیبان شانرا ....  اما پیام طالبان در میمنه و غزنی خیلی گویا و روشن بود. آنها همانند که بودند. من خودم قانع نشدم که ملا عمر نویسنده پیام اش باشد. شاید کسانی دگر اند که میخواهند ملا عمر تلطیف شده را به بازار بیاورند تا شاید خریداران مشتاق اش را بیابند.ورنه پیام  آنها در فاریاب و غزنی خیلی رسا تر بود. این ماهیت واقعی انها ست و تلطیف هم نخواهند شد.

من بی خیال و کرخت از اتفاقات مثل همه ی افغانها که تاحدودی به رخدادهای این سرزمین واکسینه شده ایم، خانه نشستم با دوستان و آشنایات دید و بازدید کردم، عیدی دادم و با اطرافیان خوش و بش کردم همین. بقول امیری تظاهر کردم به زندگی کردن بی خیال اینکه چه خواهد شد...

۱۳۹۱ مرداد ۱۸, چهارشنبه

دردسرهای آپ کردن

کم- کم با این صفحه احساس بیگانگی میکنم. گاهی وقتها که دستم به کیبورد میرود، اما دسترسی به انترنت نیست و زمانی هم که انترنت هست من مصروف کارهای دگر هستم. نه جرئت رفتن و نه یارای ماندن. گاهی وقتها فکر میکنم باید در این وبلاگ را گل گرفت و اصلا ننوشت، اما مگر عشق به نوشتن، درد دل کردن و.... مگر میماند؟ بارها تصمیم گرفته ام که ازاین تاریخ ببعد باید بنویسم ولی بامیان است  و مشکلات خاص خودش.. نمیدانم اعتیاد به وبلاگ نوشتن و وبلاگ خواندن را چطور میشه درمان کرد. راه حل چیست، نمیدانم...

۱۳۹۱ اردیبهشت ۳۱, یکشنبه

شیکاگو، فرصتی دگر

دقیقه ها به سرعت میگذرند. دگر چیزی به شروع اجلاس ناتو در شیکاگو نمانده است. همه نگاه ها حالا به شیکاگو دوخته شده است. شهریکه باراک اوباما از آنجا اوج گرفت و در یک اتفاق نادر میوتیشن یا جهش تاریخی را تجربه کرد. حالا او رییس جمهوری کشوریست که تا دیروز سیه چرده گان"نیگر" یاد میگردید. نیگر لقب تحقیرآمیز برای سیاه پوستان بود. حالا شیکاگو یکبار دگر محراق توجه رسانه ها قرار گرفته است نه بخاطر منظره زیبا و نه بخاطراینکه نقطه شروع دورخیز یک سیاه پوست بود، بلکه بخاطر برگزاری اجلاس ناتو و تصمیم گیری در مورد افغانستان پس از 2014 و آغاز دور جدید از ماموریت ناتو در افغانستان.

افغانستان پس از 2014، بدون شک افغانستان با بیم و امید است. طالبان هنوز هم چالش جدی امنیت و مخل اصلی برنامه های نوسازی افغانستان است. آنها همچنان تهدید بزرگ تعلیم و تربیت اولاد این وطن، مانع بزرگ بازسازی و نیز علت اصلی تجارت مواد مخدراند. دولت در سایه طالبان هنوز در بخش- بخش این کشور فعال است و با مشت آهنین بر مردم حکومت میکنند. دره غوربند در ولایت پروان که هیچ کسی گمان نمیکرد روزی طالبان در آن رخنه کند، حالا اما، طبق گفته های شاهدان عینی در زیر چکمه های پنج هزار نفر از تفنگداران طالبان و حزب اسلامی و پاکستانیها خرد میشود. دگر بخشهای کشور نیز وضعیت بهتر ازاین ندارد. به گمان اغلب طالبان هر روز قوی و قویتر میشوند. حالا اگر ناتو و امریکاییها نتوانستند با امکانات پیشرفته شان طالبان را مهار کنند، آیا دولت افغانستان و نیروی نیمه آموزش دیده آن خواهد توانست جلوی خودسریهای طالبان را بگیرد؟ تازه خیلی از عساکر اردو و پولیس هم رابطه خونی با طالبان دارند و از طرف دگر در بسا موارد با طالبان همعقیده اند. این موارد باعث میشود تا آینده را با هراس و ناامیدی به انتظار نشست.

از طرف دگر با امضای پیمان استراتژیک با امریکا و کشورهای مهم جهان جوانه های امید زنده میشوند. خوب امضای این همه پیمان و تعهد کشورها نسبت به اینده افغانستان نباید بدون موجب  باشد. تازه آقای راسموسن دبیرکل ناتو در گفتگو با برنامه"هارد تاک" بی بی سی گفت که اجلاس ناتو در شیکاگو در واقع آغاز ماموریت جدید ناتو در افغانستان است. باید دید که برآیند اجلاس ناتو برای افغانستان چه خواهد بود. آیا ناتو مثل همیشه شعار میدهد یا اینکه اراده جدی برای افغانستان آباد و عاری از طالبانیزم دارد. شیکاگو آخرین فرصت ناتو است تا با تصمیم شان مسیر تازه ای را برای جنگ افغانستان انتخاب کنند و تصمیم های عجولانه گذشته شان را تصحیح کنند. بدون شک اشتباهات ناتو در افغانستان کم نبوده است...

بفرض اینکه ناتو نخواهد کمک لازم را بکند، آنوقت آینده افغانستان چی خواهد شد؟ آیا وظیفه ما در قبال این کشور چیست؟ ما چکارکنیم تا کشور ما باردگر به گرداب ناامنی نرود؟ سهم من چیست؟ اینها سوالاتی است که همیشه ذهنم را مصروف نگهداشته است و اما هیچ جوابی مطمئنی را برای آن نیافته ام. نمیدانم روزی ما هم در این کشور مثمر ثمر خواهیم بود یا مثل خیلیهای دگر سوار بر امواج دریا این کشور را ترک خواهیم کرد... شاید اینطور نشود و شاید ناتو و جامعه بین الملل بتواند کمکی برای افغانها بکند و شاید هم خودما به کمک خود شتافتیم....و شاید....


۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۵, دوشنبه

بهار در بامیان

نزدیک به دو ماه از فصل بهار میگذرد. در بامیان اما، تازه داریم بهار را تجربه میکنیم. هوا دارد کم کمک گرم و خنک میشود. برعکس بهار در دگر نقاط کشور که با بارانهای سیل آسا همراه بود. اینجا باران زیادی هم نباریده است. شهر نشینان بامیان هنوز هم با مشکلات کمبود آب دچار است، حالا آب صحی بماند سر جای خودش. هر چه باشد بهار، باد ملایم اش و سبزی درختان اینجا زیبا است. آسمان آبی اینجا آبی است و گاه گاهی تکه های ابر هم آسمان اینجا را زیبا تر میکند.

این روزها کمی مصروف ام. نبود وسایل ترانسپورتی شهری هم رفت و آمد در شهر را دشوار میسازد. رفتن از یکجا به جای دگر انرژی میطلبد و وقت. فرصت نشده بروم به جاهای دیدنی این شهر. فقط تاحال دره آهنگران را دیده ام و مردمانی که هنوز بشکل خیلی ابتدایی روز را به شب میرسانند. کم کم به کمبود امکانات اینجا عادت میکنم. دگر کمتر از فیسبوک سر میزنم و نیز از وبلاگ ام. اما در اولین فرصت کوشش میکنم وبلاگهای دوستان را بخوانم.

اینجا هر چه باشد، آدم طبیعی تر زندگی میکند. توقعات اش از زندگی درحد همان انسانهای اولیه است و شاید کمی زیادتر. برای همین است که مسئولین هم کمتر مایه میگذارند. چون تابحال پروگرامهای دولت هم با توقعات مردم هماهنگ بوده است. اگر مردمان ولایتی نخواسته زیاد اعتراض کنند، دولت هم آنها را نادیده گرفته است. برای همین شاید من خیلی کم اخبار را دنبال میکنم. من در اینجا فقط اخبار پیمان استراتژیک با امریکا را با دقت دنبال کردم. 

راستی هفته ی پیش مهمان چند نماینده ی زن پارلمان بودیم. خانم کوفی، نجلا ایوبی، نظیفه ذکی، شیرین محسنی و چند تن دگر اینجا بودند. آجندای آنها کمک به زنان بود و سهم بیشتر زنان در چارچوب دولت، نهادهای فرهنگی و بقیه جاها. از جمله آنها خواستار قبولی  سی درصدی دختران در امتحان ورودی دانشگاه بودند، امریکه شاید در نگاه اول پسندیده بنظر برسد. کارشناسان امور تعلیم و تربیه اما، چندان موافق این طرح نیستند، زیرا سهمیه بندی نه تنها به ظرفیت سازی کمک نمیکند بلکه به نحوی دختران تنبل بارمی آورد. بن نظر من اگر نمایندگان زن درصدد بهبود وضعیت زنان اند، باید در امر ظرفیت سازی دختران در مکتب توجه کنند تا از طریق رقابت آزاد بتوانند شامل دانشگاه ها شوند نه اینکه ما فقط از نظر کمی به ظرفیت سازی زنان فکر کنیم و نه از نظر کیفی.

۱۳۹۱ اردیبهشت ۹, شنبه

هشت ثور

دیروز از هشت ثور در بامیان تجلیل بعمل آمد. طبق معمول همیشه مسئولین دولتی و بابه محسنی سخنرانی کرد. در ستایش هشت ثور سخنها گفته شد. جمعیت نسبتا زیادی هم در مراسم حضور داشتند، اعضای شورای ولایتی، کارمندان دولت، تعدادی از محصلین و مردم بامیان حضور بهم رسانده بودند. بی نظمی و نا هماهنگی از نکات جالب توجه این مراسم بود. باوجودیکه مهمانان و شرکت کنندگان در ساعت معینه حاضر بودند ولی سازماندهندگان مراسم هنوز مصروف جابجایی عکسهای مسعود، ربانی و دگران بودند. گاهی هم روی نصب پرچم کشور باهم به توافق نمیرسیدند. 

درسازماندهی چنین مراسمهایی هنوز هم مشکلات زیادی وجود دارد و این مشکل در مراسم دیروز هم محسوس بود. شاید سازماندهندگان مراسم حتی نمیدانستند که در جایگاه ویژه کیها باید بنشینند و درکجا؟ مثلا جایگاه رییس دانشگاه بامیان در پشت سر دگر مهمانان قرار گرفته بود درحالیکه بعضی شخصیتهای دگر که از نظر مقام علمی و معنوی بمراتب پایین تر از رییس دانشگاه قرارداشتند، در جایگاه بهتری قرار گرفته بود. حالا اینکه برای اساتید دانشگاه ، باوجود دعوت رسمی هیچ جایگاهی در نظر نگرفته شده بود. شاید نقص کار اینجا باشد که دانشگاه و دانشگاهیان در اینجا هنوز هم جایگاه واقعی خود را نیافته است. بهمین دلیل است که رییس امنیت ملی و بعضی نظامیان دگر در ولایت امن مثل بامیان از مقام بهتری نسبت به دانشگاهیان قرار دارند. 

درمورد هشت ثور سخنها زیاد گفته شده است. رسانه ها میزگردهای زیادی روی این موضوع گرفته اند. موافقان و مخالفان حرفهای زیادی در مورد زده اند. شاید هنوز ابعاد این حادثه نیاز به حلاجی داشته باشد ولی آنچه واضح است تبعات این رخداد برای مردم افغانستان خیلی-خیلی سنگین بود. ما هنوز تاوان تبعات این رخداد را پس میدهیم. طالب و القاعده مولود بعدی همین رخداد بود.

مصطفی کیا وبلاگ نویس و فیلمساز حرفهای خاص خود را درمورد این رخداد دارد. اینجا بخوانید.

۱۳۹۱ اردیبهشت ۶, چهارشنبه

باران، بودنه بازها و تنوع زیستی...

بالاخره باران هم با بامیان و بامیانیها آشتی کرد. خیلی وقت بود گذر باران به این خطه نیافتاده بود، درحالیکه در گوشه و کنار کشور بارش بارانهای سیل آسا را شاهد بودیم. اری، باران آمد و دریای بامیان هم کمی لب تر کرد. باران بهاری در اینجا همگام با آمدن پرنده های مسافر و پرنده های بومی است. صبح سر راهم تعدادی زیادی از مردم را دیدم که به شکار بودنه مشغول بودند. حالا این شکارچیان بودنه و یا بهتر بگویم بودنه بازها از هر گروه سنی بودند، پیر، جوان، بی ریش و حتی آدمهایی با یک من ریش...

شکار حیوانات و پرندگان در افغانستان بشکل بسیار بی رویه آن در جای جای این کشور ادامه دارد. شکار مرغابیها و پرندگان مهاجر درغوربند، شکار بودنه و کبک در بامیان، شکار باز در ناهور و و شکار کبک دری و آهو در اکثر نقاط افغانستان رایج است. سازمان حفاظت میحط زیست افغانستان که متولی حفاظت از محیط زیست افغانستان است، نیز کار قابل توجهی نتوانسته انجام دهد. 

تنوع زیستی یکی از مشخصه های برجسته یک محیط زیست سالم است. موجودات زنده برای پیشبرد عملیات حیاتی خود به همدگر نیاز دارند. با نابودی یکی از این حیوانات زنجیر غذایی از هم گسسته و در نتیجه ممکن است چندین نوع موجود زنده دگر به خطر انقراض مواجه شوند. گذشته از آن موجودات زنده به محیط زیست ما شادابی و زیبایی میبخشند و از نظر روانی روی انسانها تاثیر مثبت دارند. متاسفانه انسانها همواره  زیستگاه های حیوانات و نباتات را تخریب نموده  و ما  در افغانستان و بخصوص در سی سال اخیر بشکل بسیار مفرط مشغول تخریب زیستگاه ها و از بین بردن حیوانات وحشی بوده ایم.

البته فقر و جنگ دو پدیده ایست که هست و بود ملتها را نابود میکند و افغانستان هم با توجه به مواجه بودن با این دو پدیده بیشترین آسیبها را متحمل شده است. دره هاجر که زمانی یکی از غنی ترین مرکز حفظ حیات وحش بامیان و افغانستان بود، در زمان مجاهدین به تاراج رفت. غژگاوها و آهوهای دره هاجر فروخته شد و یا بطور تحفه به این و آن داده شد. یا بازهای دشت ناور که جز سرمایه های تنوع حیاتی این مرز و بوم است، هنوز هم توسط پاکستانیها به عربها فروخته میشوند.

آگاهی دهی در مورد محیط زیست درکل و تنوع زیستی در جز باید در صدر اولویتهای سازمان حفاظت از محیط زیست افغانستان باشد. رسانه ها نیز مسئولیت دارند تا در قبال این موضوع بی تفاوت نباشند و در جهت دهی و آگاهی دهی مردم نقش خود را ایفا کنند، درغیر آنصورت ممکن است بسیاری از گونه های زیستی و گیاهی در خطر انقراض رو برو خواهد شد.

۱۳۹۱ فروردین ۲۹, سه‌شنبه

یک میلیون درخت برای بامیان


  از زمانهای خیلی قدیم سرسبزی و فرش نباتی همیشه مورد توجه بشر بوده است. جاپانیها، فرانسویها، ایتالیایی ها و دگر ملل جهان در تزیین باغها و بوستانها پیشگام بوده اند. هنوز هم باغهای رومیها و فرانسویها در غرب و باغهای جاپانی در شرق طرفداران زیادی دارند.باغهای معلق بابل مربوط به تمدن بین النهرین هنوز بر سر زبانها است و در دنیای دیروز یکی از عجایب هفتگانه جهان بود. گیاه شناسان و بوتانیستها همیشه روی ارتباط نشاط و احساس آرامش در موجودیت نباتان و فرش نباتی تحقیق کرده اند و اغلبا هم به این نتیجه رسیده اند که گل و گیاه از لحاظ روانی بر روان انسان تاثیر گذار است و آرامش می آورد.در بهار امسال ریاست محیط زیست بامیان و یونیپ(UNEP) به همکاری ولایت و شهرداری بامیان کمپاین یک میلیون درخت برای بامیان را راه اندازی کرده است.  امروز نیز دانشگاه بامیان به کمپاین یک میلیون درخت برای بامیان پیوست. 

       ساعت نه و نیم صبح امروز مراسم نهال شانی با حضور والی بامیان، رییس دانشگاه بامیان،اساتید دانشگاه ، رییس محیط زیست و محصلین دانشگاه آغاز شد تا سه صد تا نهال در محوطه تعمیر جدید دانشگاه بامیان غرس شود. جمعا حدود 12000 متر مربع زمین درسالهای گذشته و امسال زیر کشت نهالهای مثمر و غیر مثمر در محوطه و اطراف دانشگاه رفته است که این کار میتواند در سرسبزی و حفظ آب و خاک اطراف دانشگاه تاثیرات قابل ملاحظ داشته باشد. 

     در روزهای گذشته درحالیکه کابل و دگر شهرهای افغانستان زیر چکمه های تروریستان له میشد ما در بامیان اما، برای زیبایی و سرسبزی این شهر برنامه ریزی میکردیم. چقدر متفاوت است روزگار در اینجا و آنجاها و چقدر امکانات ما محدود است اینجا. قریب یکماه است که دختران دانشجو با پای پیاده فاصله پنج کیلومتری را طی میکردند تا به دانشگاه بروند ولی آنجا دشمنان این آب و خاک با استفاده از لباس زنان به جان و مال و هستی این مملکت می افتند و در پی نابودی این آب و خاک هستند. تازه با کوشش مسئولین دانشگاه یک موتر بس مسئولیت انتقال دانشجویان دختر را بعهده گرفته است. کاش وزارت تحصیلات عالی بفکر ساختن یک لیلیه دخترانه برای دانشجویان دختر در نزدیکیهای دانشگاه میبود تا اینهمه مشکل ترانسپورتی نمیداشتند.

اینهم چند عکس از نهال شانی امروز....



۱۳۹۱ فروردین ۲۳, چهارشنبه

طرح قانون شاروالیها و مشوره با مردم در بامیان


       ورکشاب دو روزه مشوره با مردم  بامیان، نهادهای مدنی، و مسئولین ولایتی در ارتباط به قانون شاروالیها(شهرداریها) امروز در بامیان بکار خود پایان داد. این گردهم آئی که توسط شاروالی بامیان تدویر یافته بود، با استقبال نمایندگان گذر، نمایندگان شوراهای مردمی و نهادهای مدنی قرار گرفته بود و پوشش رسانه ها نیز در آن قابل توجه بود.

        نفس مشوره با مردم کار نیک است و باید این اقدام وزارت عدلیه را بفال نیک گرفت. امیدوارم سایر ارگانها نیز در برنامه ریزی پلانهای خود با مردم مشورت کنند. در متن طرح قانون شاروالیها نکات مثبت فراوانی وجود دارد. از جمله انتخابی بودن شاروالیها، شورای شاروالیها در ولایات و ولسوالیها از جمله نکات مثبت این قانون است. نکات فراوانی دگری نیز وجود دارد که این قانون را در زمره قانونهای پیشرفته شاروالیها قرار میدهد.
      
        درپهلوی این نقاط قوت بعضی نکات دگر هم در آن گنجانده شده است که سلیقه ای بودن طرح قانون را میرساند بدون اینکه ضوابط شهرنشینی در آن رعایت شده باشد. بعنوان مثال در بند نهم، ماده دوازدهم فصل سوم این قانون نوشته شده است: (تهیه، تطبیق، نظارت و ارزیابی از برنامه های دراز مدت انکشاف اجتماعی- اقتصادی شاروالی جهت تامین نیازمندیهای مشخص جوانان، زنان، کهن سالان، کوچیان و معیوبین). به نظر من نیاز نیست که ما در هرجا حتما از کوچیان نام ببریم در حالیکه کوچیان معمولا در خارج از محدوده شاروالی بوده و وزارتهای انکشاف دهات، اقوام و قبایل، فواید عامه، مهاجرین، زراعت و بیجا شدگان و سرحدات و قبایل  روی موضوع کوچیان تمرکز نموده و کار میکنند. حالا شهرداری برای کوچیان چه پروگرامهای را میتواند روی دست گیرد؟ آیا در محدوده ی شهری چراگاه احداث کند؟  یا کلینیکهای تداوی حیوانات در محدوده شهرها ایجاد نماید و یا جاده های مخصوص برای عبور و مرور مواشی کوچیان بسازد؟ به نظر میرسد نام بردن از کوچیها در هرجا مود شده است. امیدوارم مشوره دهندگان در ولایات کشور به این نکته توجه کنند.

         مشوره دهندگان بامیانی اما، نکات خوب و سازنده ی را مطرح کردند و از جمله در قسمت بیرق شاروالیها رنگ آبی را انتخاب کردند که سمبول منابع آبی بامیان است. هرچند شهروندان بامیانی از نعمت آب محروم اند و از فاصله های دور آب را با الاغ انتقال میدهند که دریای بامیان ممکن است امثال خیلی زودتر از سالهای قبل خشک شود.همین حالا آب اکثر چاه ها خشک شده و حتی آب برای بازاریان شهر وجود ندارد. بی آبی مهمترین و شاید بدترین مشکل مردم بامیان است که تقریبا اکثریت شهروندان بامیان با آن دست و پنجه نرم میکنند. شاید انتخاب رنگ آبی بعنوان سمبول شهرداریهای افغانستان طنز تلخی باشد بربی توجهی مسئولین مربوطه به مشکل بی آبی در شهر بامیان.

۱۳۹۱ فروردین ۱۸, جمعه

بعد از مدتها...

        روزها وماهها میگذرد و حتی سال نو میشود و از آپدیت این وبلاگ خبری نیست. قرار بود این وبلاگ همه روزه بروز شود و واکنشهای نویسنده وبلاگ در ارتباط به محیط و وقایع دور و اطرافش را انعکاس دهد. اما اینکار به دلایلی موجه و ناموجه نشد که نشد و بعضا از حوزه بحث این وبلاگ خارج است.

        اینکه دوباره اینجا مینویسم آنهم بعد از روزها خوشحالم. اینکه دوباره بکارم برگشته ام و اینجا مملو از آدم است شادمانم میکند و شادمانی هم هدیهی کمی نیست. بخصوص اگر آن آدمها پویای دانش اند، در جستجوی زندگی بهتر برای آینده این کشورند. هرکسی بقدر توان خویش. محیط اینجا آرام است؛ آنقدر که بشود حدث زد که انتحارت نکنند و این هدیه کمی نیست. هرچند تعدادی از دوستانم سرزنش ام میکنند که چرا کارهای دگری نمیکنم؛ چرا در این دفتر باید کار کنم و چرا اینجا. خیلیها میگویند اینجا شما را از مسایل روز دور میکند اما این منم و لجبازیهای من...

       سال نو آمد و فرصت تبریک سال نو هم از من گرفته شد. روزهای آغازین سال  آنقدر مصروف بودم که فرصت نشد از وبلاگ ام سر بزنم. امیدوارم این سال، سال فرصتهای تازه و رویش شادمانیهای تازه باشد. کم فرصتها از دست نرفته اند و شادمانی کمتر به سراغ ما آمده. تا آمده ایم قد علم کنیم؛ شخصی، گروپی و دستهای ناشناس اما آشنا قصد بیخ و بن ما را کرده اند. بهار طبیعت اما باز از جوشش امید در روزهای ناامیدی ما نوید میدهد. هنوز امید مان را بفردای بهتر از دست نداده ایم. راهی رفته را باید رفت حالا ممکن است با دشواریها مواجه شویم. ممکن است دست اندازها زیاد باشد ولی نباید نا امید شد. حالا قصه سال گذشته و اینکه چه گذشت  بماند برای بعد.

۱۳۹۰ بهمن ۱۱, سه‌شنبه

چرا دختر بدنیا آوردی؟

کی باورش میشود ما دارای تاریخ پنجهزار ساله باشیم و یا غزنی واقعا پایتخت تمدن اسلامی باشد؟ کشور سنائیها،جامیها، بوعلی سیناها، فارابیها، علی شیرنوائیها حالا به این روز افتاده باشد.ما اولین کشوری هستیم که بیشترین تریاک دنیا را تولید میکنیم، در سربازگیری تروریستها هم دست بالائی داریم، فرهنگ شهری را هم میشه با گذر از کنار رودخانه ی کابل به تماشا نشست، افغانستان بدترین جای دنیا برای زنان و مادران است... میشود لست بلند بالائی از این قبیل موارد را تهیه کرد.
تا چند سال قبل دختران به سگ معامله شدند، به بد داده شدند و گوش و بینی شان بریده شد و حالا خانم جوانی به جرم به دنیا آوردن دختر به قتل میرسد. نمیدانم این سلسله را پایانی هست یا نه؟ نمیدانم وظیفهی داعیه داران دین چیست؟ و چرا هیچ واکنشی درموارد این چنینی نشان نمیدهند؟ "بای ذنب قتلت؟" را چگونه میشود تفسیر کرد؟

تا صحبت از پیمان استراتژیک با کشوری می آید، همین علما بیانیه میدهند و از تریبون مساجد در مورد دوستی با کفار هشدار میدهند. درمورد موارد این چنینی اما، شورای علما ساکت است و خیلی سرسری از قضیه عبور میکند. دولت هم که عامل قتل را دستگیر میکند بدون اینکه به عوامل فرهنگی قضیه بپردازد. کاش علمای دین، کمسیون مستقل حقوق بشر، نهاد های مدنی و سایر ارگانهای ذیدخل با جدیت بیشتر روی این معضل و مسایل این چنیی کار میکردند تا حوادث این چنینی تکرار نشود...

۱۳۹۰ بهمن ۹, یکشنبه

کابل، زمستان و دوستان

کابل سرد است، زمستان کابل را تنگ در بغل گرفته است و کابل به سختی نفس میکشد زیرا از لابلای دود انبوه موترها، آکسیجن کمی برای تنفس وجود دارد. باتمام  اینها کابل اما، دلگیر نیست، سرد هم نیست زیرا حضورگرم انبوه از دوستانم اینجا و سردیهای زمستان را کمرنگ ساخته است. در کابل با کتاب آشنا شدم و با درس. درکابل دیدگاهم نسبت به جهان، کشورم و حتی نسبت به خودم شکل گرفته است. و با دوستانم آشنا شدم، دوستانیکه از بودن با آنها لذت میبرم و زمان در حضور آنها چقدر کوتاه و گذرا احساس میشود.

کاش میشد همه ی شما را دید، با شما حرف زد، لذت با هم بودن را تجربه کرد و بالاخره گذشته ها را بخاطر آورد و داستانهای عاج نشینی ها را.فارغ از هیاهوی گشایش دفتر طالبان در قطر و گفتگو با طالبان در عربستان، آسوده از جنجال همسایه های کشورم وخبرهای انفجار و... و بی خیال همه ی ناملایمات زمان.
زمان چقدر کوتاه است..

راستی میشود فارغ از همه ی این دغدغه ها بود؟
میشود به این چیزها فکر نکرد؟
آیا امکان دارد داستان دریور پیرتاکسی اجاره ای را نا دیده گرفت که در زمستان سرد، بدون چوب و ذغال کودکان اش شب را به روز میرساند؟
زمان این روزها چقدر بیرحم است...
 




۱۳۹۰ دی ۱۸, یکشنبه

گب و سخنها در بامیان

هوا بالاتر از حد تصور ام سرد است. در یک ورکشاب ده روزه حفاظت منابع طبیعی شرکت کرده ام. شرکت کنندگان از سراسر افغانستان دربامیان آمده اند. انجنیران ساختمانی هم فراوان حضور دارند.ترینر ما یک نیپالی است و یک انجنیر وهابی مشرب همیشه از او و دگرکافران انتقاد میکند و گاهی میگوید اینها به این خاطر زندگی خوب تر دارند که شیطان را دارند... ویا در نماز جمعه وقتی امام جماعت گفته بود:"وهابیها مار درون آستین مسلمانها اند." کلی با خطیب نماز جمعه پرخاش کرده بود. من میمانم که او چرا اینگونه تصور از اسلام و جهان غیر از اسلام دارد یا من چرا مثل او فکر نمیکنم. البته در کشور ما آدمهایی که مثل این انجنیر فکر میکنند کم نیستند. نمیدانم چرا این محیط اینگونه افراد را بار می آورد...