۱۳۸۹ مهر ۸, پنجشنبه

این چند روز

این چند روزه زیادی مصروفم. کارهای است که باید انجام بدهم. وظایفی که باید خیلی وقت از اینها به سراغ اش می رفتم ولی تازگیها کار امروز به فردا گذاشتن عادت ام شده. میدانم کاری خوبی نیست و سعی می کنم اصلاح اش کنم. بهمین خاطر چندی است که از اینجا دور شده ام ولی میگویند :"ترک عادت موجب مرض است" فکر کنم خیلی هم بیجا نیست. نکاتی از اتفاقات گذشته به ذهنم سنگینی میکرد فکر کردم اینجا باید گذاشت.

1. لست اعضای شورای عالی صلح به رسانه ها و مردم معرفی گردید. در لست نام کسانی به چشم میخورد که در گذشته خود تهدید برای صلح بوده اند و حتی از آنها به عنوان مسببان اصلی ظهور طالبان یاد می کنند. حالا ببینم شاید آنان اینبار بتوانند بانی صلح باشند.یکی از مجریان تلویزیون طلوع زمانی میگفت: " افغانها همانطور که جنگ بلدند، صلح هم بلدند" آنوقت احساس خوبی نسبت به اینگونه حرف ها نداشتم ولی این کار حالا حقیقت پیدا می کند. ببینیم شاید قهرمانان دیروز جنگ، بت های صلح امروز نیز باشند. من نمیدانم چرا این همه بدبینم؟

2. خبرها از تقلب های گسترده در انتخابات امسال میگویند. انتظار میرفت بعد از برگزاری سه انتخابات مهم اینبار با توجه به " افغانیزه شدن پروسه" بدون تقلب باشد. چراکه در انتخابات قبلی آقای ریئس جمهور انگشت اتهام را بسوی خارجی ها نشانه رفته بود و گفت:"تقلب صورت گرفت و خارجی ها تقلب کردند." این بار اما بازهم انتخابات ما از تقلب خالی نیست و این معنی اش این است که افغانیزه کردن به معنی تقلب زیادتر.

3. زمزمه های شنیده می شود که گویا آقای ریئس جمهور میخواهد بعضیها را بدون رای مردم و بارای خودش بشکل مستقیم وارد پارلمان نماید. اگر قرار باشد پس از صرف این هزینه گزاف بازهم ما از انتصاب خلاص نشویم چه بهتر که ریئس جمهور از اول انتخابات را لغو میکرد وتعدادی را به پارلمان معرفی میکرد و هزینهء انتخابات را هم صرف پلان صلح میکرد و بردران ناراضی را خشنود میساخت. این را میشود افغانیزه کردن بمعنی واقعی اش دانست.

4. آقای کرزی در مراسم تجلیل از روزجهانی سواد در لیسهء امانی-کابل پشت تریبون گریه کرد و در ضمن اعتراف تلخی کرد. او گفت که کشورش از 130 سال به اینطرف هیچ پیشرفتی نداشته است. تلخ ولی واقعی است. شاید عقب ماندگی افغانستان به سالها پیشتر از آن نیز برسد. حالا سوال پیش می آید دلیل عقب ماندگی ما چه بوده است؟ چرا آقای کرزی درهمین نزدیکی ها محمدظاهر  پادشاه سابق را به کمک "لوی جرگه" لقب "بابای ملت" داد؟ شخصیکه به تنهایی مسئول چهل سال بدبختی کشور بود. او در آرام ترین دوره ی افغانستان بجز عقب نگهداشتن ملت هیچ گامی را بسوی ترقی برنداشت.

چرا باطالبان از درِ مدارا پیش آمد؟ آنان بخشی از نیروهای ضد سواد و امنیت کشور اند. در طی هشت سال حاکمیت آنان بدترین جفاها را بمردم تحمیل کردند. سیل عظیم از جوانان دختر و پسر را از تحصیل علم محروم ساخت. همین حالا هم مکاتب را آتش می زنند و روی دختران مکاتب اسید می پاشند. پس آیا واقعن صلح با این اشرار نفعی برای پیشرفت کشور خاهد داشت؟

ریئس جمهورباید خون گریه کند. او ریئس جمهور کشوری است که پایین ترین آمار تحصیل کردگان در دنیا را داراست، در کشوری حکمرانی می کند که هنوز مردمان وجود دارند که پشت شتر به دنیا می آیند و در انجا از دنیا میروند. ولی آیا وقعن ریئس جمهور نگران عقب ماندگی کشور است؟ فرض کنیم که اینطور باشد. پس برای پیشرفت باید اقداماتی انجام دهد.باید با فساد دولت اش مبارزه کند. باید به معارف توجه بیشتری کند و باید....خیلی اصلاحات دگر انجام دهد وگرنه این اشکها جزء اشک تمساح چیزی بیشتری نیست.

حکومتداری خوب، پرهیز از تبعیض، تشویق خدمتگزاران وقعی وطن، تنبیه دشمنان این خاک و ازمیان برداشتن ریشه های فساد می تواند ریئس جمهور را در راستای نجات کشورش از عقب ماندگی کمک کند درغیر آنصورت همان آش است و همان کاسه.

6. و من بیشتر از همه به حرفهای جنرال حمیدگل تعجب کردم. او کیست و این توصیه هایش حاکی کدام پلان شوم آی اس آی است. به نظر می رسد آنها فکر می کنند در انتهای جاده اهداف شان رسیده است و حال باید فاز جدید حمایت رسانه ی از طالبان را در قالب یک جنگ روانی به پیش ببرد. آنها جامعه جهانی را به حمایت از اهداف اسلام آباد فرا میخوانند و خواستار تسلط دایمی شان برکشور ماست. این میتواند سرآغاز یک هشدار جدی باشد برای کسانیکه از گفتگو با طالبان حرف میزنند.

۱۳۸۹ مهر ۵, دوشنبه

شماره اش را میگیرم. چند مرتبه زنگ میخورد. بالاخره گوشی را بر میدارد. سلام می کنم و میگویم بخواطر پاره ی مشوره و رهنمایی زنگ زده ام. میگوید خوب است فردا ساعت نه صبح در دانشگاه در دفتر من می بینیم. تاکید می کنید که حتمن ساعت نه آنجا باشم ورنه ایشان خاهد رفت و میتینگ دگری دارد. میگویم حتمن و خداحافظی می کنم.

ساعت هشت و چهل و پنج دقیقه است و من پیشروی دفتر جنابعالی پرسه می زنم. ساعت نه می شود. بازهم خبری نیست. نه و نیم می شود. ده می شود و بعد سر و کله آقا پیدا می شود. احوالپرسی می کنم و میگویم که از ساعت هشت و نیم تاحالا منتظر بوده ام. میگوید :"یک محصل باید حوصله داشته باشد. یک ساعت که چیزی نیست. محصل قبلی من ساعت ها منتظر من میماند و بالاخره آخر روز می رفت خانه اش. خیلی خوب محصل بود. امروز من خیلی زود آمده ام.شاید برای اصلاح "تز" ساعت ها منتظر بمانی.باید از حالا عادت کنی."
*******
این تکه ی از گفتگوی من با استاد رهنمای من است. هرگز فکر نمی کردم، هندی ها اینهمه نسبت به وقت بی توجه باشند.یک ساعت همیشه تاخیر دارند. پنج دقیق شان معادل نیم ساعت است.قبل از اینکه اینجا بیایم، فکر می کردم هند سایه به سایه چین جلو می رود و شاید آدمهایش هم مدرن تر و با کلاس تر باشند. ولی از وقتی اینجا آمدم فهمیدم که هندوها خیلی از شاخصه های جامعه های پیشرفته را ندارند. فرهنگ شان موازی با اقتصاد و صنعت شان رشد نکرده است. یا بعبارتی شاخصهای انسانی اینجا خیلی پایین است. حتی در افغانستان خیلی وقتها وقت شناسی بعنوان یک ارزش مطرح بود و به آن عمل میشد.
هندی آنقدر وقت نشناس اند که حتی در سطح مقامات عالیرتبه ی دولتی نیز دیده میشود. قراراست به همین زودیها بازیهای کشورهای مشترک المناقع در هند برگزار شود ولی تا هنوز که فقط پنج روز به برگزاری بازیها مانده است. محلات رهایشی و سالن های ورزشی آماده نشده است. رییس کمیته برگزار کننده ی المپیک مشترک المنافع گفته است که اگر قرار است کسی باید جوابگو باشد باید دولت هند باشد نه کمیته ی برگزار کننده. وقتی یک دولت بزرگترین رخداد ورزشی مانند بازیهای کشورهای مشترک المنافع را دست کم بگیرد و نتواند در موقع مقرر آماده نماید،این واقعن جای تاسف عمیق دارد. زیرا هند برای این برگزاری این بازیها مییلیون ها دالر پول گرفته است.
 
خوب این هم از مشکلات کشورهای شرقی و جهان سوم است  و کاری هم نمیشه کرد. باید سوخت و ساخت. من که با استاد رهنمایم طوری تا می کنم که دوره ام ختم شود ولی رییس کمیته ی برگزار کننده بازیهای مشترک المنافع چه خواهد کرد که کاروانهای ورزشی کشورها هنوز در هوتل ها زندگی می کنند و دهکده بازیها هنوز آماده نشده است.

۱۳۸۹ شهریور ۳۱, چهارشنبه

آواز دُهل،خدای هندو و من

معبد" گانیش" نزدیک دانشگاه ماست و صبح ها مراجعه کنندگان زیادی دارد.
یک هفته از روز "گانیش" خدای افسانه ی هندوها گذشته است ولی هنوز هم برنامه های مذهبی آنها ادامه دارد. شب ها صدای دهل و آواز کاروان گانیش خواب را از چشمان مردمان نزدیک آن می رباید. هندوها مجسمه ای گانیش خدای خود را روی موتر بالا کرده و کوچه به کوچه میگردانند و همگام با آن جمعیت قابل توجهی با دهل و کرنا از ان مشایعت می کنند.

شاید صنف دهم -یازدهم مکتب بودم، فکر می کردم مذهب و اقتصاد رابطه معکوسی باهم دارند. هرقدر سطح دانش واقتصاد مردم کشوری رشد کند به همان تناسب ایمان و اعتقاد به مذهب در آن جامعه کمرنگ خواهد شد ولی مشاهدات من فعلن تاحدودی زیادی این مفکوره ام را به چالش میکشد.

 زمانی که دربانکوک بودم.خانمی که در انستیوت  بین المللی آسیایی تکنالوژی تایلند تدریس می کرد و خیلی هم دانشمند وفرهیخته بود، در مقابل چشمان من پیشروی راهب بودایی زانو زد و هدیه ای را تقدیم کرد. درایران هزاران نفر به سیدعلی تعظیم می کند و ریئس جمهور احمدی نژاد خاضعانه پشت دست او را در مقابل ده ها دوربین بوسه می زند.نه بخواطر رهبربودن اش بلکه بخواطر رهبر مذهبی بودن اش. اینجا در هند پروفیسورهای دانشمند را می بینی که هنوز یکی نه بلکه دوتا دست بند تبرک شده ای معبد را می پوشد و به " گورو" روحانی مذهب اش  بشکل عجیبی تعظیم می کنند و میگویند که علم را نباید وارد دنیای مذهب کرد. میلیون ها ایتالیایی و اروپایی ها در مراسم شب سال نو از ساعت پیش روبروی قصر پاپ در واتیکان شب زنده داری می کنند تا پاپ از پنجرهء قصر مجلل خود دستی برای آنها تکان بدهد.

او شاید یکی از متجدد ترین هندوی است که می شناسم ولی در ایستگاه دین اینگونه متواضع است
منظور ام از طرح این مسئله توهین به مذهب و یا اعتقادات کسی نیست ولی صدای دهل و ترقه بازی چند شب آنان وادارم کرد تا عقده ای ناشی از آن را اینجا بریزم. شاید این بهترین اعتراض مدنی ام در برخورد با این قضیه باشد.فقط میخواستم بگویم که این آدما همه از یک جنس اند و درهمه جوامع وجود دارند خواه اروپایی باشد، یاهندی و یا هم جایی درجنوب افغانستان و مناطق سرحدی...
ولی بهرحال باید یاد بگیرم با این قضایا کنار بیایم. باید توان تحمل ام را بالا ببرم. باید کوشش کنم دگران را آنطور که هست بپذیرم و قبول اش کنم و به عقاید آنان احترام بگزارم.بیایید همه ی ما کوشش کنیم اینگونه باشیم.

۱۳۸۹ شهریور ۳۰, سه‌شنبه

چگونه از صلح تجلیل نماییم؟

از بیست و یکم سپتامبر به عنوان روز صلح تجلیل می شود. سازمان های جهانی، جامعه های مدنی و دولت ها از این روز تجلیل می کنند. در کشورما هم چند سالی می شود از این روز تجلیل می کنند. دولت افغانستان از این روز تجلیل می کند و طبق معمول از طالبان میخواهد که به کاروان صلح بپیوندند و دست از برادر کشی بردارند. جامعه های مدنی هم از این روز تجلیل می کنند.

CCA یا مرکز تعاون افغانستان برگزارکننده امروز مراسم صلح درسطح نهادهای مدنی است. برنامه طوری تنظیم شده است که کاروان صلح از کوته سنگی آغازشده و به استادیوم کابل ختم میشود. وزارت دفاع افغانستان نیز بیانیه ی صادر کرده و روز صلح را تبریک گفته و عطا محمد نور نیز در این رخداد حزب اسلامی حکمتیار را مسئول ناامنی های شمال و مخل صلح دانسته است.

درکشورما، مراسم تجلیل از روز جهانی صلح معمولا خیلی کلیشه ای برگزار می شود. ترانه ای برای صلح خوانده می شود، اطفال بیرق های را به نشانه ی صلح تکان می دهند و کبوتر سفید هم به نشانه سمبول جهانی صلح به پرواز در می آید.

********
رنگ سفید، رنگ سفید رنگ صلح است و اما من و مردم کشورم از این رنگ خاطره ی خوشی نداریم. اگر در کشورهای دگر رنگ صلح سفید است درکشور من اما، رنگ بیرق طالب است. طالبهایکه نشانه ی قساوت و خشونت  و تهدید اصلی صلح در کشورم اند. هرجا بیرق سفید به اهتزاز در می آید تنم می لرزد. ناخوداگاه بیاد طالب می افتم. بیاد کوچی می افتم که در تابستان سال جاری همین بیرق را داشت و خیلی از مردم کشورم را کشت. خانه و زراعت شان را نابود کرد. باید این رنگ را تغییر داد و رنگ دگری را جاگزین کرد.

وقتی از سخن از صلح بمیان می آید، بیدرنگ یاد سریال" رازهای این خانه" می افتم سریال که از تلویزیون طلوع پخش می شود. سریال دراز و با لوکیشن های کاملن غربی و خانه های مجلل. وقتی سریال را تماشا می کنی فکر می کنی این سریال مربوط زندگی مردمان اروپا و یا امریکا است. این سریال شباهت به زندگی مردم افغانستان ندارد درحالیکه بازیگران آن افغان اند و برای مردم افغانستان هم ساخته شده است. قصه ی صلح هم در افغانستان همینگونه است. ما همه ساله مراسم تجلیل، سیمنار، ورکشاپ و..... به ارتباط صلح برگزار می کنیم ولی درعمل هیچ نشان از صلح وجود ندارد. آنچه می بینیم خشونت است و قساوت.

1- خشونت رفتاری: رفتارهای ما خشن و نقطه مقابل صلح است. 
2- خشونت های ساختاری در دولت ما وجود دارد و قوانین درخیلی از موارد حامی صلح نیست و یا هم اگر هست اجرا نمی شود. و
3- خشونت های فیزیکی را که هر روز می بینیم و شاید خیلی ها مزه اش را عملن چشیده باشند.
 پس جامعه ی ما یک جامعه ی خشن است و خشونت با صلح در تضاد هست. برای همین است که هیچگاه صلح واقعی بوجود نمی آید. چون ساختارها، رفتارها و... خشن نهادینه شده و نیاز به کار عمیق و راهبردی دارد. با ورکشاپ و سیمنار و بیانیه هم نمی شود آنرا اصلاح نمود.

برای این است که صلح به واژه ی نسبتن لوکس، درباری و مفشن تبدیل شده است و در دسترس همگان نیست. صلح آنقدر در رسانه ها و مطبوعات به شکل کلیشه ی تکرار شده است که دگر واژه مفهوم کلی خود را از دست داده است و درخیلی موارد صلح با امنیت فیزیکی معادل است. صلح در کشورم معنی اصلی اش را ندارد و بیک واژه ای کلیشه ای مفشن و دست نیافتنی تبدیل شده است.

میگویند: " با حلوا-حلوا دهن شیرین نمی شود." با صلح- صلح گفتن ما به صلح نخواهیم رسید تا زمانیکه ما معنی صلح را درک نکنیم. تازمانیکه آنرا احساس نکنیم و تا زمانیکه مردم ما به بلوغ فکری نرسند، صلحی وجود ندارد و این واژه خیلی تنها و مجرد خواهد ماند و جز در روز صلح استفاده ی دگری نخواهد داشت. قبل از بمیان آمدن صلح وافعی زیرساخت های آن لازم است ساخته شود و ما باید باور کنیم که به صلح نیاز داریم. مرحله ی بعدی نقطه ی آغازین است از کجا شروع کنیم:

- صلح با منشور مصالحه ملی بوجود نمی آید.جنایتکار باید به سزای اعمال خودش رسانده شود ویا حد اقل به گناه اش اعتراف کند و اظهار پشیمانی کند. به قربانیان باید غرامت پرداخت و از آنان دلجویی کرد.کاریکه در در گنگو، بوسنی، تیمورشرقی و افریقایی جنوبی صورت گرفت.
- محمکه با صلاحیت باید تشکیل شود و به جرایمی که مربوط به گذشته است بپردازد (عدالت انتقالی) و نیز به جرایمی بپردازد که فعلن شورشیان و.... مرتکب می شوند.
- سیستم قضایی مستقل و بدون دخالت سلیقه ها و حکومت می تواند ضامن صلح باشد و باید تقویه گردد.
- صلح با اصلاح فرهنگی بوجود می آید، پس باید باورهای غلط که بنام اسلام به خورد چند تا جوان مدرسه ی دیوبندی داده می شود، باید تغییر داد.
- آموزش نکته ی کلیدی  وضامن صلح است.باید جدی تر از گذشته به آن پرداخت و کیفیت آنرا بالا برد. مسلمن تروریستها سر از ساحات بیسواد و کم سواد در می آورند.
- فساد باید از میان برداشته شود. خویشخوری و فساد در هرشکل آن بنیان های صلح را سست می کند. پس باید گامهای جدی در این مورد برداشته شود.
- اعتماد مردم عادی باید به نظام و دولت برگردانده شود ورنه در عدم وجود اعتماد صلح بوجود نخواهد آمد.
- بهبود زندگی مردم یکی دگری از مولفه های بوجود آمدن صلح است و باید به زندگی مردم تهیدست توجه کرد و آنرا از این حالت خارج کرد. این یکی از برنامه های هزاره سازمان ملل متحد هم است و دولت افغانستان هم متعهد به اجرای ان در چارچوب مشخص زمانی است. 

نکات فوق و بعضی نکات دگر که ذکر آن از حوصله ی نویسنده و خواننده خارج است، پیش شرطهای صلح در جامعه است و تا ما موانع را از پیش رو برنداریم، موفق به بوجود آوردن صلح واقعی و پایدار نخواهیم شد. باید یکبار دگر واژه ی صلح را در ذهن های شکاک خود بازبینی کنیم و از نو به بپردازیم.
" چشم ها را باید شست جور دگر باید دید............" (سهراب سپهری)
وقت آن رسیده است که به صلح از زاویه ی دگری نگاه کنیم.

روزجهانی صلح را به همه تبریک می گویم و امیدوارم روزی بتوانیم به صلح واقعی و پایدار در کشور خود و جهان دست یابیم و برای کسانی که در سطح جهان و کشورما برای صلح قربانی شدند و قربانی دادند، درود می فرستم.

۱۳۸۹ شهریور ۲۹, دوشنبه

پس لرزه های یک انتخاب

انتخابات و هیاهوی آن بپایان رسید. از جمع دو هزار و چند صد نفر فقط 249 نفر آن به پارلمان راه خواهند یافت. بیچاره کسانی که هزینه های گزاف را پرداختند وعده وعید دادند. گفتند چنین می کنیم چنان می کنیم، آسمان را بزمین و زمین را به آسمان پیوند می دهیم، سرک هشتادمتره می سازیم و هزاران وعده های دهن پرکن دگر. بیچاره کاندید های ناکام شده. خوب شده من کاندید نبودم. خوب از اول معلوم بود که کسی بمن رای نمی دهد و فردای رای دهی قیافه ام دیدنی میشد.حال بخوبی کسانی را که رای نیاورده درک می کنم.چقدر سخت است.

یادم می آید دوستی را گفتم بیا از این کاندید بازی خود را خلاص کن.کارهای مهم تر دگر هم هست که بتوانی برای مردم انجام دهی.
گفت: " نه امکان ندارد. مردم از من خواستند خودم را کاندید نمایم." حالا می شنوم که دوستم دست از پا دراز تر برای نجات خود از شر قرضداران به این در و آن در می زند. بدجوری گرفتار شده است. کفگیرش به ته دیک خورده و یک عالم قرض بالا آورده. خوب به این میگویند وعده سالاری.

 *********
رسانه ها اعلان کردند که آقای کرزی به یک هندو رای داده است. هرچند این در ذات خود میتواند اقدام نیکی باشد که ریئس جمهور یک کشور از یک اقلیت مطلق حمایت کند ولی نکته اینجا است که کمی آنطرف تر از دفترش مقامات کمسیون انتخابات تصممیم میگیرند که به ولسوالی ها و ولایات امن کارت کمتر روان کنند، زیرا رای آنها از ولسوالی های همجوار که مولد و مامن طالب است زیاد تر می شود. حالا خودت حساب کن این سیاست یک بام و دوهوا را چگونه می توان تحلیل کرد؟ درکدام جای دنیا سراغ دارید که مردم را از حق قانونی رای دادن محروم می کنند بجرم اینکه آنها شرور و آدمکش نیستند و خواهان صلح و ثبات اند.

گوش شیطان کر! خدا کند این مطلب را پاکستانی ها نشنوند. آنوقت بهانه ی خوبی برای آنها فراهم می شود. آنها هم حق دارند ادعا کنند:" کرزی صاحب شما بیک هندو رای دادید، برای یکبار که شده هم بخاطر گل روی طالبهای پاکستانی الاصل ما رای بدهید.اجازه بدهید کمی بیشتر سرببرند، آزادانه تر انتحار کنند، برای طالبان هم یک جرگه نه "انتخابات" برگزار کنید و برایشان رای دهید و جاسوس های مارا اجازه دهید که به آسانی در اطلاعات و امنیت شما رخنه کنند و ما کار شرافتمندانه ی همسایه داری خود را بشکل درست انجام دهیم. اگر می شود همین الان چند نفر از همین آدمهای مارا به پارلمان تان بچپانید تا ما به شما اعتماد بیشتر بکنیم و بتوانیم حسن همجواری را تکمیل کنیم.
********

حرف جالبی دگر هم پس از انتخابات بین مردم زمزمه می شود. همه ادعای برنده شدن دارند. هرکسی کاندید و یا طرفدار کاندید مشخص است، رای بالاتر از حد انتظار را برای او قایل است. اکثر کاندیدها عقیده دارند که اول و دوم شده اند.حال فرض کنید اگر همه اول باشند میماند که کی نفر آخر شود. "اینجا همه سیری است و پاوی و نیم پاوی پیدا نمی شود." این ضرب المثل معروف هزارگی است و در همین مورد صدق می کند.

"هیاهو برای هیچ" سه- چهارماه وقت صرف انتخابات شد. کسانی منبر و مسجد خود را فرش کردند. کسانی هم جیب شانرا چاق کردند و کسانی دگر هم به زعم خودشان به شهرت رسیدند ولی  قاطبه ی مردم افغانستان مثل همیشه فراموش شده ی واقعی این انتخابات بود.آنها بودند که صدای راکت را شنیدند و کشته و زخمی شدند. چندین روز بیکار شدند و حرف های کاندیدا ها را در کمال ناباوری گوش کردند ولی درنهایت زشت شدن دیوار شهر و دهات شان با عکس کاندیدا سهم شان شد. "پرده بالا رفت و پایین آمد اما ما همان" (سمیع حامد). بعید است مردم اندک سود از این انتخابات ببرد. بازهم همان است که بود.هزینه از مردم خواهد بود و آش را کسی دگر خواهد خورد. به این میگویند آش نخورده و دهن سوخته..................

۱۳۸۹ شهریور ۲۷, شنبه

پروسه رایدهی

 هفت صبح امروز پروسه رای دهی بشکل رسمی آغازشد. پروسه رای دهی در اکثر ولایات خوب گزارش شده است. تاحال اوضاع شهرهای بامیان، هرات، مزارشریف، کابل، قندهار و چند شهر دگر نورمال گزارش شده و بجز اصابت چند راکت در غزنی و زد و خورد در بغلان کدام اتفاق مهمی گزارش نشده است. هرچند در بغلان زد و خوردهای درجریان بوده است.

امسال هم مثل انتخابات های قبل مشکلات از نحوه ی هماهنگی های کمیسیون انتخابات خبر می رسد. مردم بامیان شکایت از ماشین سوراخ کن دارند که مثل سالهای گذشته درست کار نمی کند. 
همچنان گزارش های دگری نیز حاکی از پاک شدن رنگ انگشت دارد و دربعضی نقاط هم مسئولین کمسیون تا ساعت هشت و نه صبح در محل رای دهی حضور نداشته اند.جای تاسف است که این کمسیون بعد از برگزاری چهارمین انتخابات سراسری بازهم دچار همان مشکلاتی است که در انتخابات های قبل وجود داشت. حال اگر این مشکل را برتمام جوانب کار کمیسیون تعمیم دهیم به این نتیجه می رسیم که تقلب هم مثل گذشته جزئی از این پروسه خواهد بود. البته خدا کند که در این بخش این بار کارهای زیادتری صورت داده باشند. 
جوانان هرات در سایت رایدهی
ظاهرن استقبال خوبی از انتخابات شده است (فتو بلاک هرات)
زنان نیز در هرات سهم قابل توجه داشتند ( فتو بلاک هرات)
کرزی با حضور در یک مرکز رایدهی در کابل از مردم خواست در انتخابات شرکت نمایند
آقای محقق نیز  در پروسه رای دهی شرکت نمود.او در انتخابات گذشته بیشترین رای مردم کابل را از آن خود نموده بود.
 


۱۳۸۹ شهریور ۲۶, جمعه

روز سرنوشت

خیلی دوست داشتم امروز آنجا بودم. کسی را انتخاب می کردم و یا خودم را انتخاب می کردم. آری چی عیبی دارد؟ خودم را. ا ین همه آدم کاندید شده من هم یکی از آنها. یا حداقل رای میدادم به کسی که میخواستم.
خدا! رای دادن چقدر سخت است. از بین 600-700 نفر فقط یکی را انتخاب کنی. 

قاچاقبر مواد مخدر !
فرمانده دیروز جنگ!
رهبر قبیله
ملای مسجد
مافیای زمین
روشنفکر قلابی
و یا...........
نه براستی کدام یک؟
براستی انتخاب میان بد و برتر چقدر سخت است، البته نمی گویم همه بد اند. شاید خوب هم میان آنها پیدا بشود ، اولن که خیلی کم است و دومن شناخت آنان خیلی دشوار شده است.
"مارگزیده از ریسمان درار می ترسد". ما مردم مارگزیده ایم . هرکس را انتخاب کردیم. نقطه مقابل انتخاب خود را مشاهده کردیم. انگار آدم دگه شده بود. باگذشته اش صد در صد تفاوت کرده بود.

********
آن هم به کنار. تهدید طالبان را چی؟ جدی نگیریم؟ نمیشه جدی نگرفت. آنها خیلی بیرحم و خونریز اند.هرچند بردران ما هستند ولی برادران ناراضی اند و چون ناراضی اند هرکار که خواسته باشند، انجام می دهند. خدا امروز را بخیر بگذراند. امروز مردم به قیمت جانشان به حوزه های رایدهی میروند.شاید در خیلی از حوزه ها.برای دوستانم دعا می کنم. برایشان مصئونیت میخواهم.

********
خودم اینجا ام و تکه ی از قلبم را جا گذاشته ام.آنجاست
گوشه ای از خاطراتم آنجا است
بخش از زندگی ام آنجاست
تکه ی از هستی ام انجاست
شاید هم بخشی از وجودم آنجاست
و شاید هم تمام وجودم......
و سفر تمام وجودم را از من دریغ داشت.

برای تو و همه ی مردمان کشورم سعادت ارزو می کنم.خداکند فردای امروز سرنوشت از جنس دگر برای تمام مردم کشورم باشد. و این انتخاب آغازی باشد برای پایان تمامی مشکلات هم میهنان ام.
یک آغاز پرشکوه
و یک آغاز..................

۱۳۸۹ شهریور ۲۳, سه‌شنبه

پارلمان دوم

کمتر از پنج روز دگر به انتخابات پارلمان دوم مانده است. نگرانی ها در مورد امنیت انتخابات خیلی جدی است. همین دیروز عارف رحمانی یکی از کاندیدان پارلمان در ولایت غزنی مورد سوء قصد قرار گرفت. چندی قبل هم نامزدی دگری درولایت غزنی توسط طالبان کشته شد. در هرات و پکتیا نیز تهدیدات مشابهی به جان نامزدان مجلس دوم صورت گرفت. باوجود ترس از امنیت و شفافیت انتخابات مسئولات برگزاری انتخابات به کرات اعلان می کنند که انتخابات بدون کدام سکتگی وطبق زمانبندی قبل برگزار خواهدشد.

این درحالیست که سوای کاندیدان، مردم نیز نگران امنیت خودها اند. طالبان وعده داده اند که امنیت انتخابات را برهم بزنند. آنها از مردم خواسته اند که پای صندوق های رایدهی نروند و انتخابات را تحریم کنند. پوسته های تلاشی طالبان در غزنی و چند ولایت دگر فعال است و اگر کسی کارتهای رایدهی و یا عکسهای انتخاباتی با خود داشته باشد،توسط طالبان بازداشت شده و چه بسا که به 
قتل می رسند.

اما امنیت تنها بخشی از این نگرانی ها است. شفافیت بخش دگر این فرآیند است که با چاپ مقدار زیاد از فورمه های رایدهی در پاکستان عملن مورد سوال قرار گرفته است. حال بیم آن میرود که این تعداد ورقه ها در مناطق نا امن پخش شده و کاندیدان نزدیک به طالبان و یا افرادی دگر طرفداران "آی.اس.آی" با استفاده از آن به پارلمان نفوذ کنند. اگر اوضاع اینطور پیش برود رای مردم نادیده گرفته شده و کسانی غیر از نماینده های واقعی مردم بر کرسی مجلس تکیه زده و این خود بزرگترین تهدید برای دموکراسی نوپای کشور بوده و مخل امنیت ملی کشور خاهد بود. هرچند مسئولان کمیسیون انتخابات امروز اعلان کردند که این اوراق براحتی قابل شناسایی است. ولی از کجا معلوم که اوراق صد درصد کپی برابر اصل موجود نباشد. و اصل همان اوراق به سرقت نرفته  و درپاکستان دوباره چاپ گردیده باشد. این اتفاق در کشوریکه مدیران آن به فساد اداری غرق است خیلی هم دور از دسترسی نیست.

فساد در کمسیون بخش دگر از نگرانیها را تشکیل می دهد. همین حالا زمزمه های وجود دارد که مسئولین بعضی سایت ها به بعضی کاندیدان وعده سپرده اند که در بدل مقدار پول آرای آن سایت را به نفع کاندید مورد نظر تغییر خواهد داد، شایعه ی که با توجه به شرایط موجود ممکن به نظر می رسد. به خصوص در مناطق دور افتاده دستبرد عوامل دولت به آرای مردم نیز یکی از تهدیدات شمرده می شود. بیم آن می رود که دولت نتواند بیطرفی خود را حفظ کند و برای آسان ساختن کارش در مجلس آینده، نامزدان مورد نظر خود را به پیروزی برساند.

و این عوامل و عوامل دگر از این قبیل می تواند بر سلامت انتخابات پارلمان دوم تاثیر گزار باشد و اگر مسئولین کمیسیون بتوانند این فراز و فرودها را با مدیریت حرفه ای پشت سر بگذراند می توانیم به سلامت و کیفیت انتخابات امیدوار بود، در غیر آنصورت پارلمان دوم نیز کاری از پیش نخواهد برد ومثل پارلمان اول خیلی به منافع مردم افغانستان کمک نخواهد کرد. این پارلمان آخرین تیر شلیک شده بطرف منافع علیای کشور خواهد بود. رایدهندگان می توانند کسانی را انتخاب کنند که بتوانند بار دگر امید از دست رفته ی مردم را به آنان بازگرداند ویا هم برای همیشه اعتماد مردم از دست خواهد رفت. انتخابی که خیلی دشوار خواهد بود.

۱۳۸۹ شهریور ۲۱, یکشنبه

روز عید

جشن مختصری گرفته بودیم. فرصتی بود تا عده ای از دوستان را باهم دریکجا ببینیم و از داشی افغانی و نان وطنی لذت ببریم. همه در تهیه ی غذا سهم گرفته بودند. من کلم و فلفل ریز می کردم برای سالاد. دوستی با فامیل اش این نزدیکیها زندگی می کند و اتفاقن او با پسرش آمده بود. این آقا پسر شاید هفت-هشت سال اش باشد. همانطور که ما کلم را خورد می کردیم این  آقا پسرهم نزدیک ما آمد و من خواستم او را با دوستان دگر معرفی کنم.

به آقا پسر گفتم:" او کاکا قندهاری است. آن یکی دگر هم کاکا قندهاری است. این یکی هم کاکا خوستی است. و... "
بی درنگ خندید و گفت: " او بیچاره ره چرا قندهاری می گویید؟ او که خیلی تمیز است.
بعدش هم گفت : " ای کاکا که قندهاری نیست"
گفتم: " چطور؟"
گفت : " سیکو! خنده می کنه"

مانده بودم چی بگویم و از معرفی کردن ام خجالت می کشیدم. چرا من قندهاری گفتم؟ مانده بودم چگونه راست و ریست اش کنم. نمیتوانستم بگویم، چرا این حرف ها را میگویی؟ کی برایت یاد داده؟ و.
خوب بالاخره گفتم جان کاکا. قندهاری ها آدم های خوبی اند. بلی کاکا از قندهار است ولی قندهاری ها آنطور نیست که تو فکر می کنی. قندهاری ها آدم های خوبی اند.شاید نمی دانست که ریئس جمهوراش هم از قندهار است و خیلی هم خوش تیپ است با آن چپن و کلاه قره قل. نه نمیدانست. او از قندهاری فقط همین تعریف را داشت.

گاهی اوقات دشوار است کودکان را قناعت بدهی. کودک صادق ترین عضو اجتماع است و ریا و دورویی بلد نیست. او از آنچه دیده است حرف میزند. شاید قندهاری او میوه - سبزی فروش کوته سنگی بوده است، با سر ژولیده و لباس کثیف و یا شاید موتر وانی که در مسیر غزنی و کابل مسافر کشی میکند ویا شاید هم کوچگی هایش این تعریف را از قندهاری برایش کرده اند.

چندسال طول خواهد کشید تا واقعن مردم افغانستان همدگر را بشناسند؟ چند سال طول خواهد کشید تا کودکی از جنوب تعریف امروز اش ازیک بامیانی تغییر خواهد کرد و چند سال سپری می گردد تا کودکی از ولایات مرکزی بفهمد قندهاری کیست؟  و چندسال خواهد گذشت تا در وطن ما مسئله سمت، قوم و.... دگر رنگ ببازد؟  و روزی برسد که همه یکسان باشند و به انسان بها بدهند و گفتمان برادر بزرگ و برادر کوچک ازبین برود. دای و زای یکی شود و رنگ ها رنگین کمان شوند و رنگ نور را بخود اختیار کنند.

هنوز به تعریف آن کودک می اندیشم و به تفاوت واضح لایه های جامعه ی ما. به کودکی در جنوب می اندیشم که چی تعریفی از یک تاجیک، هزاره و یا ازبک باید داشته باشد؟ به کودکانی می اندیشم که در مدارس دیو بندی به آنها گفته می شود که فلانی ها کافراند و باید از بین بروند و آنها هم برای از بین بردن کافران کلید بهشت بدست می آیند و خود را در کابل ویا جاه های دگر انفجار می دهند و عده ای زیادی کافران بی گناه و غیر نظامی را نابود می کنند."بقول خودشان"

آیا راهی برای پایان دادن به این دیدگاه ها وجود دارد؟ شاید این کودک بازتاب دهنده ی چهره ی واقعی کشور ما باشد. تفاوت ها را باید در چهره ی آنان دید و دردهای جامعه را به کمک آنان درمان کرد. آنان علایم خوبی برای تشخیص مرض مزمن جامعه ی بیمار ما است.

۱۳۸۹ شهریور ۲۰, شنبه

عید فطر

عید سعید فطر برتمامی مسلمانان و به خصوص به شما روزه داران گرامی مبارک باد. امیدوارم روزهای خوشی را در این روزها سپری نموده باشید. در بنگلور امسال عید فطر مصادف با روز"گنیش" یکی از خدایان هندوها مصادف شده بود. هرطرف می رفتی مجسمه های کوچکی از این خدای هندوها به چشم میخورد.هندوها  و مسلمانان در یک روز اتفاق دینی خود را تجلیل کردند بدون اینکه به مراسم دگری مشکل آفریده باشند. تحمل و مدارای مذهبی در هند قابل ستایش است. کاش همزیستی ادیان در جاهای دگر دنیا نیز همینطور باشد.

۱۳۸۹ شهریور ۱۸, پنجشنبه

راهبرد جدید طالب ها

لحظات پیش گزیده های از پیام ملام محمد را در سایت بی بی سی خواندم. تکان خوردم، تنم لرزید. پیام طوری تنظیم شده است که فراموش می کنی پیام ملا عمراست کسیکه هفت- هشت سال سوراخ می پالد تا خود را قایم کند. این بار اما،آن چنان پیام عیدی میدهد که گویا امپراتور یک ابرقدرت پیام می دهد، به جامعه جهانی شاخ و شانه می کشد، نیروهای ایساف را تقسیم می کند به امریکایی و غیر امریکایی، به ملت هایشان هشدار می دهد که فرزندان شان را از افغانستان بکشد، به مجاهدین احساس همدردی می کند و آنها را "مجاهدین دیروز" خطاب می کند. اینها گوشه های از پیام امیرالمومنین و بقول دوستی "لوی مولوی صائب" است. البته این دوستم که اینطوری از ملا عمر یاد می کند، استاد در یکی از دانشگاه های کشور است.

بعید می دانم این حرف ها از ملا عمر باشد. ملا عمر در منطق اش هم این حرف ها نمی گنجد.آنها تا دیروز با مجاهدین در جنگ بودند و ازآنان به عنوان "نیروهای شر و فساد" نامبرده میشد. امروز اما، به یک بارگی شده اند مجاهدین سابق و حرف از تحقیر شان در حکومت می رود. دگر مثل سالهای گذشته از خارجی ها نمی خواهد که افغانستان را ترک کنند. زیرا این کار را تمام شده می داند. گویی همین حالا آنان افغانستان را ترک نموده اند. همه و همه موئد این نکته است که این حرف ها ازآن مشاوران فربه ملا صاحب اند. حرف های حلقه های اند که در این مدت همکار طالبان بوده اند و قدم بقدم طالبان را به این مرحله رسانده اند. حرف های یک مادر است، مادریکه طالبان را به عرصه ی سیاسی افغانستان آورد. رشد داد و به کمال رساند. حال کم-کم ادبیات شان را هم تغییر می دهد.جهان پسند تر، عامه پسند تر و قابل قبول تر از گذشته می سازد.

آنان نخست طالبها  را وارد افغانستان کردند، با اندیشه های قرون وسطایی. با رفتارهای خشن و غیرانسانی. با سیاست مشت آهنین و  دیدگاه های غیرقابل انعطاف. و انصافن نتیجه ی را که می خواستند گرفتند و بعدش پروژه ی دگری"حمله ی امریکا" با هماهنگی و یا بدون هماهنگی این روند را متوقف ساخت. به این روند نقطهء پایان گذاشت.

مرحله ی جدید شکل گرفت و آغاز روند جدید. طالبان در رفتار سیاسی خود کمی ملایم شدند هرچند عملن در رفتار آنان تغییر قابل ملاحظه به عمل نیامد. و این رفتار جدید در مناسبت ها و پیام هایشان پدیدار گشت. سال گذشته آنان به جامعه جهانی و کشورهای همسایه اطمینان دادند که درصورت بیرون شدن نیروهای ائتلاف به هیچ کسی صدمه نخواهند زد. امسال کمی پیشتر رفته و دیدگاه وسیعتر را نشانه گرفته و به عنوان یک قدرت هشدار می دهد، دلجویی می کند، نقاط قوت و ضعف حریف را تجزیه و تحلیل می کند و بر ضعف هایش انگشت می گذارد. مهممتر ازآن در اردوی حریف شکاف ایجاد نموده و درصدد سربازگیری از اردوی حریف می برآید.

بدون شک این پیام ، پیام همان ملای سابق ، بقول آن نویسنده غربی" گاو پرست قندهاری نیست که روزانه چند دفعه سراغ گاو هایش را می گرفت و به آنان علف میداد" نیست. نویسنده ی این پیام به ظرافت کلمات را کنارهم قرار می دهد و خوب میداند که تاثیر روانی این پیام بر مخاطبینش چه خواهد بود و چه اهداف را باید در این پیام دنبال کرد. این پیام، حرف های کسانی است که در این چند سال عروسک گردان طالبان بوده اند، به آنها پناه داده اند و حمایت کرده اند. 

ولی آیا  براستی طالبان آنگونه است که این پیام آنرا به تصویر میکشد؟ آیا آنان با گذشته پیوند ندارند؟ آنان واقعن تغییر کرده اند ویا دچار دگردیسی "Transformation" شده اند. آیا به حرف های که در این پیام و پیام های عیدی سال های قبل ذکر شده،  باور دارند؟ اگر به قدرت برسند چه؟  قتل عام نمی کنند. شمالی را نمی سوزانند.سیاست زمین های سوخته را دنبال نمی کنند.با القاعده و آی اس آس همکار نیستند. باید گفت که جواب همه ی این سوال ها نه است.  آنان هنوز درجای جای کشور زنان را سنگسار می کنند. مکاتب دخترانه را آتش می زنند. معلمین مکاتب را می کشند. هزاره ها ی دایکندی را سر می برند. قوانین سفت و سخت دوران حاکمیت خود را همین حالا در ساحات تحت کنترل شان تطبیق می کنند. پس کجای این اعمال با گذشته ی طالبان تفاوت دارد که ما فکر کنیم آنها واقعن دچار تغییر شده اند؟

طالبان مجموعه ی نا متجانس با اهداف گوناگون است که به آسانی مورد بهره برداری سیاسی قرار می گیرند. عروسک گردانان پشت صحنه ی بازی طالبان،  با توجه به اهمیت رسانه ها اما، این بار می کوشند از آنان یک چهره ی رسانه ی قابل قبول بسازند و از مدتی بدین سو جنگ رسانه ی را نیز در دستور کار قرار داده اند. آنان برای طالبان سایت انترنیتی می سازند. فرصت حضور سخنگویان آنها را در رسانه های مهم جهانی فراهم می سازند. در مناسبت های مختلف پیام های گمراه کننده ی را برای ملت های غربی، کشورهای مسلمان و رهبران افغانستان می فرستند.ووو.........توخودت بخوان از این مجمل.

فعالیت آنان اما، تنها به رسانه ها هم محدود نمی شود.آنان در دولت افغانستان هم نفوذ قابل توجه نموده اند. حلقه های زیادی در داخل دولت وجود دارد که فعالیت طالبان را توجیه می کنند، جنایات آنان را پرده پوشی می کنند و دولت بطرف مذاکره یکجانبه با طالبان سوق می دهند. آنان در لباس وزیر، وکیل ، جنرال، ریئس و.....  پروسه طالب گرایی را سرعت می بخشند و یا حداقل اراده ی موجود برای مبارزه با گروهک سکتاریستی طالبان را تضعیف می کنند.

درکنار این فعالیت ها، از جامعه ی جهانی و موءسسات بین المللی موثر در سطح جهانی هم غافل نمانده اند.تعداد قابل توجه برای دوباره سازی چهره ی طالبان در این موءسسات بین المللی  فعال اند. آنان سربازان طالب و عاملان حامیان طالب ها اند که با نکتایی و دریشی در موءسسات بین المللی به عنوان کارشناس مسایل آسیای مرکزی، افغانستان شناس، تحلیلگر مسایل سیاسی و ده ها عنوان حضور می یابند و طالبان را به عنوان یک نیروی شکست ناپذیر و مبارز آزادیخواه، بی آزار و معصوم جلوه می دهند که فقط به فکر رهایی مردم شان اند وبس.اتفاقن این کمپاین خیلی خوب جواب داده است.
پیام عیدی جدید ملا عمر، برای خیلی ها که مثل طالبان فکرنمی کنند، خیلی ها که به ارزش های نوین جوامع مدنی و دستاورد چندین قرن زندگی جوامع بشری  باور دارند، علمای دینی که میانه روی را پیشه کرده اند و بالاخره جامعه ی جهانی که این همه انرژی و پول شان در افغانستان صرف شده است، یک هشدار است. شمارش معکوس است برای نابود کردن همه ی آن ارزشها. راهبرد جدید پروژه ی طالب پروری است. خیز بلندی است به طرف نابودی  دستاوردهای چند سال گذشته و بازگرداندن افغانستان به چندین قرن عقب.

و این مسئولیت خبرگان و روشنفکران جامعه را بیشتر می سازد.آنان در راه جدید باید قربانی بیشتر بدهند و روی اهداف زیر کارکنند:
- باید راهبرد جدید مبارزه با این پدیده ساخته شود. مسیرهای که به طالبان و حامیان آنها ختم می شوند باید ردیابی و شناسایی شوند. آگاهی دهی بیشتری از ماهیت این گروه به مردم داده شود. دولت باید تلاش های موهوم مذاکره با طالبان را از نو تعریف کند و مذاکرات با اهداف روشن، صریح و شفاف صورت گیرد. مردم باید از جزئیات مذاکره با آنها مطلع گردند. 
- به دولت فشار آورده شود تا خواسته و یا ناخواسته به آسیاب طالب ها نریزد و بیشتر ازاین به طالبان و عوامل پشت پرده ای آنان نرمش و کرنش نشان ندهند. 
- فساد یکی از پدیده های است که دولت به آسانی از کنار آن گذشته است. مردم و روشنفکران باید در جهت مبارزه با آن و یا وادار کردن دولت به مبارزه باآن دوش بدوش هم کار کنند.
- مسایلی مانند زد و خورد بهسودی ها با کوچی ها و مسایل این چنینی باید ریشه یابی شود و بشکل درست و عادلانه ی آن رفع شود، درغیر آنصورت طالب ها به آسانی از آن سوء استفاده می کنند.

درعرصه ی جهانی نیز باید:

توطئه عوامل سیاسی و رسانه ای طالبان و همکاران آن باید با استدلال های محکم پاسخ گفته شود. آگاهی دهی بیشتری از مولفه های قدرت در افغانستان داده شود. تنوع قومی و مذهبی افغانستان که جامعه جهانی آنرا فراموش کرده اند، باید برجسته شود و به آنان فهمانده شود که طالبها همه ی مردم افغانستان و اراده ی یک ملت نیست.باید گفته شود آنان کی اند؟ از کجا آمده اند؟ و چگونه در مورد آنان بزرگنمایی می شود.

موارد بالا تنها گوشه ی کوشش از تلاش های است که می تواند تا حدودی از ترفند های جدید طالبان جلوگیری می کنند و باید به شکل صحیح به آن پرداخته شود، در غیر آنصورت طالبها هر روز به موفقیت های جدید دست خواهند یافت و شاید زمانی برسد که نه حمایت جامعه ی جهانی را داشته باشیم و نه حمایت مردم افغانستان و آنوقت پیروزی طالب ها حتمی خواهد بود و این یعنی یک فاجعه ی تمام عیار.


۱۳۸۹ شهریور ۱۷, چهارشنبه

به پیشواز روز جهانی سواد آموزی

هشتم سپتمبر روزجهانی سواد آموزی است. سواد آموزی یکی از اهداف مهم برنامه هزاره سازمان ملل متحد است. سواد آموزی بخش از پروگرام های ملل متحد در افغانستان  در گذشته و حال بوده و می باشد. افغانستان دارای کمترین نرخ سواد درکشورهای منطقه و جهان است. گزارش تازه ی سازمان ملل میزان سواد در افراد بالای پانزده سال را فقط 26% ذکر کرده و این در حالیست که نرخ سواد در بین زنان با همین رده سنی فقط 12 در صد است. با این حساب نه تنها درین کشورهای جهان سومی بلکه در سطح منطقه پایین ترین شاخص سواد را دارد.

فیصدی افراد باسواد در کشور تاجکستان 98، ازبکستان 97%، ایران 82%، پاکستان 36% و در ترکمنستان این رقم به 98.8 می رسد. بربنیاد این آمار می توان گفت که افغانستان از همسایگان اش فرسنگ ها فاصله دارد و دولت باید راه حل های فوری، کوتاه مدت و میان مدت برای این مشکل جستجو کند. پیش از این دولت افغانستان اعلان کرده بود که نرخ باسوادی در افغانستان به 36 درصد رسیده و تاسال 2015 رقم بیسوادی پنجاه درصد کاهش خواهد یافت.

وزارت معارف افغانستان، پس از اداره ی موقت گامهای نسبتا خوبی را به همکاری سازمان های مثل یونسکو و دانشگاه نبراسکا برداشته است ولی متاسفانه انتظارات را برآورده نکرده است. کارشناسان امور فرهنگی براین باورند که با بودجه فعلی و همکاری موسسات بین اللمی این وزارت می توانست خیلی بهتر از این ها بدرخشد. ولی مواردی وجود دارد که نشان از سوء مدیریت در وزارت دارد.

بطور نمونه وزارت در چند سال اخیر بودجه هنگفتی را در بخش ایجاد نصاب تعلیمی جدید خرج نموده که ثمره اش کتاب های بی کیفیت است که دارای اشتباهات املایی فراوان و ضعف های تکنینکی فراوان است. یکی دگر از برنامه ها هم توسعه بخش سواد آموزی است که در عمل چندان موءثر واقع نشده و خیلی از روستا ها از نعمت آن محروم اند و بعضن هم اگر وجود دارد، با استادان کم سواد اداره می شود.بسته بودن مکاتب بخاطر نبود امنیت چالش دگری است که بر سر راه معارف کشور قرار دارد. فقدان مکاتب در ساحات طالبان نیز نرخ سواد در کشور را پایین می آورد.

توجه به مکاتب یکی از اساسی ترین اصول توسعه است و دولت باید در نوسازی سیستم آموزشی، ارتقای ظرفیت استادان، استفاده از تجارب کشورهای همسایه و جهان اقدام اساسی نماید. با استراتژی فعلی و کارکرد وزارت معارف دشوار است که به برنامه اعلان شده ی خود برسد. باید روش تدریس و سیستم آموزش تغییر همه جانبه نموده و پاسخگوی نیازهای جدید نسل جوان گردد.

۱۳۸۹ شهریور ۱۵, دوشنبه

حامد به جرم آگاهی دهی به استقبال مرگ رفت

حامد نوری یکی دگر از خبرنگاران و معاون انجمن خبرنگاران افغانستان شامگاه دیشب به شکل فجیعی باضربات چاقو در کابل به قتل رسید. او سالها به عنوان مجری در تلویزیون ملی کار کرده بود. بامرگ آقای نوری شماره خبرنگاران کشته شده در زمان ریاست جمهوری آقای کرزی به عدد بیست و چهار می رسد.
مطبوعات در هر جامعه ای جایگاهی رفیع داشته و از آن جهت که در فاکتور های میزان آزادی های سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی هر کشوری ، نوع نگاه حکومت ها به مطبوعات تاثیر تنگاتنگی دارد ؛ همواره در مقایسه کشورها به لحاظ نوع آزادی های سیاسی و مدنی همیشه از مطبوعات به عنوان یک معیار و ملاک سخن به میان می آید. تهدید، ارعاب و قتل یک خبرنگار تهدید جامعه ی باز بوده و هشدار جدی به مسئولان یک کشور است.

دولت باید هرچه سریع تر تلاش کند تا در زمینه ی امنیت خبرنگاران گام های موءثر بردارد و تحقیقات جدی در مورد این گونه فجایع براه اندازد تا عاملان اینگونه قتل ها را شناسایی کند و به پنجه ی قانون بسپارد.

فقدان حامد نوری را به  فامیل و اهالی خانوادهء مطبوعات افغانستان تسلیت می گویم و برای آقای نوری که عمری را در جهت آگاهی دهی مردم اش سپری کرد، آرامش جاودان آرزو می کنم.

۱۳۸۹ شهریور ۱۳, شنبه

قدس

یک جمعه ی خونین ولی نه در غزه، نه در کرانه ی باختری. یک جمعه ی خونین در کویته، میزان چوک. نمیدانم ما مردم کجای کاریم؟ آخر ابتکار قدس بدست کی است؟ تا کی به نفع این و آن شعار بدهیم؟

ما چرا هر جا دست دارازی می کنیم. آخر یکی نیست بگوید برادر به زندگی خودت برس. بروری را چگونه میشود جای بهتری برای زیستن کرد. مری آباد را چطور. چطور با بلوچ ها کنار آمد و با پشتون ها. و اگر هم خیلی انرژی اضافه داشتی بیا و برای افغانستان داد و غال را بنداز.مثلن برای بهسودی ها. برای کسانی که در جای جای این کشور سر بریده می شوند.میگویند کل اگر طبیب بودی سر خود را مداوا می کرد.

زمانی پدرم کتابی را میخواند بنام"مشکاة"، فکر کنم همین طوری نوشته میشد. در آن راجع به دوزخ و چیزهای دگر نوشته کرده بودند. نوشته بود مردی گناهکار در دوزخ هیزم می آورد.پشتاره می سازد. سنگین است نمی تواند بردارد، دوباره آنرا باز می کند بجای اینکه کم کند و بتواند بلند اش کند، مقداری هیزم دگر به آن می افزاید. این مردم کویته هم واقعن همینطوری اند.با وجود این همه مشکل، بازهم فلسطین و قدس را هم بر رنج هایشان اضافه میکنند و این هم می شود نتیجه اش.

روزجهانی قدس، روزجهانی اشک تمساح ریختن است. برای کشور مبتکر معنای جز بهره برداری سیاسی ندارد. آنها با اسراییل مشکل دارند، با امریکا مشکل دارند و میخواهند حوزه ی نفوذ خود را تا عمق آبهای سرخ و بحیره عرب گسترش دهند ولی شما چه؟ چرا این را درک نمی کنی؟ چرا هرچه باید این و آن گفت، قبول کنی و مرگ براین و آن نثار کنی؟ این مرگ اول سراغ خودت می آید نه آنها.

روحانی عزیز و سید محترم!
کمی هم به فکر این ملت باشید.حداقل حق آب و نمک این ها را درنظر بگیر چیزی که تو به آن عقیده داری. کمی هم بفکر منافع مردم باش.برای یکبار که شده هم منافع خودت را در درجه دوم قرار بده. ورنه در درازمدت روزی همه متوجه خواهد شد که شما مقصرید و آنوقت جایی بین مردم نداری.

علامه محترم و تازه از قم برگشته!
اگر واقعن خیلی علاقه به فلسطین داری، باری به فلسطین برو و در آنجا همبستگی با فلسطین را عملن تجربه کن ولی اگر به جرم شیعه بودن ترا نکشتند. زیرا وهابیت در فلسطین خیلی طرفدار دارد. و اگر هم از وهابیها نجات یافتی برو سراغ اسراییلی ها را بگیر. بیشتر ازین این مردم را قربانی نکن. این ها اسراییلی نیستند و با امریکا هم سر و سری ندارند.یک مشت مردم فقیر و بدبخت اند که به کار و زندگی خود مصروف اند وبس. خودت هم این را خوب میدانی.

و اما برادر مظاهره کننده!
ما انقدر مشکل داریم که کسی باید بداد ما برسد نه اینکه ما مشکل کشای دگران باشیم.مشکل فلسطین با این تظاهرات ها حل نمی شود و حتی آنها نیاز هم به تظاهرات ما ندارد. دیدید که فلسطینی ها حتی با کشته و زخمی شدن دوصد نفر صدای خود را هم بلند نکردند ولی همان حامیان اسراییل این کشتار را به شدت محکوم کردند. این تجمع ها هم برای فلسطین نیست برای یکعده ی دگر است آنها نان خود را ازین راه بدست می آورند و تو این وسط هیچکاره ای. آنها برای رنگین کردن سفره ای خود می خواهند نان تو را ببرند وبس.آنها تو را پُل می زنند تا به نان برسند، به جاه برسند و به.........خیلی چیزهای دگر. بس کمی فکر کن.
برادر من و تو باید یاد بگیریم که به حرفهای این چنینی آنها نه بگوییم. همه ی حرفهای آنها درست نیست. اغوا کننده است. ضد دین و مذهبی  است که تو به آن اعتقاد داری. پس بیا کمی هم به خود بیندیشیم.

۱۳۸۹ شهریور ۱۰, چهارشنبه

مادر

خوابم نمی برد. یاد مادرم افتاد. امشب خواستم تلفنی صحبت کنم ولی این تلفن هم گاهی چیزیش میشه. نتوانستم ارتباط برقرار کنم. آخرین باری که رفتم خانه فقط چند ساعت با هم نشستیم و یک چای باهم خوردیم.قندهار می رفت و بعدش هم ایران. 

زندگی ام طوری بوده که به ندرت یک ماه در خانه بوده ام. همیشه سفر بامن بوده گویی همزاد من است. لعنت به سفر. آخرین بار با مادرم بودم دو سال پیش بود. فقط ایندفعه بیش از دوماه درکنارش بودم، آنهم در شفاخانه ی در پاکستان. مادر را برای اشعه درمانی آنجا برده بودم. چه روزهای نا امید کننده ی بود. همه می گفتند درمان فایده ندارد......... ولی من ادامه دادم و معالجه فایده کرد.

مادر چهار سال است که با مریضی سرطان مبارزه می کند و تا اینجا پیروز هم است. خداکند اینطور ادامه پیدا کند و سایه اش برای سالها روی سر ما بماند. مادر خیلی مهربان است، در شفاخانه قبل از اینکه به فکر خودش و دردهای ناشی از شیمی درمانی و رادیوتراپی باشد، به فکر من بود. می پرسید جایت خوب است؟ سرد ات نمی شود؟ غذا چی؟ این غذا را دوست داری و از این حرفها.

ما پسرها خیلی زود از خانه می زنیم بیرون.شاید اصلن فراموش کنیم که مادر در دوری فرزندان اش چه میکشد. چقدر بفکر فرزندان اش است؟ وقتی هم به خانه بر می گشتم، مادر اینقدر محبت میکرد که عامدانه تصمیم می گرفتم قهر کنم، دعوا کنم، بد اخلاقی کنم. شاید اینطوری دلسرد شود و اینهمه محبت نکند. واقعن خجالت می کشیدم از آن همه محبت. حال فکر می کنم اشتباه می کردم. رفتارم خیلی کودکانه بود.
******

ولی می دانم مادرم، حال روزهای خوشی را سپری می کند.آرزو داشت زیارت برود، زیارت امام رضا که رفت. امامزاده ها و حضرت معصومه را زیارت کرد.شاید هم عراق برود به کربلا ، نجف و جاهای دگر. حتمن خوشحال خواهد بود از اینکه به ارزوهایش می رسد. شاید دلتنگ ما باشد ولی رویاهایش کم-کم به حقیقت تبدیل می شود و این خوشحالم می کند.

مادر! میدانم فرزند خوبی نیستم. ولی مرا ببخش. خیلی کم به تو سر زدم. کمتر از آن احوالت را جویا شدم که باید می شدم.امیدوارم خوش و سرحال برگردی. ایندفعه قول می دهم، وقتی برگشتی پیشت بیایم و زود ترک ات نکنم. میخاهم نصیحت ام کنی. می خاهم سرزنش ام کنی. میخواهم مادر باشی با همان قهر و محبت همیشگی ات. ایندفعه قول می دهم بدخلقی مصنوعی نکنم. قهر نکنم و سعی می کنم بهتر باشم.

درست است تلفن کار نمی کند ولی این دفترچه ی یادداشتم را که ازمن نگرفته ام. من اینجا باتو صحبت می کنم. اینجا با تو خلوت می کنم و گپ می زنم.عیبی ندارد اگر دوستانم هم بخوانند. آنها هم فرزند مادری هستند و بعضن هم شاید مادر باشند و پدر. من را درک خواهند کرد. شاید کسانی  تهمت "عاطفی بودن" را به من بزنند ولی عیبی ندارد. چون من انسان ام. عاطفه دارم و وابستگی های خاص خود را.خوشحال می شوم.غمگین می شوم واین حالات روانی ام روی این وبلاگ هم قطعن اثر می گذارد. 

عبدالکریم سروش، قران پژوه و فیلسوف نامدار اسلامی ادعا می کند قران کلام محمد است و با خوشحالی محمد جملات خوشحال کننده و با غمگینی او آیه های یاس آور و غمگین کننده از زبان ایشان جاری می شود.و به تحقیق که  این وبلاگ هم انعکاس دهنده ی حالات روانی یک انسان وخلوت تنهایی های من است.