۱۳۸۹ دی ۸, چهارشنبه

بُزکشی تمام عیار

این روزها حسابی سرم شلوغ است. تلفن ام هر روز چند دفعه زنگ میخورد اما تلفنهای دوستانم نیست، تلفنها از استاد رهنما، ریئس دیپارتمنت و ازاین قبیل آدمها است. لحظه ی پیش دیپارتمنت بودم با استاد رهنما و ریئس دیپارتمنت ملاقات کردم. هرکدام حرف خود شانرا میزدند.

قرار است حدود سیصد تا چهارصد دالر امریکایی مصارف تحقیق و لوازم التحریر برای ما داده شود. حال این  عالیجنابان همه به نحوی میخواهند سهمی در این پول داشته باشند. دلایل متفاوت است وهرکدام  یک دگرش را نقص میکنند. من هم میخواهم مصارف تحقیق ام را با این پول پوشش دهم. " بُز ده غم جان و قصاب ده غم گوشت" حکایت من را بخوبی بازگو میکند.

من مسابقه بُز کشی را از نزدیک ندیده ام ولی فیلم بُزکشی را دیده ام. حال تکاپوی ما برای تصاحب این پول، یادآور مسابقه بزکشی تمام عیار است. این روزها شدیداٌ نقش پهلوان بزکشی را بازی میکنیم، کدام یک برنده خواهیم بود، گذشت زمان قضاوت خواهد کرد.حرص هم عجب چیزی است...

۲ نظر:

همدم گفت...

پویش عزیز خوبست که هنوز میمر هایت بی خبر است وگرنه بازی داغتر میشدو مارا ام به تماشا میکشاند.مقاومت کنی برنده میشی ههههه.

ناشناس گفت...

برایت متاسفم دوست عزیز. شما سعه ی صدر داشته باشید.