۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۸, سه‌شنبه

کوچی، بهسود، جنگ و من

خیلی دلم گرفته است. سر صنف هم حال خوشی نداشتم.یک کلاس را هم که غایب شدم.
کله صبح با خبرهای بدی از خواب می پری.
کوچی ها بهسود را غارت کردند.
علم گل کوچی:"%40 درصد هزاره جات از ماست . ما حق خود را به زور که شده هم می گیریم".
یلدا در صفحه فیس بوک اش می نویسد."انفجاری در نزدیکی دفترش رخداده و بعد تر هم خبر می شوی که 19 نفر را به کام مرگ فرستاده است" و صدها خبر نا خوشایند دگر.
کلاس می روی.همصنفان ات سوال می کند.بازهم در کشور شما انفجار شده؟
می گویم :چطور؟
می گوید: در روزنامه خواندم.
خوب؟
می گوید :خوب نداره. مگر شما از کشتار خسته نشده اید؟
می گویم: مگر انفجار کار هرکسی می تواند باشد. در بمبی هم اتفاق افتاد. در لندن هم اتفاق افتاد. در فلان جا هم......................
می گوید: خوب آنها هم یا از کشور شما بودند یا از پاکستان .
سکوت می کنم حرفی برای گفتن ندارم. چی برای گفتن دارم؟ به کدام چیز کشورم افتخار کنم و از آن تعریف کنم.
به گذشته زمانی که ما حاکم هند بودیم.
می گوید: آن زمان هم همین کار را کردید. به کشور ما هجوم آوردید. هزاران نفر را کشتید.سومنات مرکز خدایان مان را نابود کردید.به فرهنگ و دین ما احترام نگذاشتید و ....................................
از چی بگویم؟
بگویم که آری. کشور ما این شکلی است دگه . ما هنوز مردمان داریم که به شکل کوچی زندگی می کنند.خانه بدوش اند.بدن شان ماه ها روی آب را نمی بیند.بین پاکستان و افغانستان در گردش اند.
بگویم هنوز ما خود را برای رسیدن به بهشت انفجار می دهیم. درصورتیکه در دین ما خودکشی حرام است.
بگویم مسیر ماه را جامعه جهانی و چند نفری که جامعه جهانی را به گروگان گرفته اند تعیین می کنند.
بگویم هرکس مزدور خوب بود. پادشاه،ریئس جمهور ،آمر و حاکم خوب تر می تواند باشد.
و بگویم و بهتر است نگویم .
نه من هیچ چیز نمی گویم.بهتر است لالمانی بگیرم و بگویم مثلن من در مورد کشورم زیاد معلومات ندارم. بهتر است بگویم هر وقت در مورد کشورم صحبت می کنم .لکنت زبان پیدا می کنم نمی توانم صحبت کنم.
**********
براستی این چه کشوری است که چه داخل اش باشی و چه خارج از آن برایت آزار دهنده است.در هردو صورت رنج می بری.
در خبرها آمده بود.کوچی ها خانه های مردم را آتش زده اند.پولیس و اردوی ملی هم مستقیم و غیر مستقیم از آن ها حمایت می کنند.
در خبر ها گفته شده بود. که نمایندگان هزاره ها در پارلمان دست به تحصن زده اند و در مقابل علم گل کوچی گفته است که ما جایداد خود؟ را به زور و به قیمت جان هزاران آدم هم که شده می گیریم.
یکی نیست بگوید کدام جایداد؟
بس نیست این همه ستم بر این مردم کرده اید.
آخر این کشور است.کدام ویژگی یک کشور را دارد.
آیا ملت در افغانستان وجود دارد؟
آیا دولت دولت برآمده از اراده ای مردم است؟
آیا دولت حاکم کشور است؟
آیا اردو و پولیس این کشور واقعن برای کشور خدمت می کنند؟ ویا برای منافع قومی و....
اگر واقعن دولت داریم.پس کوچی مسلح چی کاره است
طالب کی هست
و هزاران سوال دگر
هر بار به کشورت فکر می کنی موهای بدن ات راست می شوند و ته دل آرزو می کنی کاش در افغانستان بدنیا نمی آمدی
کاش صدای انفجار به گوش ات طنین انداز نبود
کاش از کوچی خبری نمی داشتی
و کاش معمای بنام کوچی وجود نمی داشت
و همه مردم کشورت بدون هیچگونه مشکل می توانستند زندگی کنند.

خنده آور است .افتضاح از این هم بالاتر است؟ من که فکر نمی کنم.

۲ نظر:

mallistani گفت...

شاه حسین اشرفی مالستانی هزاره(مالوف)
سلام و سلامتی نثار همگی.
اقایی پویش نوع پرداختت بسیار انگیزه انداز است و من هم از خواندنش لذت میبرم مگر امید دارم که دیکر به این افتخار کنی که من نسل سوم مردم هزاره این کشور را به امید و تغییر یک صدو هشتاد درجه ای به یک میدان ابر قدرت جهان تبدیل می کنم.
ان شأ موفق باشی
من منتظری نوشته های بعدی شما هستم

نویسنده وبلاگ نسلی برای فردا گفت...

پویش عزیز بی خیال زیاد به این چیز ها فکر نکن میدونم سخته ولی بی خیال باورکن این بی خیال بودن البته هم که نوعی راه حل است.
وگر نه ماهم به گونه مجبوریم "هدایت وار" بوفکور بنویسم کاراکترهای خود را هم به نوعی در خومان جستجو کنیم ...
ایکاش روزی این سوالهابه ناخود اگاه در ذهن کودکان که ناخواسته به دنیا می ایند در گهواره ناارامشان میکرد. میدونی بزرگان از هوش رفته اند. تنها میتوان به کودکان این سرزمین امید وار بود. تنهاچیزیکه ارامم میکند. همین هست.موفق باشی قشنگ بود.