۱۳۸۹ شهریور ۶, شنبه

باز هوای وطنم آرزوست......

زین الله حازم استاد دانشگاه بامیان با سند ماستری راهی بامیان شد
امروز کمی گرفته ام ولی غمگین نیستم. گرفته ام زیرا چهارتن از استادان دانشگاه های مختلف کشورما بعد از اتمام تحصیلات شان به کشور برگشتند.

غلام هنریار استاد دانشگاه کابل، جلال زی استاد دانشگاه در جلال آباد، آقای احمدی استاد در مشرقی و زین الله حازم استاد در دانشگاه بامیان پس از دوسال رنج دوری از وطن و دوستان و مشقت تحصیل در هندوستان، سحرگاه امروز بنگلور را به قصد دهلی و کابل ترک کردند.

 از اینکه می بینم دوستانم دگر اینجا نیستند گرفته ام. از اینکه می بینم لحظات دلتنگی دگر آنها را ندارم، دلتنگ تر می شوم ووو... و خیلی ها دلایل وجود دارد که احساس دلتنگی برایشان بکنم.

 اما با این وجود احساس غمگینی نمی کنم.آنان دوسال تمام زحمت کشیدن، دوسال زجر دیدند. تا برای کشور شان مفید واقع شوند، تا برای خود شان کسی باشند، تا فامیل و دوستان شان افتخار کنند و تا اندوخته هایشان را برای اولاد وطن انتقال دهند.

غمگین نیستم، زیرا آنها با دست پر به کشور برگشتند. بسیاری از اولاد سرزمین ما هستند که در آن طرف تر، کشورپاکستان می روند و در برگشت انتحار، انفجار و وحشت به ارمغان می آورند. آنها در مدارس دیوبندی آموزش های افراط گرایانه می بینند. در کمپ های القاعده آموزش بمب های دست ساز را می بینند . تا سرک مارا، فرزندان وطن مارا، شهرمارا و بالاخره هستی ما را نا بود کنند. آنها در برگشت به زعم خودشان کلید بهشت را در گردن می آویزند ولی در عمل کلید بدبختی، سیاه روزی، ننگ و در یوزگی را به گردن می آویزند.

اینان اما، با افتخار سند عزت بدست می آورند. برای ترقی کشورما افتخار می آفرینند. نوید زندگی و آبادانی را به کشور به ارمغان می برند.برای آبادانی و طراوت وطن و فرزندان اش تلاش می کنند. آنان تجربه ی زندگی ملیت ها و افوام گونه گون، مذاهب مختلف و کاست های متفاوت را با خود می برند. آنان به چشم سر دیده اند که چطور گونه گونی مذاهب، افوام و لسان های مختلف مایه ی مباهات هندی ها شده در حالیکه گونه گونی اقوام، مذاهب و تفاوت های فیزیکی در کشورما به یک دردسر و جنجال تبدیل شده است.

آنان شاید آموخته باشند که می شود مثل هندی ها زندگی کرد. سیاه بود، سفید بود، مسلمان بود، هندی بود، مسیحی بود ولی با این همه تفاوت، شهروند یک کشور بود، با عزت زندگی کرد. می شود با وجود این تفاوت ها برابر زندگی کرد.بدون امتیاز طلبی، بدون تبعیض و بدون تعصب.فقط به شهروند بودن اندیشید. به سازندگی کشور اندیشید. شاید آنها این ارزش ها را  ارج گذاشته باشند. شاید آنها مروج این ارزش ها باشند. شاید.......

دوست داشتم عکس هنریار دوست صمیمی ام را و نیز عکس آن دو استاد دگر را نیز در این جا بگذارم ولی افسوس که عکسی از آنها نداشتم. از این بابت متاسفم.

بلی غمگین نیستم خوشحالم، از خوشحالی بخود نمی گنجم وقتی می بینم در دانشگاه بامیان که تا چندی قبل به زحمت یک و یا دو استاد ماستر وجود داشت.حالا هفت- هشت ماستر برگشته اند و مصروف تدریس اند. و دو- سه نفر هم مصروف ختم دوره ی دکترای شان اند و حدود پانزده نفر هم مصروف سپری نمودن ماستری شان در نقاط مختلف دنیا اند. دانشگاهی که در دل کوه های بابا قرار دارد و با سلاح علم به جنگ طبیعت خشن می رود و مردم دریا دل بامیان و سایر نقاط کشور را به کاروان توسعه ی بشری پیوند می دهد.

بیایید به همه ی آنانی که در راه پیشرفت کشور کوشش می کنند، درود بفرستیم و تشویق شان کنیم. و به آنانیکه در صدد ویرانی این کشور است روشنگری نماییم تا دست از غرق نمودن کشتی ای بردارند که خود سوار آن است.

۱ نظر:

نادیه فضل گفت...

سلام
جای دوستان تان همیشه سبز و زیبا باشد.
سپاس از محبت تان و امیدوارم باور یکی از دریچه هایی باشد برای شما وبرای همیشه برای شما.