۱۳۸۹ تیر ۳, پنجشنبه

تاوانی که مک کریستال پرداخت

"مک کریستال سبکدوش شد". این تیتر خبرهای دیروز و امروز مطبوعات بود. فرمانده ی که پا بپای کرزی در افغانستان سفر می کرد. او معمار استراتژی جدید نظامی ایالات متحده و مردی بود که تلفات غیر نظامیان را به حداقل رساند. افزایش نیرو بخشی از راهبرد ترسیم شده ای او برای کاخ سفید بود. خواب های طلایی طالبان درمارجه تحت قیادت او پریشان گردید.

 باوجود تمام اینها از نخستین روزهای فرماندهی او تنشهای گاهن آشکار بین او و کارل ایکن بیری سفیر امریکا و تیم امنیت ملی امریکا مشهود بود. این کشمکش ها از دید مطبوعات هم پنهان نماند. بعد از چندین مورد انتقاد  از تیم امنیت ملی، سرانجام مصاحبه ی مک کریستال با مجله رولینگ استون نقطه پایان به همکاری او با ارتش گذاشت و اوباما با قاطعیت تمام او را از صندلی داغ فرماندهی اش سبکدوش کرد.

جنرال مک کریستال درمدت فرماندهی اش بخوبی توانسته بود حمایت کرزی و تیم اش را جلب کند و روابط خوب با دولت افغانستان دست و پا کرده بود. تاخیر در عملیات قندهار بخوبی سطح همکاری مک کریستال با کرزی را نشان می دهد. برای همین بود که کرزی طی یک ویدیو کنفرانسی خواهان ابقای کریستال بر سمت فرماندهی نیروهای امریکایی و ناتو شد. درخواستی که مثل خیلی از درخواست های کرزی از اوباما روی زمین ماند.

ولی در طرف دگر قضیه، جنرال مک کریستال اما، باتمام نقاط مثبتی که داشت، کارمهم هم انجام نداد. سی هزار نیری تازه نفس بنا به درخواست اش وارد افغانستان گردید. باوجود آنهم تغییر قابل ملاحظه ی درشرایط کشور پدیدار نشد. مارجه همچنان در برزخ نا امنی بسر می برد. قندهار به شهر ارواح بدل شده و هر روز ناامنی درآن افزایش می یابد.

شمال افغانستان که در چند سال اخیر به بهشت امن افغانستان تبدیل شده بود، نیز به قدوم مبارک طالب مزین شد. بغلان شاهد درگیری های خونین بین طالبان و حزب اسلامی گردید. قندوز به غده ی سرطانی شمال تبدیل شد و دامنه ی نا امنی ها حتی به بدخشان و تخار نیز کشیده شد. عملیات مارجه مهترین دستاورد کریستال هم باوجود سر و صدای رسانه ی هیچ دریچه جدیدی بروی کبوتر صلح باز نکرد.

درعوض این جنرال تا توانست برای خودش جنجال بپاه کرد. یک روز به هالبروک تاخت، روزی جنرال جیمز جونز را نشانه رفت و در آخر هم که شخص اول مملکت را هدف سخنان نیشدار اش قرار داد. تحمل هم حد و مرزی دارد و بالاخره مروارید سیاه ی  سیاست، باراک اوباما تصمیم به برکناری اش گرفت. 

این تصمیم یک تصمیم شجاعانه بود و لازم بود تا فاصله بین نظامیان و کاخ سفید به صفر برسد. مبارزه در ماموریت مهم افغانستان نیازمند عزم جدی و تیم یکدست و هماهنگ می خواهد. با آغاز به کار دیوید پتریوس حتما شاهد تغییرات بهتری در افغانستان خواهیم بود.

از طرف این یک تصمیم به موقع اداری اوباما هم بود. رفتن بطرف هدف و بدست آوردن آن نیاز به همدلی و تیم یکدست دارد. مک کریستال عملن با سیاست های واشنگتن مشکل داشت. برخلاف خیلی ها من معتقدم دوگانگی در سیاست ها و اجراآت امریکایی ها تاثیر بدی روی زندگی افغان ها می گذاشت. بهر صورت باید دید که آمدن فرمانده جدید تغییر مثبتی صورت خواهد گرفت. یا امریکایی ها تا استخراج کامل لیتیوم و طلا در افغانستان نا امنی ایجاد می کنند.


۳ نظر:

RS232 گفت...

ممنون دوست من
با خواندن وبلاگ شما اطلاعات جدیدی کسب می کنم.

basir ahang گفت...

پویش عزیز تحلیل خوبی بود.
اما من موافق نیستم، جنگ درافغانستان یک بازی سیاسی وهدف امریکا این نیست که برای من وتو صلح ودموکراسی هدیه کند؛ آنها دنبال هدف خودشان هستند. ثانیا زندگی افغانها همه خوب است وازدوطرف به خاطر داشتن امتیازات؛ تریاک وتروریزم نفع میبرند. این زنده گی افغانستانی هاست که نابود میشود واین آنها هستند که زیر لگدها له میشوند نه افغانها. افغانها از ملای کور گرفته تا حاکم کر هردو به اندازه کافی ازامتیازات برخوردار اند. مگرندیدی که 28 جنوری همین آقایان که شعار مبارزه باترویزم سرمیدهند 183 ملیون دالر به طالبان "برادران حاکم کور" دادند؟ ازسوی دیگر حاکم کر درطول بیش ازهشت سال 54 ملیارد دالر را که روزی من وتو باید قرضه اش بپردازیم، به جیبش زده است وهمیشه مست خندان ازشراب سکراندیز قدرت عربده میکشد.
قلمت رسا باد پویش عزیز

rafiqpoor گفت...

ممنون از کامنت هایتان. من هم باشما موافقم آقای آهنگ عزیز ولی هدف من نفس برکناری یک فرمانده متمرد بود. اگر متوجه شده باشید من در آخر به این مورد اشاره کرده ام. استخراج لیتیوم به نحوی استعاره ی منافع امریکااست.
ورنه ما چه دین روی آنها داریم که از آنها توقع داشته باشیم. آنها برای بازی های خاصی آمده اند. در این شکی نیست.
آهنگ عزیز ممنون از نظرتان.
"آر.اس و" ممنون ازینکه به ما سر زدید.