معبد" گانیش" نزدیک دانشگاه ماست و صبح ها مراجعه کنندگان زیادی دارد. |
یک هفته از روز "گانیش" خدای افسانه ی هندوها گذشته است ولی هنوز هم برنامه های مذهبی آنها ادامه دارد. شب ها صدای دهل و آواز کاروان گانیش خواب را از چشمان مردمان نزدیک آن می رباید. هندوها مجسمه ای گانیش خدای خود را روی موتر بالا کرده و کوچه به کوچه میگردانند و همگام با آن جمعیت قابل توجهی با دهل و کرنا از ان مشایعت می کنند.
شاید صنف دهم -یازدهم مکتب بودم، فکر می کردم مذهب و اقتصاد رابطه معکوسی باهم دارند. هرقدر سطح دانش واقتصاد مردم کشوری رشد کند به همان تناسب ایمان و اعتقاد به مذهب در آن جامعه کمرنگ خواهد شد ولی مشاهدات من فعلن تاحدودی زیادی این مفکوره ام را به چالش میکشد.
زمانی که دربانکوک بودم.خانمی که در انستیوت بین المللی آسیایی تکنالوژی تایلند تدریس می کرد و خیلی هم دانشمند وفرهیخته بود، در مقابل چشمان من پیشروی راهب بودایی زانو زد و هدیه ای را تقدیم کرد. درایران هزاران نفر به سیدعلی تعظیم می کند و ریئس جمهور احمدی نژاد خاضعانه پشت دست او را در مقابل ده ها دوربین بوسه می زند.نه بخواطر رهبربودن اش بلکه بخواطر رهبر مذهبی بودن اش. اینجا در هند پروفیسورهای دانشمند را می بینی که هنوز یکی نه بلکه دوتا دست بند تبرک شده ای معبد را می پوشد و به " گورو" روحانی مذهب اش بشکل عجیبی تعظیم می کنند و میگویند که علم را نباید وارد دنیای مذهب کرد. میلیون ها ایتالیایی و اروپایی ها در مراسم شب سال نو از ساعت پیش روبروی قصر پاپ در واتیکان شب زنده داری می کنند تا پاپ از پنجرهء قصر مجلل خود دستی برای آنها تکان بدهد.
او شاید یکی از متجدد ترین هندوی است که می شناسم ولی در ایستگاه دین اینگونه متواضع است |
منظور ام از طرح این مسئله توهین به مذهب و یا اعتقادات کسی نیست ولی صدای دهل و ترقه بازی چند شب آنان وادارم کرد تا عقده ای ناشی از آن را اینجا بریزم. شاید این بهترین اعتراض مدنی ام در برخورد با این قضیه باشد.فقط میخواستم بگویم که این آدما همه از یک جنس اند و درهمه جوامع وجود دارند خواه اروپایی باشد، یاهندی و یا هم جایی درجنوب افغانستان و مناطق سرحدی...
ولی بهرحال باید یاد بگیرم با این قضایا کنار بیایم. باید توان تحمل ام را بالا ببرم. باید کوشش کنم دگران را آنطور که هست بپذیرم و قبول اش کنم و به عقاید آنان احترام بگزارم.بیایید همه ی ما کوشش کنیم اینگونه باشیم.
۳ نظر:
سلام آقای پویش، خیلی جالب نوشته ای. یک سوال نیز دارم. می خواهم از بلاگفا به بلاگ سپات کوچ کنم. اما در این جا نوشته را پست نمی توانم. شما که در این زمینه تجربه دارید. لطفا بامن شریک کنید.
استاد عزیز یکی از آن کوش پد ها بری خود پیدا کو صدا را بلاک می کنه و کلی از سروصدای دهل راحت میشی بخدا.
پس از سلام:
آقای پويش: به موضوع جالبی اشاره کرده ايد. من از زمانيکه در ترکيه آمده ام در ذهنم گاهی دغدغه ی بزرگی دارم. اينجا هر جا که باشی روز پنج بار صدای آذان از مناره های بلند مساجد بلند ميشود. از طرف در چند قدمی اکثر مساجد بارها، نايت کلب ها و ديسکوتيک های زيادی مشغول کار خود هستند. همه چيزهای که در هر دوی اين مکان ممکن است، در عين وقت انجام ميشود. و من هميشه از خود می پرسم اين مردم چگونه می توانند چنين اوضاع را تحمل کنند. در حاليکه می بينم برای مردم ترکيه (البته نه همه جای ترکيه) اين يک فرهنگ شده است که به اعتقادات همديگر سخت احترام بگذارند و کسی مزاحم اعتقاد ديگری هم نشود.
اما ما چه؟ نميدانم؟
ارسال یک نظر