آیت الله خامنه ای رهبر ایران در نطقی (بی بی سی) گفت : منفی بافی خیانت واضح است. مسئولین ایرانی همیشه گفته اند که تحریمها هیچ تاثیری بر زندگی مردم ایران نخواهد داشت ولی آمارها غیر رسمی حاکی از بدتر شدن تدریجی وضع اقتصادی ایران است. وقتی این خبر را در بی بی سی خواندم، برای لحظه ی خدا را شکر کردم ایرانی نبودم و گرنه هراز گاهی مرتکب "خیانت واضح" میشدم.
هفته گذشته ایمیلی را از مسئولان برگزار کننده ی کنفرانس بین المللی تغییرات آب و هوای دریافت کردم که در آن نوشته بود:" متاسفانه بدلیل طولانی بودن فرآیند اخذ ویزه برای شهروندان افغان و همزمان شدن آن با تعطیلات کشورنیپال و نیز باتوجه به تاخیر در تاییدیه ی دانشگاه مطبوع شما، گرفتن ویزاه برای شما مقدور نخاهد بود. مسئولین کنفرانس به شدت متاثر است و مراتب تاسف خود را ابراز میدارد.امید در فرصت های بعدی بتوانیم از شما استفاده کنیم."
روی فورم ایکه برای ویزا خانه پری کرده بودم نوشته شده بود" برای اتباع کشورهای افغانستان، بورکینافاسو، گانگو، سریلانکا و رواندا." آن لحظه ایکه این فورم را خانه پری کردم و لحظه ی که ایمیل معذرت خواهی را دریافت کردم، منفی ترین احساس نسبت به خودم، کشورم و شهروندی ام بمن دست داد. آخر اتباع دگر کشورها خیلی راحت ویزا دریافت میکنند و بعضی هم اصلاٌ به ویزا هم ضرورت ندارند. این چه کشوری ایست که حتی نیپال برای ورود ما شرایط وضع میکند.
در تاریخ و جغرافیه دوره ی مکتب ما همیشه می نویسند ما افغانها تاریخ پنج هزار ساله داریم، وطن ما کوه های بلند دارد، ما سالها در هند حکومت کرده ایم، بت شکن هستیم و سومنات را ویران کردیم. فلان جا حمله کردیم. شجاع هستیم. انگلیس را شکست داده ایم و روس را... هیچوقت نگفتیم حال ما چکاره هستیم و به کجا میرویم؟ چه افتخارات داریم ؟ واقعیت اینست که نام کشورما با تروریسم، مواد مخدر، انفجار-انتحار پیوند خورده است. بهترین جوانان این خاک در یونان، جریزه ای کریسمس و... جاه های دگر ماه ها بدون سرنوشت زندگی میکنند تا شهروندی خود را تبدیل کنند. شاید همین افتخارات دیروز روی شانه های آنان سنگینی میکند؟؟؟ و یاهم نکبت امروز....
آیا هیچ راهی برای بیرون رفت از این بحران وجود دارد؟ آیا مسئولین کشور نیم نگاهی هم به این مشکلات جدی دوخته اند؟ آیا کسی بفکر این سرزمین هست؟ تاکی میخواهیم با تاریخ چند هزارساله زندگی کنیم؟ تاکی با افتخارات فانتزی میشود زیست؟ یک اعتراف میتواند شروعی باشد برای همه ی این نارسایی ها تا نسل آینده ما بیخودی به چیزهای که نداریم افتخار نکنند و بیشتر از این بفکر شکست دادن ابرقدرت ها نباشد. کمی هم بفکر ساختن زندگی خود باشند و فراموش کنند ما زمانی بت شکن بودیم.
هموطن، بت در آستین خودت است آنرا بشکن! فقر بت است، بیسوادی میتواند سومنات امروزی باشد. مدارس دیو بندی بتخانه است. اینجا پر از بتخانه است، صدها بت در کشورت وجود دارد.قوم پرستی بت است. افراط گرایی بت است. فساد بت است و .... بت است آنرا بشکن.... اهریمن در خانه است و تو در بیرون دنبالش هستی.........
هفته گذشته ایمیلی را از مسئولان برگزار کننده ی کنفرانس بین المللی تغییرات آب و هوای دریافت کردم که در آن نوشته بود:" متاسفانه بدلیل طولانی بودن فرآیند اخذ ویزه برای شهروندان افغان و همزمان شدن آن با تعطیلات کشورنیپال و نیز باتوجه به تاخیر در تاییدیه ی دانشگاه مطبوع شما، گرفتن ویزاه برای شما مقدور نخاهد بود. مسئولین کنفرانس به شدت متاثر است و مراتب تاسف خود را ابراز میدارد.امید در فرصت های بعدی بتوانیم از شما استفاده کنیم."
روی فورم ایکه برای ویزا خانه پری کرده بودم نوشته شده بود" برای اتباع کشورهای افغانستان، بورکینافاسو، گانگو، سریلانکا و رواندا." آن لحظه ایکه این فورم را خانه پری کردم و لحظه ی که ایمیل معذرت خواهی را دریافت کردم، منفی ترین احساس نسبت به خودم، کشورم و شهروندی ام بمن دست داد. آخر اتباع دگر کشورها خیلی راحت ویزا دریافت میکنند و بعضی هم اصلاٌ به ویزا هم ضرورت ندارند. این چه کشوری ایست که حتی نیپال برای ورود ما شرایط وضع میکند.
در تاریخ و جغرافیه دوره ی مکتب ما همیشه می نویسند ما افغانها تاریخ پنج هزار ساله داریم، وطن ما کوه های بلند دارد، ما سالها در هند حکومت کرده ایم، بت شکن هستیم و سومنات را ویران کردیم. فلان جا حمله کردیم. شجاع هستیم. انگلیس را شکست داده ایم و روس را... هیچوقت نگفتیم حال ما چکاره هستیم و به کجا میرویم؟ چه افتخارات داریم ؟ واقعیت اینست که نام کشورما با تروریسم، مواد مخدر، انفجار-انتحار پیوند خورده است. بهترین جوانان این خاک در یونان، جریزه ای کریسمس و... جاه های دگر ماه ها بدون سرنوشت زندگی میکنند تا شهروندی خود را تبدیل کنند. شاید همین افتخارات دیروز روی شانه های آنان سنگینی میکند؟؟؟ و یاهم نکبت امروز....
آیا هیچ راهی برای بیرون رفت از این بحران وجود دارد؟ آیا مسئولین کشور نیم نگاهی هم به این مشکلات جدی دوخته اند؟ آیا کسی بفکر این سرزمین هست؟ تاکی میخواهیم با تاریخ چند هزارساله زندگی کنیم؟ تاکی با افتخارات فانتزی میشود زیست؟ یک اعتراف میتواند شروعی باشد برای همه ی این نارسایی ها تا نسل آینده ما بیخودی به چیزهای که نداریم افتخار نکنند و بیشتر از این بفکر شکست دادن ابرقدرت ها نباشد. کمی هم بفکر ساختن زندگی خود باشند و فراموش کنند ما زمانی بت شکن بودیم.
هموطن، بت در آستین خودت است آنرا بشکن! فقر بت است، بیسوادی میتواند سومنات امروزی باشد. مدارس دیو بندی بتخانه است. اینجا پر از بتخانه است، صدها بت در کشورت وجود دارد.قوم پرستی بت است. افراط گرایی بت است. فساد بت است و .... بت است آنرا بشکن.... اهریمن در خانه است و تو در بیرون دنبالش هستی.........
۷ نظر:
پویش عزیز،
دست شما درد نکند. واقعاٌ ما با یک نه بلکه ده ها مشکل در جامعه ی خود دجار هستیم.
نوشته هایت روز بروز جالب تر میشود پویش عزیز.منتظریم کابل برگردی و از نزدیک باهم ببینیم.
پويش عزيز: نيکو نوشتی، اما
از ويزه و از گردش و از زندگی دوريم
از خود به نفوريم
مردان خرد در وسط معرکه تنهاست
از ماست که بر ماست
شعر فوق را به سبک يکی از اشعار مشهور ملک الشعرای بهار سرودم که گفته بود:
اين دود سيه فام که از بام وطن خاست از ماست که بر ماست
وين شعله سوزان که برآمد زچپ و راست از ماست که بر ماست
تشکر از لينک ات
موفق باشی.
استاد محترم ! عین واقعیت را گفتی. میگویند افغانستان تاریخ زرین دارد. این در صورتی ممکن است که زر رنگ سیاه داشته باشد. و میتواند راست هم باشد چون ذغال سیاه است ،ارزشش در چرخاندن ماشین صنعت کمتر از زر نیست!!!!؟؟؟؟؟
به نظر من هم ما خیلی عقب ماندیم و دلیل اش هم همین تاریخ گذشته ی ماست. همه فکر میکنند به اندازه کافی افتخار دارند. مثل عرب ها که با تمدن اول اسلام زندگی میکنند.
پویش عزیزسلام...نمیدونم ... فکر کردم این قشنگترین نوشته بود که تاحالا در وبلاگت خواندم ... دلیلش شاید هم این بود که حرف دلم را در ان یافتم... موفق باشی عزیز...راستی این گزینه "تاید کلمه" را وردار واسه نظر دادن ... اعصاب ادم را خورد میکند وقت نظر دادن..هههههههه
ببخشید دیگه .
روزی خوبی داشته باشی
سلام پویش عزیز، زمانیکه در بلاگ سپات وبلاگ ایجاد کردم، تصمیم داشتم بیشتر وبلاگ نویسی کنم. اما متوجه شدم وقت کافی برای این کار ندارم.(البته در این سمستر) به این دلیل آدرس اش را به کسی ندادم و بجز همان مقاله اولی چیزی هم نگذاشتم. فکر می کردم کسی آن را نمی خواند و خبر ندارد. از این جهت هیچ وقت نظرات را چک نکردم. اما امروز وقتی به ایمیل آدرس ام در جی میل رفتم دیدم نظر داده ای. این آدرس ام را به ندرت استفاده می کنم. اکثرا از آدرس ام در یاهو استفاده می کنم. به هر صورت از اینکه دیر نظرت را متوجه شدم، مرا ببخشی، زیرا فکر می کردم کسی از وجود این وبلاگ خبر ندارد و حتی به حسابم هم وارد نشدم که متوجه شوم. به هر صورت شادکام و موفق باشی.
ارسال یک نظر