۱۳۹۰ دی ۳, شنبه

امتحان کانکور


بالاخره امتحان کانکور در بامیان برگزارشد.شاگردان مکاتب بامیان بعد از سپری کردن یک هفته سخت و دشوار امتحان کانکور را سپری کردند. امیدوارم که در فضای بشدت رقابتی کانکور توانسته باشند به دانشکده های دلخواه شان راه یافته باشند.از امتحان کانکور و رنج آن که بگذریم، هوای سرد بامیان هم با من سر سازگاری ندارد. احساس میکنم یکی از شدیدترین سرماخوردگیهای عمرم را تجربه میکنم. سرفه، ریزش و سر درد امانم را بریده است. بعد از ظهرها بامیان بوی زغال میدهد. باید مردم این مرز و بوم شکر گزار باشند که معادن زغال سنگ در نزدیکی شان واقع شده است ورنه با این طبیعت خشن و زمستانهای بیرحم، بدون برق و گاز چگونه از سردی هوا در امان میماندند.

اینروزها با اشخاص گوناگون در تماس هستم ، انسانهاییکه با دیدن آنها جامعه ام را بهتر میشناسم و تجربه ام از زندگی کامل تر میشود. مثلا آدمی را ملاقات کردم که حافظ کل قران بود، ساده و بی پیرایه بود و ظاهرا دانش دینی اش هم بد نبود. عقیده داشت فقه آدم را ثروتمند میکند و با ایمان راسخ میگفت که خودش این را تجربه کرده است. مانده بودم چه بگویم. فکر کردم پس بیل گیتس میلیاردر امریکائی و یا موکِش آمبانی میلیاردر هندی باید خیلی فقه خوانده باشد تا سرمایه دار شده باشند.

در غزنی نیز آدمی را دیدم که در سخنرانی اش کنترل جمعیت را حرام میدانست و میگفت خداوند خودش رزق را میرساند. شاید نمیدانست که نفوس جهان از مرز هفت میلیارد گذشته است و تا سال 2050 از مرز نه میلیارد هم خواهد گذشت و یا هم شاید نمیدانست که کشوری مثل ایران که ادعای رهبری جهان اسلام را دارد، بیست سال است که کنترل جمعیت را تشویق میکند.

در کابل نیز پیرمردی را دیدم که اهل پروان بود و از زبان شیخ الحدیث قریه اش میگفت که دوستی با کفار برکت را از زندگی اش ربوده است و تاکهای انگورش کم حاصل شده است. پیر مرد علاوه میکرد که خودش درسوره دوزادهم قران خوانده که وقتی کفار در افغانستان آمد، برکت از زندگی مردم خواهد رفت و بعد زمان ظهور عیسی مسیح میشود و کفار از زمین برچیده خواهد شد...

۱۳۹۰ آذر ۲۴, پنجشنبه

نیروی جوان، پاشنه آشیل دانشگاه بامیان

یکی از دوستانم بتازگی از خارج برگشته و بعنوان استاد در دانشگاه بامیان مشغول بکار است. من هم این روزها در بامیان بسر میبرم و دیروز پای صحبتهای دوست ام نشستم. او میگفت دیروز میخواسته برود دیپارتمنت خودش و استاد جوانی او را نشناخته و گفته است که اجازه نیست بروی زیرا امتحان است. ظاهرا آن استاد فکر کرده که دوست من محصل است. بعدها هم گفته است ببخشید من شما را با محصلین اشتباه گرفتم. از اینگونه قضایا تقریبا درهرجا برای استادان دانشگاه بامیان رخ میدهد. در وزارت تحصیلات عالی، در خود دانشگاه بامیان و در جاهای دگر به جوانک های محصل اشتباه گرفته میشوند.

شبیه همین رخداد را در وزارت تحصیلات عالی با چشم سر مشاهده کردم. هفته ی پیش برای ارزیابی اسنادم به وزارت تحصیلات عالی مراجعه کردم. رییس یکی از دانشگاه های با سابقه در گفتگو با یکی از مدیران، سر راست به سراغ دانشگاه بامیان رفت. او میگفت وزیر صاحب از ما کیفیت میخواهد در حالیکه دانشگاه بامیان از "پوهنیار" بالاتر استاد ندارد و وی اضافه کرد با این وضع چگونه میشود دانشگاه ها صاحب کیفیت شود؟ 

 جالب است که رتبه علمی در افغانستان جای درجه تحصیل را گرفته است. من کسانی را سراغ دارم که دردانشگاه های معتبر افغانستان تدریس میکنند و  رتبه "پوهاند" را دارند ولی هنوز لیسانسه اند و تمام داشته هایشان از همان چهل-پنجاه سال قبل است ، درحالیکه استادان دانشگاه بامیان تاجایی که من شناخت دارم اکثرا ماستر اند و جوان و جالبتر اینکه اکثرا بتازگی از کشورهای مختلف برگشته و تاحدودی با علم روز آشنایی دارند. طبعا نیروی جوان با تکنالوژی معلوماتی هم بیگانه نیست. حالا ممکن است فاکتور جوانی جنبه های مثبت و منفی داشته باشد ولی مهم اینست که فاکتهای مثبت نیروی جوان نظر به بارهای منفی اش کمتر است و فقط عنصر تجربه را کم تر دارند. بهرحال بنظر میرسد تا مردم کشورم نیروی جوان را باور کنند، راهی درازی در پیش است...