۱۳۹۰ آبان ۲۳, دوشنبه

کابل جای بدی نیست...


روزهای شلوغ  است این روزهای من. بازدید دوستان، تجدید خاطرات و دنبال کردن کارهایم اینجا وقت کمی برای نفس کشیدن میگذارد. هرچند هوای کابل مجال نفس کشیدن از شهریان اش  را گرفته است. کابل این روزها پُر دود و غبار آلود است، خدا کند همیشه اینگونه نباشد ورنه نمیدانم شهریان کابل چگونه در این هوا نفس میکشند. کابل این روزها مملو از بنرهای در حمایت و آگاهی دهی در مورد برگزاری لویه جرگه عنعنوی است، مجلس ایکه خیلیها آنرا خلاف قانون اساسی میدانند.  میشود حضور سنگین نیروهای نظامی و پولیس را در جای جای این شهر احساس کرد. شهریان کابل این روزها از انفجار و انتحار واهمه دارند چیزیکه همیشه در چند قدمی شهروندان افغان احساس میشود.  تلویزیونها همه از لویه جرگه میگویند و مخالفتها و موافقتها یک روز پیش از برگزاری لویه جرگه ادامه دارد.

*****
شهر با سال پار اندکی تفاوت را تجربه کرده است. بجز از سرک باغ بالا و پل هوایی میدان میرویس و چند فواره و میدان تغییر مثبتی بخود ندیده است. شهرداری کابل اما، تابلوهایی را برای جلب نظر شهروندان برای پاککاری شهر در بعضی از چهار راه ها نصب کرده است و با توجه به حجم کثافات در شهر فکر میکنم استقبال چندانی از آن بعمل نیامده است. 
ناهنجاریهای اجتماعی همچنان رو به فزونی است. سن اعتیاد پایین تر آمده است. اگر باور نمیکنید سری به زیر پل سوخته بزنید. وحشتناک است وقتی میبینی جمعیت بزرگی از معتادان زیر پُل زندگی میکنند و از هر گروه سنی . برای شهریان کابل شاید خیلی عادی باشد دیدن این همه ولی برای یک تازه وارد مثل من خبر از یک فاجعهء بزرگ میدهد، فاجعه ایکه شاید در دهه های آینده  جامعه ء ما را دچار تهدید جدی کند.
آنقدر کار برای انجام دادن وجود دارد که مبهوت میمانی کدام یک  باید در الویت قرار بگیرد. شاید دولت افغانستان هم مثل من نمیداند از کجا باید شروع کند و برای همین است شاهد تغییر قابل ملاحظه در زندگی مردم نیستیم.

*****
ولی هر چه باشد از بدو ورودم به این شهر حس تازه ای بمن دست داده است و از آمدنم خوشحالم. در لابلای این گرد و خاک هنوز امید برای زندگی بهتر جوانه میزند. کابل ممکن است آسم زده باشد، ممکن است بد ترین شهر برای زندگی باشد ولی  با وجود همه ای اینها قلب تپنده ء افغانستان است. افغانستان جای بدی نیست برای زیستن حتی اگر نتوانی شیک زندگی کنی و حتی اگر گرد و خاک روی ابروهایت سنگینی کند. حتی اگر از سرمای صبحهایش نتوانی دندانهایت را مسواک بزنی و بگذاری برای وقتی که آفتاب بیاید و هوا گرم شود. اینجا را نمیشود با جایی دگر مقایسه کرد حتی اگر در سرکهایش انتحاری بروید و جاده هایش از ترس حضور طالب درجاه خشک اش بزنند و برای رفتن از شهری به شهری دگر بمیری  و زنده شوی. حتی اگر هویت ات را پنهان کنی و همینطور عقاید ات را تا مبادا کسی در راه مزاحمت نباشد. حتی اگر گاهگاهی در چند قدمی مرگ، زندگی را تجربه کنی. حتی اگر دود چلم در یک قهوه خانه سنتی چشمانت را آزار دهد(دی:) و حتی اگر...  نه اینجا اصلا جای بدی نیست.