۱۳۹۰ شهریور ۱, سه‌شنبه

افول ستاره قذافی

لیبی بازهم در صدر اخبار قرار گرفت. انگار بیم و امیدها پایان ناپذیر است. دیروز همه خبرگزاریها از سقوط تقریبی حکومت قذافی خبر میدادند. شورای انتقالی لیبی از دستگیری سیف الاسلام جانشین قذافی خبرداده بود ولی  سیف الاسلام با حضورش در هوتل محل اقامت خبرنگاران خارجی آب سردی روی دست مخالفان ریخت. غربیها که از عملیات ششماهه هوایی شان برعلیه حکومت قذافی خسته شده اند، حالا هر شایعه ی را بوق و کرنا میکنند بدون اینکه به صحت آن توجه داشته باشند.

به نظر میرسد سرهنگ قذافی نمیخواهد حکومت چهل و دو ساله اش به این آسانی سقوط کند و او با چنگ و دندان مانع سقوط حکومت اش میشود و نا امیدانه به نبرد ادامه میدهد تا شاید مخالفان اش را مجبور به آتش بس نماید. هرچند به گواهی کارشناسان چیزی به سقوط حکومت اش باقی نمانده است. غربیها بعد از سالها فرصت مساعدی را یافته اند تا بقول ریئس جمهور سابق امریکا سگ دیوانه ی خاورمیانه را برای همیشه خاموش سازند. سرهنگ قذافی در بیست وهفت سالگی حکومت شاهی در کشورش را با یک کودتا سرنگون کرد. او در دوران حکومت اش کارنامه ء غیر متعارف بجا گذاشت. او از پان عربیزم شروع کرد و بعد از چندسالی وقتی دید پان عربیزم نمیتواند به رهبری او در دنیای عرب بیانجامد، بانی اتحادیه ی افریقاشد و به مدد پول هنگفت نفت اش توانست به موفقیتهای دست یابد.

سرهنگ قذافی از اولین روزهای حکومت اش دشمنی با غرب را شروع کرد و این دشمنی را حادثه لاکربی ثابت ساخت، هرچند تا آخر این اتهام را نپذیرفت ولی مجبور شد متهم به انفجار را به انگلیس تحویل بدهد و به قربانیان حادثه سقوط هواپیما در لاکربی اسکاتلند غرامت بپردازد. بعدها پروگرام سلاحهای میکروبی و اتمی را رویدست گرفت ولی با سقوط صدام سر از پا نشناخته به پروگرامهای ساخت سلاحهای میکروبی و اتمی پایان داد و اسرار برنامه اش را فاش کرد. سپس برای بهبود روابط با غربیها تلاش کرد و درسفرش به کشورهای اروپایی بشکل بیسابقهی استقبال شد.به نظر میرسید دوران خوش رابطه قذافی با غرب فرارسیده است ولی اینطور نشد و با خیزش مردمی لیبی غربیها طرف مردم را گرفتند و روابط دوباره به تیره گی گرایید.

غربیها در مواجهه با لیبی دچار خطای محاسباتی شدند زیرا آنها فکر میکردند که آقای قذافی مثل پروگرام هسته ی اش خیلی زود عقب نشینی خواهد کرد. حکومت لیبی اما، اینبار کوتاه نیامد قریب ششماه نیروهای ناتو را مصروف کرد تا جاییکه خیلیها فکر میکردند ناتو مجبور به عقب نشینی خواهد شد.

قذافی درطول دوران حاکمیت اش رفتارهای ویژه ای داشت که کمتر رهبری دگری آنرا دارد. او در مجمع عمومی سازمان ملل معمولا دیرتر از حد معمول سخنرانی میکرد، یکبار منشور سازمان ملل متحد را در جلوی چشم ده ها تن از رهبران دنیا پاره کرد. در نیویورک عوض رفتن به هوتل محل اقامت اش خیمه بپا میکرد و بادیگاردهایش را دختران تشکیل میدادند. شاید روزهای اوج او رو به تمامی باشد و او سراشیبی سقوط را تجربه میکند ولی مشخص نیست که آیا بعد از سقوط حکومت اش مردم لیبی روی آرامش را خواهد دید یا طرفداران قذافی همان روز را بر سر مردم خواهند آورد که مردم عراق بعد از رفتن صدام تجربه کردند.گذشت زمان به این سوال پاسخ خواهد داد.

وقتی حوادث خاورمیانه را مرور میکنم ناخودآگاه تاریخ پُر فراز و نشیب این نقطه ء زمین  در ذهنم زنده میشود. شاید دلیلش این باشد که از کودکی به نحوی درگیر این نقطه ی زمین بوده ام. تا بدنیا آمده ام در گوشم آذان خوانده اند و تا زبان باز کرده ام بسم الله. درجوانی هم قران خوانده ام و قصص الانبیا. تاریخ اسلام خوانده ام و فتوحات مسلمانان. شاید همین ها دلیلی باشد برددرگیری همیشگی ذهنی من با این نقطهی زمین. بدون شک درهر برهه ء از تاریخ این سرزمین کانون توجه و نقطه ی ثقل زمین بوده است. گاهی با صد و بیست و چند هزار پیامبرش که دنیا را زیر و رو ساخت، زمانی جنگهای صلیبی و وقتی هم با نفت اش کانون توجه دنیا شد و موتور صنعت دنیای پرشتاب کنونی را بحرکت در آورد و چند صباحی هم ولخرجی شهزادهگان عرب تیتر خبرها شد. و فلسطین زخمی که همیشه باز خواهد بود و همیشه قربانی خواهد گرفت و حال هم شورش مردم شرق میانه که سرخط خبرهای جهان اند و موجی از بیم و امید را بین ملل جهان بوجود آورده است. این تاریخ پُر فراز و نشیب این منطقهء جهان سوال همیشگی ذهن من بوده است سوالیکه هیچگاه پاسخی برای آن نیافته ام.

بهرحال هرقدر مردمان خاورمیانه آزادی ندیده اند و میخواهند چند صباحی به ارادهء خود زندگی کنند بهمان تناسب غربیها  در فکر نفت اند تا شاید چند دلاری ارزان تر بخرند. طبیعی است که این بازی تاوان دارد و تاوان اش را باید مردمان این منطقه بپردازند. برای ارزان شدن نفت ورسیدان به  آزادی باید شهرها خراب شوند، مردمان کشته شوند و آشوبها براه بیافتد تا نفت و آزادی بدست آید.


۱۳۹۰ مرداد ۲۱, جمعه

روزهای دُشوار آقای معنوی

 انتخابات مجلس افغانستان قصه ءدعوا بر سر لحاف ملا نصر الدین است و شواهد نشان میدهد هنوز هم یک فورمول قابل قبول برای حل این  معادله ی چند مجهولی پیدا نشده است. ظاهراٌ کورهء انتخابات با حکم جدید آقای ریئس جمهور داغ ترهم  شده است. حال همه نگاه ها به آقای معنوی و کمسیون انتخابات دوخته شده است. بدون شک انتخابات سال گذشته ی مجلس نمایندگان یکی از جنجالی ترین انتخاباتهای دنیا بود. لازم بود که این انتخابات در کتاب گینس که به کتاب ثبت رکوردها مشهور است، درکنار ثبت دارنده بزرگترین سبیل دنیا، دارنده بزرگترین ریش دنیا و...طولانی ترین جنجال انتخاباتی دنیا ثبت میشد.انتخابات سال گذشته مسیر پُر پیچ و خم درازی را پیمود وپرونده ء آن دست به دست نامحرمهای زیادی گردید تا دوباره به صاحب اش برگردد.

حال بقول معروف ریش و قیچی دوباره بدست آقای معنوی و کمسیون مستقل انتخابات افتاده است ولی نمیتوان گفت که آقای معنوی در انتخاب اینکه چکار باید بکند، دست باز دارد. اکنون او با دو تصمیم دُشوار رو برو است که عملی نمودن هرکدام آن خالی از نقص نیست و ممکن است پیامد سنگینی به اعتبار کمسیون واردکرده  و یا هم بحران را از این که هست، شدید تر کند. از یکسو 62 نامزد معرفی شده از سوی دادگاه عالی دو پا را در یک موزه کرده و برای ورود به مجلس بی تابی میکنند و از سوی دگر نمایندگان مخلوع مجلس از سوی محکمه سر این ندارند تا بعد از قریب یکسال نمایندگی از مردم جا خالی بدهند و به تحصن شان ادامه میدهند. تازه پای نهادهای مدنی، احزاب و رسانه هم در میان است، چه آنها هرگونه تصرف در انتخابات را دست کاری در نتیجه ء انتخابات میدانند و این چیزی نیست که برای دموکراسی نو پای کشور خبر خوشی باشد. برای این است که نهادهای مدنی اعتراض شانرا به تصمیم محمکه و پروسه ء بعد از آن نشاندادند. 

جدای از چیزهایی که برشمردم، حیثیت و استقلال کمیسیون انتخابات نیز چیزی کمی نیست. آنها قبلا با صراحت تمام اعلان کرده اند که نتیجه قابل برگشت نیست، اعلان نتایج نهایی است و هیچ نهاد و ارگانی نمیتواند نتیجه ی انتخابات را دستکاری نماید.بنأ هرگونه تغییر در نتیجه ء انتخابات اُفت حیثیت کمسیون است زیرا در آنصورت کمسیون عملا کارکردهای خودش را زیر سوال میبرد و به تخلفات احتمالی صحه میگذارد . تغییر نتیجه بقول عوام "تُف سر بالا است" و این چیزی نیست که آقای معنوی طرفدار آن باشد. در طرف دگر نمایندگان فعلی مجلس که قریب یکسال از مردم نمایندگی کرده اند و اعتبارنامه هایشان ار از دست آقای معنوی گرفته اند، با تغییر نتیجه مطمئنا مقاومت خواهند کرد و بسادگی میدان را به حریف واگذار نخواهند کرد. این یعنی ادامه ء بحران و تداوم مشکلات گذشته.

از سوی دگر بقول نمایندگان مجلس که در روزهای اخیر با آقای معنوی دیدار داشته اند، ریئس کمیسیون تحت یک فشار شدید گاز انبوری است تا از دو گزینه ء ممکن یکی را انتخاب کند یا به نهادهای قدرت تسلیم شود و خواست آنها که تغییر نتایج است، را بپذیرد و یا هم گزینه زندان را و شاید فشارهای دگر را بپذیرد. هرچند آقای معنوی در مصاحبهء تلویزیونی اش این ادعا ها رد کرد و گفت که به هیچ عنوان فشار را نمی پذیرد و بخاطر ارزشهایی که او باور دارد حاضر است قربانی بدهد و هیچگونه ترس از فشارهای احتمالی ندارد. اما دُشوار است  بپذیریم که آقای معنوی بدون قبول  فشارخارج از کمسیون به کارش ادامه داده بتواند زیرا اگر تصمیم کمسیون پذیرفته میشد نیازی به این همه جنجال و کشمکش نبود و باید از اول نتایج پذیرفته میشد. حال سوال اینست آقای معنوی تا چه وقت میتواند در مقابل فشارها مقاومت کند و همچنان بر فیصله های کمیسیون اش وفادار بماند.

اما در این میان برخی معتقدند برای پایان گذاشتن به این بحران نیازمند یک راه حل  بین البینی است، راه حلیکه بتواند از اعتراضات احتمالی هردو طرف تا حد امکان بکاهد. شایعاتی وجود دارد که گویا آقای معنوی برای گریز از بحران و فشار با ریئس جمهور توافق کرده است که حدود هفده تن از نمایندگان برحال مخلوع شده و بجای آن افراد جدید معرفی شود. تا اینطور وانمود شود که هردو طرف دعوا فکر کنند تا حدودی برنده بوده اند. اگر این امر شکل عملی بخود بگیرد باز تمامی اعتبار و حیثیت کمسیون زیر سوال خواهد رفت زیرا این خود دستکاری در آرای رایدهندگان است و نتیجهء  از آب در آمده رای مردم نه بلکه معامله بر رای مردم است. معامله بر رای مردم آفت دموکراسی است و انتخابات را از اینکه هست بی اعتبارتر خواهد ساخت.

بهرحال باید دید کمسیون انتخابات خواهد توانست این بحران را طوری مدیریت کند که با حفظ امانتداری آرای مردم قناعت همگان را حاصل کند و دموکراسی نوپای کشور را به آینده امیدوار کند یا اینکه کمیسیون بعد از تقریباٌ یکسال از دعوا و جنجال خسته شده و به فیصله های تن خواهد داد که بیشتر معامله بر سر رای مردم است تا نتیجه ی انتخابات. باید یک هفته صبر کرد و منتظر بود تا شاید روزنه ی کورسویی بروی مردم افغانستان باز شود تا شاید مردم افغانستان بیشتر از این از عواقب این بحران آسیب نبیند و کشور به روال عادی برگردد.

۱۳۹۰ مرداد ۲۰, پنجشنبه

یادی از قتل عام در مزارشریف

          آگست فصل قحطی است. فصل قحطی انسانیت است. در این فصل انسانهایی آفت زده میشوند، انسان آگست 98 هبوط میکند به توحش روی می آورد، به درنده خویی و صفات حیوانی اش ظهور میکند. انسان آگست 98 صفات انسانی اش را فراموش میکند. فراموش میکند او خلیفه ی خدا، جانشین خدا و گرداننده ی امور در زمین است. او سخت دچار مرض فراموشی شده است. انسان آگست 98 به مقام اسفل السافلین سقوط میکند. او کوچه را به قصابخانه اشتباه میگیرد و شهر مزارشریف را به جنگل.انسان را شکار میکند و برایش فرقی هم نمیکند قربانی اش کودک، زن و یا پیرمرد است. انسان آگست 98 کوچه به کوچه ی مزارشریف میگردد و هر انسانی را ببیند و مربوط به قوم مشخص به گلوله میبندد، کتک اش میزند. مست است و جلوی چشم اش را خون گرفته است و مثل خفاش تشنه ی خون است. هرجا برسد و بهرکس برسد، نشانه میرود. خشاب اش پُر و خالی میشود. همنوعان اش به گلوله بسته میشوند و نقش زمین میشوند ، مرد تفنگدار حظ میکند و قاه قاه میخندد، گاهی هم الله اکبر را چاشنی گلوله اش میکند.

          آگست 98 فصل قتل عام است، فصل جنایت علیه بشریت است ولی این قتل عام در بوسنی نیست که سربازان صرب، مسلمانهای بوسنی را به گلوله ببندند. رواندا هم نیست. اینجا از قبیلهی توتسی و هوتی خبری نیست که توتسیها بخاطر پوست رنگین ترشان  قربانی شوند. در افریقایی جنوبی هم نیست که سربازان فیل بزرگ مردمی را بجرم سیاه پوست بودن قتل عام کند. این جنایتکار در تیمورشرقی هم نیست.او در افغانستان است و شهر مزارشریف. بدتر از آن مجری قتل عامها از مسجد ظهور کرده است و با ندای الله اکبرش انسانی نقش زمین میشود.جنایتکار قران بدست دارد و مردم را کشان کشان به مسجد میبرد. برای این سخت است کسی تشخیص اش بدهند، زیر همین عبا و لباس مذهبی او آی اس آی و جماعت اسلامی جا خوش کرده و پیوسته تشویق اش میکنند. شاید او نمیداند آله ی دست کیها است و چکار میکند. سوادش هم قد نمیدهد به این حرف ها. از اسلام هم جز حفظ چند آیت از قران و یاد گرفتن نمازش به زبان عربی چیزی نمیداند.

سیزده سال از قتل عام مزارشریف میگذرد و مرتکبین هنوز به محاکمه سپرده نشده اند. هنوز راست راست راه میروند، هنوز قربانی میگیرند و روز بروز قوی و قوی تر میشوند. او خیلی خوشبخت است زیرا همه تقریبا جنایتهایش را فراموش کرده اند. تازه از او دعوت به صلح هم میکنند و او هم با همان درنده خویی همیشگی با انفجار، انتحار و اعدام پسران هشت ساله جواب ندای صلح را میدهد. هنوز گوش و بینی زنان را میبرد. هنوز گرمی تازیانه هایش بر پشت زنان کابل حس میشود. مردم اما، مثل همیشه فراموش کار اند. دگر کسی از محاکمه ی آنها حرفی نمیزند. آنها  باید خیلی خوشبخت باشند که بجای محاکمه به مصالحه دعوت میشوند، برعکس همقطاران شان که در گوشه گوشه جهان به عدالت سپرده شدند. در آنسوی دنیا اسلوبودان میلوسویچ در زندان دادگاه بین المللی به دیدار مرگ شتافت.  فرمانده ارتش صربستان هم چندی پیش دستگیرشد و به پنجه ی قانون سپرده شد. در رواندا هم مردان قبیله ی هوتو که مسئول کشتار جمعی قبیله ی توتسی بودند به سزای اعمال شان رسیدند. در تیمورشرقی هم عاملان کشتار جمعی مردم تیمور شرقی به دادگاه خاص جنایت علیه بشریت تاوان اعمال شانرا پس دادند. اینجا در افغانستان اما، هنوز هیچ نشانه ی از محکمه ی عاملان جنایات ضد بشری دیده نمیشود. جنایتکاران همچنان به جنایات شان ادامه میدهند و این دور باطل همچنان ادامه دارد...


۱۳۹۰ مرداد ۱۷, دوشنبه

زن مسلمان، جغرافیا، تفاوت ها و تنافض ها


این روزها نمایشگاه طراحی فضای سبز شهری و گیاهان زینتی در لعل باغ(باغ سرخ) بزرگترین و قدیمی ترین بوستان شهر بنگلور دایر شده  است. لعل باغ توسط حیدرعلی حکمران  عراقی وقت بنگلور در سال 1760 میلادی بنیانگذاری شده وبعد ها توسط پسرش تیپو سلطان تکمیل شده است. این بوستان غنی ترین مرکز گل و گیاه در هندوستان است و انواع نایاب گل و گیاه از کشورهای افغانستان، ایران و فرانسه وارد و در آن کاشته شده است. دیروز برای دیدن نمایشگاه به لعل باغ رفتم. جمعیت زیادی برای دیدن نمایشگاه آمده بودند. جالب است به هراندازه نوع بشردست به تخریب طبیعت میزند و از طرف دگراما، به هدیه های طبیعت سخت علاقمند است.

            جدای از زیبایی نمایشگاه و لذت بردن از محیط زیبای لال باغ، چیزیکه توجه ام را جلب کرد حضور تعداد از دختران جوان مسلمان بود که با مانتو و روسری سیاه در بین جمعیت دیده میشدند. بعد از بازدید از گلاس هاوس که در واقع نمایشگاه انواع گل و بوته های زینتی بود، روی صندلی نشسته بودم و رفع خستگی میکردم. یک گروپ سه- چهارنفره آنها بمن نزدیک شدند و پرسیدند از کجایم. گفتم از افغانستان. بعد بلافاصله پرسیدند:" آها بن لادن هم از افغانستان بود". پاسخ دادم نخیر از سعودی بود ولی به چند نفر مردم دنیا بگویی بن لادن از افغانستان نیست و ما تروریست نداریم. خوب حرف زیاد زدیم درمورد افغانستان و مسلمانهای هندوستان. نجلا یکی از آنها گفت که نامزد هست و سه ماه بعد ازدواج میکند. او گفت هنوز با نامزد خود همکلام نشده است و ادامه داد که تا زمان عروسی ما حق نداریم همدگر را ببینیم و یا حرف بزنیم. دختر کوچکی نیز با آنها بود که گفتند روزه دارد درحالیکه خیلی کوچک تر از سن اش نشان میداد.

  در قسمت دگر از باغ بالای تپه رفتم باز همان دختران پیدا شدند و دست تکان داند ولی این بار بدون مادر و بدون روبنده. سپس گفتند که افطار نزدیک است، دست دادند و خداحافظی کردند. موقع برگشت به تناقض ها فکر کردم به وصلهی ناجور بن لادن که سخت بما چسپیده است، به روزه دار بودن، به  اجازه نداشتن دید و بازدید با نامزدان شان، پارادوکس دو تا عکس  و بالاخره مشابهت های رسم ازدواج در اینجا و بعضی قسمتهای افغانستان و نیز تفاوت ها.. و نیز ممنوعیت روز افزون روبنده زنان مسلمان در اروپا و مقاومت آنان در برابر این قانون و...

...و حداقل خوب شد فاصله باغ تا خانه را در همین فکر سپری کردم بدون اینکه متوجه گذر زمان شده باشم.

ارایش گل
طرحی با رز سفید


۱۳۹۰ مرداد ۱۵, شنبه

جامعه و خیابان


تجربهی پیاده روی
صبحها سرکهای داخل محوطه ی دانشگاه مملو از آدم است. پیر و جوان، زن و مرد و همه اقشار را میشه دید. بعضی میدوند، برخی سگ شان را به گردش آورده اند، عده ای چربیهای انباشته شده شکم شان را آب میکنند و برای بعضی پیاده روی فرصتی است برای حرف زدن با زن و یا احتمالا دوست دخترشان در جامعهی که طبقه متوسط جامعه رشد سریع دارد و فرصت زیادی برای باهم بودن را ندارند.

چند روز است هوس پیاده روی کرده ام. هوای ایده آل همراه با وزش ملایم باد، محیط سبز مملو از درخت و بوته ها و عطش مردمان برای ورزش صبحگاهی من را نیز مملو از انرژی میکند. تازه بیادم میافتد چرا وقت تر اینکار را شروع نکردم. اینکه من هر کار را با علاقه وصف ناپذیر شروع میکنم و بعد از چندی خسته میشوم، بماند. بهرحال باید در حال زیست و گذشته را به باد فراموشی سپرد. خدا را چه دیدی شاید این بار ادامه دادم و تا آخرش رفتم.
هند و چین کشورهای اند که به سرعت بطرف ابرقدرت شدن در حال حرکت است. با توجه به بدهکاری بی سابقه امریکا و افت اعتبار مالی آنها در رده بندی جهانی موسسسه استاندارد اند پور  از "AAA"  به "AA+" این فرضیه کم- کم به واقعیت میپیوندد که قدرت اقتصادی آهسته و پیوسته از غرب بطرف شرق درحال حرکت است و این پدیده را حتی میشه در این سرک هم مشاهده کرد. عبدالکلام ریئس جمهور پیشین هند در کتاب " هند درسال 2020" ادعا کرده است که هندوستان تا همین سال به یک ابرقدرت و کشوری توسعه یافته تبدیل خواهد شد. در تحقق یافتن این امر ظاهرا تردید زیادی وجود دارد زیرا هند با وجود داشتن پنجاه میلیاردر دنیا، بیشترین جمعیت فقیر دنیا را درخود جا داده است و بقول رسانه های هندی فاصلهی فقیر و ثروتمند روز بروز زیاد تر میشود.

به هر اندازه کشوری بطرف توسعه حرکت میکند به همان تناسب تعداد کسانیکه به مرض چاقی مبتلا اند بیشتر و بیشتر میشود. بیشتر کسانیکه پیاده روی میکردند شاید برای کاهش وزن خود به اینجا آمده  بودند. چاقی عامل غالب امراض قلب و عروق است و سالانه هزینه های زیادی بر دوش جوامع توسعه یافته و درحال توسعه میگذارد. هزینه هایکه میشود با آن کل جمعیت فقیر دنیا را از زیر خط فقر به بالا کشید.

حالا یکی باشد بگوید بتو چه؟ پیاده روی ات را بکن. چرا همه چیز را به یک نخ میبندی.